مأخوذ از تازی بیرون از و خارج از و بغیر و جز آن و علاوه بر آن و باضافه. (ناظم الاطباء). و رجوع به معنی دوم ’ما’ شود، آنچه سوای ذات باری تعالی است و آن همه موجودات و مخلوقات است. (غیاث) (آنندراج) : خالد ندانست که سیف اﷲ مقتول شمشیر ماسوا و مقهور سنان و تیر اعدا نگردد. (ترجمه تاریخ یمینی چ 1 تهران ص 458). و رجوع به ماسوی شود
مأخوذ از تازی بیرون از و خارج از و بغیر و جز آن و علاوه بر آن و باضافه. (ناظم الاطباء). و رجوع به معنی دوم ’ما’ شود، آنچه سوای ذات باری تعالی است و آن همه موجودات و مخلوقات است. (غیاث) (آنندراج) : خالد ندانست که سیف اﷲ مقتول شمشیر ماسوا و مقهور سنان و تیر اعدا نگردد. (ترجمه تاریخ یمینی چ 1 تهران ص 458). و رجوع به ماسوی شود
جای بودن و با لفظ دادن و ساختن و گرفتن و به مأوا شدن مستعمل. (آنندراج). مسکن و منزل و خانه و لانه و جایگاه و مقام و جای اقامت و مکان و جای سکونت. (ناظم الاطباء). رسم الخطی از مأوی: چنان پندارد آن مسکین در اینجا کزین خوشتر نباشد هیچ مأوا. ناصرخسرو. هر زمان این شاهباز ملک را ساعد اقبال مأوا دیده ام. خاقانی. در سیه کاری چو شب روی سپید آرم چو صبح پس سپید آید سیه خانه به شب مأوای من. خاقانی. در این ژرف صحرا که مأوای ماست خورشهای ما صید صحرای ماست. نظامی. گذشت از شما کیست از دام و دد که دارد در این دشت مأوای خود. نظامی. ز رحمت بر او شب نیارست خفت به مأوای خود بازش آورد و گفت... سعدی (بوستان). و رجوع به مأوی شود. - هشت مأوا، هشت بهشت. هشت مأوی: آن خط بیاموزتا برآیی از چاه سقر تا به هشت مأوا. ناصرخسرو (دیوان ص 42). و رجوع به هشت بهشت و هشت مأوی شود
جای بودن و با لفظ دادن و ساختن و گرفتن و به مأوا شدن مستعمل. (آنندراج). مسکن و منزل و خانه و لانه و جایگاه و مقام و جای اقامت و مکان و جای سکونت. (ناظم الاطباء). رسم الخطی از مأوی: چنان پندارد آن مسکین در اینجا کزین خوشتر نباشد هیچ مأوا. ناصرخسرو. هر زمان این شاهباز ملک را ساعد اقبال مأوا دیده ام. خاقانی. در سیه کاری چو شب روی سپید آرم چو صبح پس سپید آید سیه خانه به شب مأوای من. خاقانی. در این ژرف صحرا که مأوای ماست خورشهای ما صید صحرای ماست. نظامی. گذشت از شما کیست از دام و دد که دارد در این دشت مأوای خود. نظامی. ز رحمت بر او شب نیارست خفت به مأوای خود بازش آورد و گفت... سعدی (بوستان). و رجوع به مأوی شود. - هشت مأوا، هشت بهشت. هشت مأوی: آن خط بیاموزتا برآیی از چاه سقر تا به هشت مأوا. ناصرخسرو (دیوان ص 42). و رجوع به هشت بهشت و هشت مأوی شود
چیزی درهم آمیخته را گویند و به این معنی با سین نقطه دار هم آمده است چه در فارسی سین و شین به هم تبدیل می یابند، (برهان)، در برهان بر وزن ناسور به معنی چیز درهم آمیخته آورده، (آنندراج) (انجمن آرا)، هرچیز درهم آمیخته، (ناظم الاطباء)، =ماشور =ماشوره، چیزی درهم آمیخته، (فرهنگ فارسی معین)، و رجوع به ماشور و ماشوره شود
چیزی درهم آمیخته را گویند و به این معنی با سین نقطه دار هم آمده است چه در فارسی سین و شین به هم تبدیل می یابند، (برهان)، در برهان بر وزن ناسور به معنی چیز درهم آمیخته آورده، (آنندراج) (انجمن آرا)، هرچیز درهم آمیخته، (ناظم الاطباء)، =ماشور =ماشوره، چیزی درهم آمیخته، (فرهنگ فارسی معین)، و رجوع به ماشور و ماشوره شود
صورت مخفف مساواه. برابری. معاملۀ به مثل. مکافات. پاداش. مساوات. رجوع به مساوات شود: آزار مگیر از کس برخیره و مازار کس را مگر از روی مکافات و مساوا. ناصرخسرو. حلم حق گرچه مساواها کند چونکه از حد بگذرد رسوا کند. مولوی (مثنوی چ رمضانی ص 176)
صورت مخفف مساواه. برابری. معاملۀ به مثل. مکافات. پاداش. مساوات. رجوع به مساوات شود: آزار مگیر از کس برخیره و مازار کس را مگر از روی مکافات و مساوا. ناصرخسرو. حلم حق گرچه مساواها کند چونکه از حد بگذرد رسوا کند. مولوی (مثنوی چ رمضانی ص 176)
ماسوا. جز. بغیر از: کلاله، ماسوای پدر و پسر است. (منتهی الارب). - ماسوی اﷲ، جز خدا. خلق. مخلوق. ممکنات. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا). و رجوع به ماسوا شود
ماسوا. جز. بغیر از: کلاله، ماسوای پدر و پسر است. (منتهی الارب). - ماسوی اﷲ، جز خدا. خلق. مخلوق. ممکنات. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا). و رجوع به ماسوا شود
از ممالک ناحیۀ وسطای رود سند است که در تصرف ساسانیان بوده است. (ایران در زمان ساسانیان ص 158). بنقل بیرونی در التفهیم به عقیدۀ هندوان مملکتی است در قبهالارض: و اما هندوان همی گویند که آنجا جایی است بلند، نام او لنک و آرامگاه دیو و پری است و بر آن خط که از لنک تا به کوه میرو کشد شهر اوزین است اندر مملکت مالوا و قلعۀ روهیتک و دشت تانیشر و ولایت جمن، آنگاه کوههای سردسیر با برفها که میان هندوستان اند و میان زمین ترک. (التفهیم صص 193- 194). و رجوع به همین مأخذ (متن و حاشیه) و تحقیق ماللهند ص 82، 93، 99 و 153 و مالوه در همین لغت نامه شود
از ممالک ناحیۀ وسطای رود سند است که در تصرف ساسانیان بوده است. (ایران در زمان ساسانیان ص 158). بنقل بیرونی در التفهیم به عقیدۀ هندوان مملکتی است در قبهالارض: و اما هندوان همی گویند که آنجا جایی است بلند، نام او لنک و آرامگاه دیو و پری است و بر آن خط که از لنک تا به کوه میرو کشد شهر اوزین است اندر مملکت مالوا و قلعۀ روهیتک و دشت تانیشر و ولایت جمن، آنگاه کوههای سردسیر با برفها که میان هندوستان اند و میان زمین ترک. (التفهیم صص 193- 194). و رجوع به همین مأخذ (متن و حاشیه) و تحقیق ماللهند ص 82، 93، 99 و 153 و مالوه در همین لغت نامه شود
دهی جزء دهستان وزواءبخش دستجرد شهرستان قم، واقع در 21هزارگزی شمال باختر دستجرد، 6هزارگزی راه عمومی قاهان. در کوهستان و سردسیر است و 931 تن سکنه دارد. محصول آن غلات و بنشن و میوه جات و شغل اهالی زراعت و تخت کشی است. مزرعۀ ییلاق جزو این ده است. دبستان و 13 امام زاده و راه مالرو دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 1 ص 173)
دهی جزء دهستان وزواءبخش دستجرد شهرستان قم، واقع در 21هزارگزی شمال باختر دستجرد، 6هزارگزی راه عمومی قاهان. در کوهستان و سردسیر است و 931 تن سکنه دارد. محصول آن غلات و بنشن و میوه جات و شغل اهالی زراعت و تخت کشی است. مزرعۀ ییلاق جزو این ده است. دبستان و 13 امام زاده و راه مالرو دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 1 ص 173)