جدول جو
جدول جو

معنی مازندران - جستجوی لغت در جدول جو

مازندران(کَ لِ پُ تَ)
دریای مازندران،.، بحر خزر. بحر آبسکون. بحر جرجان. ارقانیا. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا). و رجوع به خزر در همین لغت نامه شود
لغت نامه دهخدا
مازندران(زَ دَ)
منطقۀ کوههای مرتفع، که قسمت عمده آن از سلسلۀ جبال البرز واقع در امتداد ساحل جنوبی دریای خزر تشکیل می شود در خاور و شمال قومس، نزد جغرافی نویسان قدیم عرب بنام طبرستان معروف به ود. ظاهراً از قرن هفتم، تقریباً مصادف با زمان ف تنه مغول اسم طبرستان از استعمال افتاد و کلمه مازندران جای آن را گرفت و تاکنون هم ’مازندران’ بر این ایالت اطلاق می گردد. بسیاری اوقات اسم مازندران عمومیتی پیدا کرده بر ایالت مجاور یعنی گرگان نیز اطلاق شده است. یاقوت، اولین مورخی که اسم مازندران را ذکر کرده گوید نمی داند اسم مازندران از چه وقت استعمال شده و با اینکه او در کتابهای قدیم اثری از این اسم نیافته استعمال آن در آن زمان همه جا معمول بوده است. در حقیقت این دو اسم، یعنی طبرستان و مازندران مترادف و به یک معنی بوده اند اما در همان حال که اسم طبرستان بر تمام نواحی کوهستانی و اراضی پست ساحلی اطلاق می شد، کلمه مازندران بر منطقۀ اراضی پست ساحلی که از دلتای سفیدرود تا جنوب خاوری بحر خزر امتداد دارد اطلاق گردید و امروز دیگر اسم طبرستان استعمال نمی شود. (از سرزمینهای خلافت شرقی تألیف لسترنج ص 394). در قدیم ناحیۀ شمالی ایران که کناره های جنوبی دریای خزر تا گیلان را شامل می شد مازندران می گفتند. نام آن بارها در افسانه های قدیمی و در شاهنامه آمده است. بعدها به سبب مسکن قوم تپور، تپورستان و طبرستان خواندند. سلسله های علویان، زیاریان و دیلمیان از آنجا برخاستند. (از فرهنگ فارسی معین). مازندران از شمال به بحر خزر و از جنوب به رشته های مرکزی البرز و از مشرق به استرآباد و از مغرب به گیلان محدود است طول آن از مغرب به مشرق 320 و عرض آن 96 هزارگز است. جبال البرز در جنوب مازندران قوس عظیمی تشکیل می دهد که عرض آن 50 هزارگزاست و مانند سدی قسمت شمالی را از مرکز ایران جدا می کند و تمام رطوبت بحر خزر را در دامنۀ شمالی خود متوقف می کند و موجب بارندگی زیاد و رطوبت فراوانی می شود. از حیث ارتفاع و محصولات، مازندران را می توان به چهار ناحیه تقسیم کرد از این قرار: اول - قلل مرتفع کوهها که از چهار هزارمتر بالاتر و پوشیده از برف است و در تابستان در روی سنگهای آنها گلسنگهایی یافت می شود. دوم - از چهارهزار متر تا هزار متر مراتع وسیعی است که در موقع تابستان احشام طوائف چادرنشین در آنها می چرند. سوم - از حوالی هزار متر ناحیۀ جنگلها ودره های حاصلخیز شروع می شود و این قسمت دارای نواحی مختلف است. چهارم - ناحیۀ پست ساحلی که اغلب بسیار مرطوب و در بعضی نقاط مزارع برنج بر روی تپه های شنی ساحلی آنها بعضی قری و قصبات ایجاد شده است. آب و هوای مازندران بطور کلی معتدل ولی اغلب متغیر و دارای اختلافات شدید است، هرچند هوای آن مرطوب می باشد ولی اختلافات حرارت شب و روز تابستان زیاد است و بیشتر بادهای آن از طرف مغرب و مشرق می وزد. بادهای شمال شرقی غالباً سرد و در تابستان موجب صافی هوا و در زمستان موجب بارش برف است که گاهی باعث خرابی درختهای مرکبات می شود. مقدار باران سالیانۀ آن از 60 الی 70 سانتیمتر و حرارت متوسط تابستانی 26 الی 30 و در زمستان 10 الی 12 و گاهی به چند درجه زیر صفر می رسد و درختهای مرکبات را خراب می کند. مازندران رودهای متعدد دارد و همه از البرز سرچشمه می گیرند و وارد بحر خزر می شوند. جلگۀ مازندران عموماً از رسوباتی که این رودخانه ها در ساحل بحر خزر ایجاد کرده تشکیل شده است، امروزه هم رودخانه های متعددی که به طرف بحر خزر جاری است در موقع ذوب برف رسوبات را از کوه کنده ساحل را وسیعتر می کند. معروفترین این رودها عبارتند از: سه هزار، چالوس، هراز، رودبابل، تالار، تجن، نیکا، قره سو.
محصولات مهم مازندران از این قرار است: برنج، گندم و جو که در نقاط خشکتر بعمل می آید. پنبه، کنف، کتان و انواع مرکبات و درختان صنعتی در ناحیۀ جنگلها و محصولات حیوانی. زراعت مازندران با آبیاری انجام می گیرد و فقط زراعت دیمی آن در ییلاقات کجور و نور و چهار دانگه می باشد. یکی از منابع مهم ثروتی مازندران ماهی است که در اغلب رودها صید می شود. مهمترین عشایر مازندران از این قرار است: ایل عبدالملکی که اصلاً قشقایی و در ابتدای دورۀ قاجاریه به مازندران هجرت کرده اند و در زاغمر سکنی دارند، ایل عمرانلو در گلوگاه و طوایف گلباد بین اشرف (بهشهر) و بندرگز ساکنند. در اطراف آمل چهار طایفۀ مشاغی و لاریجانی و نوایی و نوری متوقفند. ایل خواجه وند که اصلاً از گروس آمده و در حوالی کجور مسکن گزیده اند. طوایف گریلی و نکا که کرد هستند، در اطراف رود نیکا اقامت دارند. (از جغرافیای سیاسی کیهان ص 281-284 و جغرافیای طبیعی کیهان ص 18 و 61-71). استان مازندران در حدود 47365 کیلومتر مربع مساحت دارد و بین 35 درجه و 47 دقیقه تا 38 درجه و 8 دقیقه عرض شمالی و 50 درجه و 16 دقیقه تا 56 درجه و 10 دقیقه طول شرقی از نصف النهار گرینویچ قرار گرفته است. از جانب شمال به دریای مازندران و کشور اتحاد جماهیر شوروی و از مشرق به استان خراسان و از جنوب به فرمانداری کل سمنان و استان مرکزی و از مغرب به استان گیلان محدود می باشد. استان مازندران در سرشماری آبان ماه 1345 دارای 1845270 تن جمعیت بود که از این عده 1841637 تن دارای محل سکونت ثابت و 3633 تن بقیه متحرک بوده اند یعنی محل سکونت ثابت نداشته اند. مطابق همین سرشماری تراکم جمعیت در این استان 39 نفر در کیلومتر مربع بوده است. از کل جمعیت استان مازندران 23/9 درصد شهرنشین و 76/1 درصد روستا نشین بوده اند. شهر ساری مرکز استان است و شهرستانها و بخشهای تابع آنها بقرار ذیل است: 1- ساری - حومه، دودانگه، چهاردانگه. 2-بهشهر - حومه، گلوگاه، یانه سر. 3- شاهی - حوم، سوادکوه. 4- شهسوار - حومه، رامسر. 5- نوشهر - حومه، چالوس، کلاردشت. 6- بابل - حومه، بابلسر، بندپی. 7- آمل - حومه، لاریجان 8- گرگان - حومه، علی آباد، کردکوی، بندرشاه. پهلوی دژ، گومیشان، بندرگز. 9- دشت گرگان (گنبدقابوس) - حومه، مراوه تپه، گوکلان (کلاله) ، مینودشت، رامیان، داشبرون. 10- نور - حومه، چمستان، بلده. (از فرهنگ جغرافیایی ایران و نشریۀ مرکز آمار ایران خردادماه 1347 ج 156) :
که مازندران شهر ما یاد باد
همیشه بر و بومش آباد باد.
فردوسی.
سوی گرگساران و مازندران
همی راند خواهم سپاهی گران.
فردوسی.
تاج و سریر خسرو مازندران ز رشک
خورشید را گذار همانا برافکند.
خاقانی.
روز ارنه تیغ خسرو مازندران شده ست
چون بشکند نهال ستم یا برافکند.
خاقانی.
به مازندرانم ظفربایدی
که دیوانش را تن بتن کشتمی.
خاقانی.
و رجوع به طبرستان و تبرستان و جغرافیای سیاسی کیهان صص 281-284 و جغرافیای طبیعی کیهان ص 18 و 61 و 71 و سرزمینهای خلافت شرقی ص 394 و مازندران و استرآباد تألیف رابینو و مازندران تألیف عباس شایان شود
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از ماندان
تصویر ماندان
(دخترانه)
ماندانا، عنبر سیاه، نام دختر آستیاگس آخرین پادشاه ماد و همسر کمبوجیه و مادر کوروش پادشاه هخامنشی
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از مازندرانی
تصویر مازندرانی
از مردم مازندران، مربوط به مازندران
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از کاندران
تصویر کاندران
که اندر آن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از مازندری
تصویر مازندری
مازندرانی، برای مثال از این گشته ای گر بدانی تو بنده / شه شگنی و میر مازندری را (ناصرخسرو - ۱۴۳)
فرهنگ فارسی عمید
(اَدَ)
بصیغۀ تثنیه، مادر و پدر بطریق ابوان، یا مادر و خاله. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
(زَ)
بلبل. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
دختر ازدهاک پادشاه ماد و زن کبوجیه پادشاه فارس و مادر کورش بزرگ، (یادداشت به خط مرحوم دهخدا)، دختر آستیاژ بود که بعدها با کمبوجیۀ اول پادشاه پارس عروسی کرد و کورش از وی زاده شد، و رجوع به ایران باستان ج 1 ص 234، 245 و 264 و ایرانشهر ج 1 ص 292 شود
لغت نامه دهخدا
(زَ دَ)
ولایت مازندران است. (لغت فرس اسدی چ اقبال ص 162). مخفف مازندران است که ملک طبرستان است. (برهان). مازند. مازندران. نام مملکتی در شمال ایران در کنار دریای خزر. (ناظم الاطباء). مخفف مازندران و منسوب بدانجا را مازندری گویند. (آنندراج) :
به شاهنامه چنین خوانده ام که رستم زال
گهی بشد زره هفتخوان به مازندر.
عنصری (از لغت فرس اسدی چ اقبال ص 162).
و رجوع به مازندران شود
لغت نامه دهخدا
(اَ رِ زَ دَ)
شیخ العجم. شاعر عارف و دارای دوبیتیهایی بزبان طبری است. از اشعار او در ریاض العارفین آمده است. (از ریاض العارفین ص 43 و الذریعه قسم 1 از جزء9 ص 100)
لغت نامه دهخدا
(اَ یِ زَ دَ)
از شاعران قرن یازدهم هجری و مؤلف کتاب دستورالشعراء بود و در سال 1061 هجری قمری درگذشت. (از تاریخ ادبیات ادوارد براون ترجمه رشید یاسمی ص 167 و 172) (الذریعه قسم 1 از جزء9ص 95) (فرهنگ سخنوران). و نیز رجوع به فهرست کتب خطی مجلس شورای ملی تألیف ابن یوسف شیرازی ص 126 شود
لغت نامه دهخدا
(اَ کَ)
دهی است از بخش مرکزی شهرستان قائمشهر با 200 تن سکنه. آب آن از رود خانه ازر و محصول آن برنج، لبنیات و کمی چای است. (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 3)
لغت نامه دهخدا
(اَ رَ)
ملا محمدسعید مازندرانی پسرمحمدصالح متخلص به اشرف و معروف به اشرف مازندرانی. در شعر و ادب شاگرد صائب تبریزی بود و در خط نستعلیق نزد عبدالرشید دیلمی تلمذ کرد. قطعۀ مفصلی در وفات دو استاد خود سروده است که دو بیت آن نقل میشود:
کرده بود ایزد عنایت خوشنویس و شاعری
از وجود هر دو کردی افتخار ایام ما
بود اسم و رسم آن عبدالرشید خوشنویس
وین محمد با علی بود و تخلص صائبا.
رجوع به ریحانهالادب ذیل اشرف و صائب شود. و در تذکرۀ حزین آمده است: محمدصالح پدر او دخترزادۀ محمدتقی مجلسی بود. اشعار خوب و معمیات مرغوب داشت. بهند سفر کرد و مدتها بکام و ناکامی بسر برد. در اواخر که عازم بازگشت به ایران بود در سال 1116 ه. ق. درگذشت - انتهی. بیش از دو صفحه اشعار وی در تذکرۀ حزین آمده است. و صاحب آتشکده آرد: ملا محمدسعید در اصفهان تولد یافت و پس از اکتساب کمالات به هندوستان رفت و باز به اصفهان بازگشت. این دو بیت از اوست:
بسیر کعبه و دیریم گاه اینجا و گاه آنجا
چو مطلب جستجوی اوست خواه اینجا و خواه آنجا.
از تغافلهای پی درپی بخود یارش کنم
پا به بخت خود زنم چندانکه بیدارش کنم.
(از آتشکده ص 166).
و صاحب قاموس الاعلام آرد: از متأخران شاعران هند و ایران بودکه از مازندران به هندوستان رفت و به سمت آموزگاری زین النسابیگم دختر عالمگیرشاه نائل آمد. او را دیوان شعر و چند مثنوی است
لغت نامه دهخدا
(اَ رَ تَ)
دهی است بین سیاهرود و ساری. (سفرنامۀ مازندران و استراباد رابینو ص 50 و 122)
لغت نامه دهخدا
(زَ دَ)
زین العابدین بن مسلم بارفروشی مازندرانی از علمای بزرگ شیعه در اوایل قرن چهاردهم هجری و از شاگردان صاحب جواهر و صاحب ضوابط و سعید العلمای مازندرانی است. مرجع تقلید جمعی کثیر از شیعیان هند و عراق و ایران بوده است. از آثار اوست: 1- ذخیره المعاد به فارسی که جمعی بدان حواشی نوشته اند. 2- زینه العباد به عربی و فارسی که در بمبئی چاپ شده. 3- مناسک الحج و جز اینها. (از ریحانه الادب ج 3 ص 423)
لغت نامه دهخدا
(زَ)
دهی از دهستان خرم آباد شهرستان تنکابن است که در 10هزارگزی جنوب خاوری تنکابن واقع است. دشت و جنگل معتدل و مرطوب مالاریائی است و 320 تن سکنه دارد، شیعه، گیلکی و فارسی. آب آن از رود خانه چشمه کیله. محصول آن جالیزکاری. شغل اهالی زراعت. راه مالرو دارد. (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 3)
لغت نامه دهخدا
ابن محمدحسین بن محمدرضا بن علاءالدین محمد مازندرانی مشهور به خاجوئی. مؤلف روضات گوید: وجه نسبت اخیر چنانکه ما در مصنفات مشهورۀ وی دیده ایم، توطن اوست در محلۀ خواجو که از محلات اصفهان است. وی عالم بارع و حکیم جامع و ناقد بصیر و محقق نحریر و از بزرگان متکلمین و متتبعین و فقها بود. ظریف فکرت و شریف فطرت، سلیم الجیبه و بزرگ هیبت قوی نفس، پا’دل، پاکیزه جان و پاکیزه خرد، بسیارزهد، نیکوخوی، خوش رفتار، مستجاب الدّعا، بی ادعاء، در نظر ملو’ و اعیان معظم و مفخم بود، چنانکه نادرشاه با سطوت و صولتی که داشت بعلماء زمان جز وی اعتنائی نداشت و جز برای او اقامۀ ادب نمیکرد و جز قول وی نمی پذیرفت، و این بجهت استغنای طبع اوو اکتفاء به اکل و شرب و لباس اند’ و قطع نظر از سوی الله و قصد قربت وی بود، اما چون این شیخ جلیل در زمانی فاسد و عصری میزیست که کسی بیاری علم و دین راهی نداشت، چه افاغنه بر ممال’ ایران استیلا داشتند و اعراض شیعه و خون و اموال ایشان را در همه جا مخصوصاً اصفهان حلال میدانستند، ویرا ذکری بزرگ و اشتهاری لایق در تصنیف کتاب و رساله نمانده، و استادی معروف به رای او یا اسنادی متصل بدو یا ازو بر وجه مکشوف شناخته نیست، گویی که چنین کاری بر او دشوار بود والا آنرا نقل میکرد و لامحاله از او در مبادی کتاب اربعین وی نقل میکردند چنانکه دأب مؤلف اربعینیات است. وی خود در خواتیم کتاب اربعین گوید: هذا الذی جمع فیه اربعین حدیثاً اغلبها فی العبادات... و پس از آنکه حق سخن را ادا کرده گفته: جمعتها فی زمان و الفتها فی مکان کانت عیون البصائر و الضمائر فیه کدره و دماءالمؤمنین المحرم سفکها بالکتاب و السنه فیه هدره و فروج المؤمنات مغصوبه فیه مملوکه بایمان الکفره الفجره قاتلهم الله بنبیه و اله الکرام البرره و کانت الاموال و الاولاد منهوبه فیه مسبیه مأسوره و بحار انواع الظلم مواجهفیه متلاطمه و سحائب الهموم و الغموم فیه متلاصقه متراکمه زمان هرج مرج مخرّب الاّثار مضطرب الاخبار محتوی الاخطار مشوش الافکار مختلف اللیل ملون النهار لایسیر فیه ذهن ثاقب و لایطیر فیه فکر صائب نمقتها و هذه حالی و ذل’ قالی فان عثرتم فیه بخلل او وقفتم فیه علی زلل فاصلحوه رحمکم الله ان ّ الله لایضیع اجرالمصلحین - انتهی. او راست: شرح الاربعین، شرحی مبسوط بر مدار’ در دو مجلد. فوائدالرجالیه. جامعالشتات فی النوادر المتفرقات. تعلیقات وی که بالغ بر هفت هزار بیت است مشحون بتحقیقات لطیفه و تدقیقات شریفه، در شرح کتاب شرح الاحادیث الاربعین لمولانا الشیخ بهاءالدین العاملی. و تعلیقات وی بر کتاب آیات الاحکام لمولانا المقدس الاردبیلی. و هدایهالفؤاد الی احوال المعاد. و رساله فی الامامه و رساله فی تحقیق الغناء و عظم ائمه، و آن ردیست بر صاحب کفایه. رساله فی الرّد علی الصوفیه الملعونه بالفارسیه. و رساله فی تحقیق ما لایتم ّ فیه الصلوه. و رساله فی ابطال الزّمان الموهوم مع انکاره استدلال السید الداماد علیه. رساله فی فضل الفاطمیین و کون المنتسب الیها بالام ّمنهم شرح مبسوط علی دعاءالصباح المنسوب الی امیرالمؤمنین (ع) و آن بالغ بر سه هزار بیت و تعلیقات لطیفه مدونه بر اجوبۀ مسائل سید مهنّابن سنان المدنی ازعلامه است و صاحب روضات گوید: از این کتاب در نزد مابخط شریف وی نسخه ایست. وی در یازدهم شعبان سنۀ 1173 هجری قمری درگذشت و در مزار تخت فولاد اصفهان نزدیک درب جنوبی آن که بسوی فارس مفتوح میگردد در جوار قبر فاضل هندی مدفون گردید. (روضات الجنات چ 1 صص 31-33)
لغت نامه دهخدا
(اَ دَ)
صمغ درختی است که صمغ طرتوث (ظ: طرثوث) گویند در عربی اشق و اشج گویند. مفتح سدۀ جگر و دافع سنگ مثانه و صلابت طحال و به وجع مفاصل و عرق النساء و صرع نافع است. (از شعوری ج 1 ورق 123 ب). اشق. (فرهنگ فارسی معین). یک نوع صمغی زفت مانند. (ناظم الاطباء). و رجوع به طرثوث شود
لغت نامه دهخدا
(زَ دَ)
منسوب به مازندر (مخفف مازندران). از مردم مازندران. مازندرانی. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا) :
تو مازندری را به کس نشمری
که در کینه سگ به ز مازندری.
فردوسی.
دوستی عترت و خانه رسول
کرد مرا یمگی و مازندری.
ناصرخسرو (یادداشت به خط مرحوم دهخدا).
ازین گشته ای گر بدانی تو بنده
شه شرقی و میر مازندری را.
ناصرخسرو (یادداشت ایضاً).
و رجوع به مازندرانی شود
لغت نامه دهخدا
(دَیِ)
دهی از بخش سمیرم بالا است که در شهرستان شهرضا واقع است و 350 تن سکنه دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 10)
لغت نامه دهخدا
(زَ فَ)
مخفف ماء زعفران (=آب زعفران). در حدود العالم چ دانشگاه ص 145 و جلال الدین تهرانی ص 85 در ذیل ساری آرد:... از وی جامۀ حریر و پرنیان و خاو خیزد و از وی ’مازعفران’ و ’ماصندل’ و ’ماخلوق’ خیزد که بهمه جهان از آنجا برند
لغت نامه دهخدا
دهی از دهستان فندرسک است که در بخش رامیان شهرستان گرگان واقع است و 120 تن سکنه دارد، (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 3)
لغت نامه دهخدا
نام کاریزی در ملایر، درویش گشتن. (زوزنی). درویش شدن. (تاج المصادربیهقی). اندک مال شدن، پرهیزکار شدن
لغت نامه دهخدا
(زَ دَ / دِ)
جمع واژۀ تازنده. دوندگان. حمله کنندگان: و خیلتاش و مردی از عرب از تازندگان دیوسواران نامزد شدند. (تاریخ بیهقی چ ادیب ص 47). تازنده ای بود از تازندگان که همتا نداشت. (تاریخ بیهقی ایضاً ص 117). رجوع به تاختن و تاز و تازنده شود
لغت نامه دهخدا
(ژَ دَ)
ملک طبرستان از توابع ایران در اقلیم چهارم و در زمانۀ قدیم آن ملک مسکن دیوان بود. (غیاث) (آنندراج). مازندران. و رجوع به مازندران و طبرستان و تبرستان شود
لغت نامه دهخدا
(زَ دَ)
حاج شیخ عبدالله بن آقا شیخ نصیر بن آقا شیخ محمد بن آقا شیخ محمود مجتهد آزاده و آزادیخواه و مرجع تقلید شیعیان ایران و عراق وهند در اوان مشروطیت بود. در قریۀ طالش محلۀ دیوشل متولد شد و تحصیلات مقدماتی را در محضر آقاشیخ جعفردیوشلی (برادر بزرگش) فرا گرفت. آنگاه به معیت دو برادرش آقا شیخ علی و آقا شیخ محمود (شمس العلماء هندوستان) به رشت رفت و پس از مدتی تحصیل از آنجا به مازندران عزیمت نمود و از شاگردان مبرز حاجی اشرفی بشمار آمد و در آنجا به درجۀ اجتهاد رسید. سپس به نجف رفت و مدت دو سال در محضر درس شیخ مرتضی انصاری و بعد در محضر درس آقا سید حسن کوه کمری (معروف به ترک) و در اواخر کار با آنکه خود درس خارج داشت، در محضردرس آقا میرزا حبیب الله رشتی بعنوان تیمن و تبرک حاضر می شد. در سالهای 1324-1329 حاج شیخ مازندرانی و مرحوم ملاکاظم خراسانی مشترکاً مسائل مهم ایران و هند وعراق را حل وفصل می نمودند و غالب فتاوی و تلگرافها را هر دو نفر امضاء می کردند. از این روی در تمام مبارزاتی که مردم بضد محمد علیشاه و دیگر مستبدان معمول می داشتند مرحوم مازندرانی و آخوند خراسانی از آزادی خواهان حمایت می کردند و مردم را به مقاومت در برابر آنان تحریض و تشویق می نمودند از آنجمله تشویق مردم به پایداری در مقابل تشکیل نیروی جنوب بدست انگلیسها و تحریم کالای روس و فتوای جهاد بر ضد دولت روس است که به ایران اولتیماتوم داده و نیروی نظامیش در خاک ایران به پیشروی پرداخته بود. در ذی حجه 1329 مجاهدان به عزم جهاد از نجف بیرون می آیند، پیشوای مجاهدان به علت بیماری مرحوم مازندرانی، مرحوم ملاکاظم خراسانی بود ولی او در مسجد سهله به سکته درمی گذرد و چون مرحوم مازندرانی گرفتار بیماری سل ریوی بود حرکت مجاهدان به تأخیر می افتد. آخرالامر در یازدهم دیماه 1290 هجری شمسی مجاهدان به پیشوایی حاج شیخ عبدالله مازندرانی بطرف کاظمین حرکت می کنند (مرحوم حاج شیخ را با تخت روان حرکت می دادند) و روسها چون چنین دیدند از ایران عقب نشینی کرده و قضیه منتفی می گردد. حاج شیخ در سال 1330 هق. در نجف درگذشت و در این سال در حدود هشتاد سال از عمرش می گذشت و او را در مقبرۀ شیخ جعفر شوشتری بخاک سپردند. او راست: رسالۀ عملیۀ اهبه العباد فی یوم المعاد، آداب الحج، شرح رهن شرایع، شرح تجاره، کتاب الطلاق. و رجوع به تاریخ مشروطیت کسروی و انقلاب مشروطیت ایران ملک زاده و مجلۀ یادگار سال پنجم شمارۀ 8 و 9 و تاریخ هیجده سالۀ آذربایجان و ریحانه الادب و الذریعه شود
لغت نامه دهخدا
(زَ دَ)
منسوب به مازندران. و رجوع به مازندران شود، از مردم مازندران
لغت نامه دهخدا
ابن صالح مازندرانی داماد مجلسی. او راست: حاشیه بر من لایحضره الفقیه. (ذریعه ج 6 ص 223)
لغت نامه دهخدا
تصویری از ازدران
تصویر ازدران
هر دو شانه: شانه ها
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اندران
تصویر اندران
اشق
فرهنگ لغت هوشیار
منسوب به مازندر مازندران از مردم مازندران: ازین گشته ای گربدانی توبنده شه شرقی و میر مازندری را. (ناصر خسرو. 14)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تازندگان
تصویر تازندگان
حمله کنندگان، دوندگان
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مازندرانی
تصویر مازندرانی
منسوب به مازندران: از مردم مازندران
فرهنگ لغت هوشیار
مازندران
فرهنگ گویش مازندرانی