جمع واژۀ مادی، در حالت رفعی (در فارسی مراعات این قاعده نکنند). (فرهنگ فارسی معین). پیروان عقیده ای که ماده را اصل و اساس جهان آفرینش می داند. و رجوع به مادی شود
جَمعِ واژۀ مادی، در حالت رفعی (در فارسی مراعات این قاعده نکنند). (فرهنگ فارسی معین). پیروان عقیده ای که ماده را اصل و اساس جهان آفرینش می داند. و رجوع به مادی شود
لفظمفرد است، جمع نیست، بمعنی یک اسپ ماده و حاجت به الحاق لفظ اسپ ندارد پس اسپ مادیان گفتن خطا باشد و مادۀ دیگر حیوان را مادیان نمی گویند، خاص ماده اسپ را گویند، ظاهر همین است که مادیان تمام یک لفظ است ومی تواند که مزید علیه ماد بود چون سالیان بمعنی سال، (غیاث) (بهار عجم) (آنندراج)، اسب ماده که بتازی حجر گویند و نیز خر ماده، (ناظم الاطباء) : چو رستم بر آن مادیان بنگرید مر آن کرۀ پیلتن را بدید، فردوسی، خروش دم مادیان یافت اسب بجوشید برسان آذرگشسب، فردوسی، که این مادیان چون درآید به جنگ بدرد دل شیر و چرم پلنگ، فردوسی، امر تو و ابلق شب و روز یک فحل و دو مادیان ببینم، خاقانی، مادیانی کو شکیبا شد زفحل از ریاضت ناشکیبش کردمی، خاقانی (دیوان چ سجادی ص 935)، مادیانان گشن و فحل شموس شیر مردی جوان و هفت عروس، نظامی (هفت پیکر چ وحید ص 57)، زدشت رم کله، در هر قرانی به گشن آید تکاور مادیانی، نظامی (خسرو و شیرین چ وحیدص 215)، گرش صد گونه حلوا پیش بودی غذاش ازمادیان و میش بودی، نظامی (خسرو و شیرین چ وحید ص 215)، و امرای مغول و مسلمان مادیان گله ها می آوردند و نوبت به نوبت قمیز می ساختند، (جهانگشای جوینی)، دیه کمیدان پیش از بنای عمارت چراگاه مادیانها بوده است و بدین سبب او را کمیدان میخوانند یعنی جای مادیان، (تاریخ قم ص 63)، - مادیان گور، گور ماده: آخرالامر مادیان گوری آمد افکند در جهان شوری، نظامی
لفظمفرد است، جمع نیست، بمعنی یک اسپ ماده و حاجت به الحاق لفظ اسپ ندارد پس اسپ مادیان گفتن خطا باشد و مادۀ دیگر حیوان را مادیان نمی گویند، خاص ماده اسپ را گویند، ظاهر همین است که مادیان تمام یک لفظ است ومی تواند که مزید علیه ماد بود چون سالیان بمعنی سال، (غیاث) (بهار عجم) (آنندراج)، اسب ماده که بتازی حجر گویند و نیز خر ماده، (ناظم الاطباء) : چو رستم بر آن مادیان بنگرید مر آن کرۀ پیلتن را بدید، فردوسی، خروش دم مادیان یافت اسب بجوشید برسان آذرگشسب، فردوسی، که این مادیان چون درآید به جنگ بدرد دل شیر و چرم پلنگ، فردوسی، امر تو و ابلق شب و روز یک فحل و دو مادیان ببینم، خاقانی، مادیانی کو شکیبا شد زفحل از ریاضت ناشکیبش کردمی، خاقانی (دیوان چ سجادی ص 935)، مادیانان گشن و فحل شموس شیر مردی جوان و هفت عروس، نظامی (هفت پیکر چ وحید ص 57)، زدشت رم کله، در هر قرانی به گشن آید تکاور مادیانی، نظامی (خسرو و شیرین چ وحیدص 215)، گرش صد گونه حلوا پیش بودی غذاش ازمادیان و میش بودی، نظامی (خسرو و شیرین چ وحید ص 215)، و امرای مغول و مسلمان مادیان گله ها می آوردند و نوبت به نوبت قمیز می ساختند، (جهانگشای جوینی)، دیه کمیدان پیش از بنای عمارت چراگاه مادیانها بوده است و بدین سبب او را کمیدان میخوانند یعنی جای مادیان، (تاریخ قم ص 63)، - مادیان گور، گور ماده: آخرالامر مادیان گوری آمد افکند در جهان شوری، نظامی
نام مردی است که حصارسنگویه کرده است در هندوستان و ستونهایش هریک یک پاره است و هر ستون به هزار مرد بر نتوان و به دو کس کرده اند مردی و زنی، (لغت فرس اسدی چ اقبال ص 404)، نام مردی است که عمارت سنگویه را در هندوستان به همراهی زنی مازینه نام ساخت، (برهان)، نام مردی بوده که حصار سنگویه را او و زن او مازینه در هندوستان ساخته اند و ستونهایش یک پاره است، (آنندراج) : به هندوستان نام آن هردو تن بود مازنین مرد و مازینه زن، اسدی (بنقل لغت فرس چ اقبال ص 404)
نام مردی است که حصارسنگویه کرده است در هندوستان و ستونهایش هریک یک پاره است و هر ستون به هزار مرد بر نتوان و به دو کس کرده اند مردی و زنی، (لغت فرس اسدی چ اقبال ص 404)، نام مردی است که عمارت سنگویه را در هندوستان به همراهی زنی مازینه نام ساخت، (برهان)، نام مردی بوده که حصار سنگویه را او و زن او مازینه در هندوستان ساخته اند و ستونهایش یک پاره است، (آنندراج) : به هندوستان نام آن هردو تن بود مازنین مرد و مازینه زن، اسدی (بنقل لغت فرس چ اقبال ص 404)
یاقوت در وصف آن نویسد: قلعۀ مشهوری است بر قلۀ کوه جزیره مشرف بردنیسر و دارا و نصیبین و پیش آن ربض بزرگی است که در آن بازارها و مدرسه ها و کاروانسرهاست و خانه هایش مانند پلکانهاست که هر خانه مشرف بر خانه زیرین است. (از معجم البلدان). نام شهری است میان سنجار و بغداد و قلعۀ آن شهباد نام دارد و جامه های مرغز ماردینی منسوب بدین شهر است. (از سفرنامۀ ابن بطوطه). این شهر از شهرهای کردستان و در دامنۀ جنوبی قراجه داغ واقع است. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا) : نه ز هند و نه ز روم و نه ز چین نه زشام و نه عراق و ماردین. مولوی. و رجوع به حبیب السیرچ خیام ج 2 صص 491- 550 شود
یاقوت در وصف آن نویسد: قلعۀ مشهوری است بر قلۀ کوه جزیره مشرف بردنیسر و دارا و نصیبین و پیش آن ربض بزرگی است که در آن بازارها و مدرسه ها و کاروانسرهاست و خانه هایش مانند پلکانهاست که هر خانه مشرف بر خانه زیرین است. (از معجم البلدان). نام شهری است میان سنجار و بغداد و قلعۀ آن شهباد نام دارد و جامه های مرغز ماردینی منسوب بدین شهر است. (از سفرنامۀ ابن بطوطه). این شهر از شهرهای کردستان و در دامنۀ جنوبی قراجه داغ واقع است. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا) : نه ز هند و نه ز روم و نه ز چین نه زشام و نه عراق و ماردین. مولوی. و رجوع به حبیب السیرچ خیام ج 2 صص 491- 550 شود
دوباره دیدن. وادیدن. دیگرباره دیدن. مشاهده کردن: اگر بازبینم ترا شادمان پر از درد گردد دل بدگمان. فردوسی. برو زود کانجا فتاده ست اوی مگر بازبینیش یک باره روی. فردوسی. دریغ آن نبرده سوار دلیر که بازش ندید آن خردمند پیر. فردوسی. مگر بازبینم بر و یال تو سر و بازو و چنگ و کوپال تو. فردوسی. و مزاج طبایع سخن پیوستند و ارتفاع طالع به اصطرلاب بازدیدند. (سندبادنامه ص 331). نبینم روی او، گر بازبینم پرآتش بادچشم نازنینم. نظامی. یا رب تو آشنا را مهلت ده و سلامت چندانکه بازبیند دیدار آشنا را. سعدی (بدایع). گفتم از ورطۀ عشقت بصبوری بدر آیم بازمیبینم دریا نه پدید است کرانش. سعدی (طیبات).
دوباره دیدن. وادیدن. دیگرباره دیدن. مشاهده کردن: اگر بازبینم ترا شادمان پر از درد گردد دل بدگمان. فردوسی. برو زود کانجا فتاده ست اوی مگر بازبینیش یک باره روی. فردوسی. دریغ آن نبرده سوار دلیر که بازش ندید آن خردمند پیر. فردوسی. مگر بازبینم بر و یال تو سر و بازو و چنگ و کوپال تو. فردوسی. و مزاج طبایع سخن پیوستند و ارتفاع طالع به اصطرلاب بازدیدند. (سندبادنامه ص 331). نبینم روی او، گر بازبینم پرآتش بادچشم نازنینم. نظامی. یا رب تو آشنا را مهلت ده و سلامت چندانکه بازبیند دیدار آشنا را. سعدی (بدایع). گفتم از ورطۀ عشقت بصبوری بدر آیم بازمیبینم دریا نه پدید است کرانش. سعدی (طیبات).
دارویی است برای استسقای زقی، مجرب است. (حاشیۀ فرهنگ اسدی نخجوانی، یادداشت به خط مرحوم دهخدا). دوایی است مجرب از برای دفع استسقا و آن دو نوع می باشد: سفید و سیاه. سفید آن را اشخیص و سیاه آن را هفت برگ خوانند و آن از برگ زیتون کوچکتر است و از برگ مورد بزرگتر و به زردی مایل. و بعضی گویند مازریون مورد زرد است و آن نوعی از مورد باشد و به عربی زیتون الارض خوانندش گرم و خشک است درچهارم و یک قسم از آن زهر قاتل است و آن را به عربی حب الضراط گویند و بعضی گفته اند چوب درخت بلوط است چه رمادالمازریون خاکستر چوب بلوط است. (برهان). گیاهی است که به جهت قبض و استسقا نافع است. (آنندراج). نام گیاهی دوایی. (ناظم الاطباء). معرب آن معزرون. (حاشیۀ برهان چ معین). از جمله نباتهاست که آنرا شیر باشد و هر نباتی که آن راشیر است به تازی یتوع گویند و مازریون دو نوع است یکی بزرگ برگ تر است و یکی خردبرگ تر. آنچه بزرگ برگ تر است رقیق تر است و آنچه خرد برگ تر است غلیظتر است و نوعی است که به سیاهی زند و آن زهر قاتل است و بهترین آن است که برگ او همچون برگ زیتون است و لطیف تر است وآنکه برگ او خرد است و جعد است بدبو بود. و درخت بزرگ برگ دیگر و درخت خردبرگ دیگر و چنان نیست که گروهی گمان برده اند که هر دو از یک درخت است. (ذخیرۀ خوارزمشاهی یادداشت به خط مرحوم دهخدا). دو درم سنگ آن زهر است. (ذخیرۀ خوارزمشاهی، یادداشت ایضاً). هفت بلک. (بحر الجواهر، یادداشت ایضاً). گیاهی از یتوعات و آن بر دو گونه است مازریون صغیر و مازریون کبیر و در طب به کار است. نوعی از آن خانق النمر است که سم باشد. اداد الوادی. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا). گیاهی است از ردۀ دولپه ای های پیوسته گلبرگ که سر دستۀ تیره مازریون می باشد. این گیاه به صورت درختچه ای است که به عنوان زینت هم در باغچه ها کشت می شود. ارتفاع آن بین 0/5 تا یک متر است و برگ هایش پس از ظهور گلها می رویند. برگهای مازریون تقریباً بدون دمبرگ و بیضوی و نوک تیز است. گلهایش قرمز و گاهی صورتی مایل به سفید و بسیار زیبا و دارای بویی قوی است. میوه اش آبدار و بیضوی و ابتدا سبزرنگ است ولی پس از رسیدن قرمز رنگ می شود. پوست این گیاه ایجاد سوزش و تحریک برروی انساج بدن می کند و به عنوان تاول آور پوست مصرف می گردد. در اکثر نقاط شمالی ایران این گیاه می روید. هفت برگ. مشت رو. خالاما. خامالیوس. کانی رو. ماذریون. خامالا. خامالاآ. خامالاون. زیتون الارض. خامالیون. تابمک. خضرا. خمالیه. خامالایه. دانه های این گیاه به نام حب الضراط معروفند. (فرهنگ فارسی معین). این درختک خرددر جنگلهای طوالش (دینوچال) و کلار دشت دیده شده است. (گااوبا، یادداشت به خط مرحوم دهخدا) : به طعم شکر بودم به طبع مازریون چنان شدم که ندانم ترانگبین از ماز. مخلدی (حاشیۀ فرهنگ اسدی نخجوانی، یادداشت به خط مرحوم دهخدا). ور به درویشی زکاتت داد باید یک درم طبع را از ناخوشی چون ماز و مازریون کنی. ناصرخسرو (از فرهنگ رشیدی ذیل ماز). - مازریون العریض، نوعی از مازریون با برگهای پهن. و رجوع به ذافنوبداس و ذافنی ویداس و ذافنبداس شود. - مازریون کوهی، یکی از گونه های مازریون است که آن را بقله و ذافنوبداس نیز گویند. (فرهنگ فارسی معین)
دارویی است برای استسقای زقی، مجرب است. (حاشیۀ فرهنگ اسدی نخجوانی، یادداشت به خط مرحوم دهخدا). دوایی است مجرب از برای دفع استسقا و آن دو نوع می باشد: سفید و سیاه. سفید آن را اشخیص و سیاه آن را هفت برگ خوانند و آن از برگ زیتون کوچکتر است و از برگ مورد بزرگتر و به زردی مایل. و بعضی گویند مازریون مورد زرد است و آن نوعی از مورد باشد و به عربی زیتون الارض خوانندش گرم و خشک است درچهارم و یک قسم از آن زهر قاتل است و آن را به عربی حب الضراط گویند و بعضی گفته اند چوب درخت بلوط است چه رمادالمازریون خاکستر چوب بلوط است. (برهان). گیاهی است که به جهت قبض و استسقا نافع است. (آنندراج). نام گیاهی دوایی. (ناظم الاطباء). معرب آن معزرون. (حاشیۀ برهان چ معین). از جمله نباتهاست که آنرا شیر باشد و هر نباتی که آن راشیر است به تازی یتوع گویند و مازریون دو نوع است یکی بزرگ برگ تر است و یکی خردبرگ تر. آنچه بزرگ برگ تر است رقیق تر است و آنچه خرد برگ تر است غلیظتر است و نوعی است که به سیاهی زند و آن زهر قاتل است و بهترین آن است که برگ او همچون برگ زیتون است و لطیف تر است وآنکه برگ او خرد است و جعد است بدبو بود. و درخت بزرگ برگ دیگر و درخت خردبرگ دیگر و چنان نیست که گروهی گمان برده اند که هر دو از یک درخت است. (ذخیرۀ خوارزمشاهی یادداشت به خط مرحوم دهخدا). دو درم سنگ آن زهر است. (ذخیرۀ خوارزمشاهی، یادداشت ایضاً). هفت بلک. (بحر الجواهر، یادداشت ایضاً). گیاهی از یتوعات و آن بر دو گونه است مازریون صغیر و مازریون کبیر و در طب به کار است. نوعی از آن خانق النمر است که سم باشد. اداد الوادی. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا). گیاهی است از ردۀ دولپه ای های پیوسته گلبرگ که سر دستۀ تیره مازریون می باشد. این گیاه به صورت درختچه ای است که به عنوان زینت هم در باغچه ها کشت می شود. ارتفاع آن بین 0/5 تا یک متر است و برگ هایش پس از ظهور گلها می رویند. برگهای مازریون تقریباً بدون دمبرگ و بیضوی و نوک تیز است. گلهایش قرمز و گاهی صورتی مایل به سفید و بسیار زیبا و دارای بویی قوی است. میوه اش آبدار و بیضوی و ابتدا سبزرنگ است ولی پس از رسیدن قرمز رنگ می شود. پوست این گیاه ایجاد سوزش و تحریک برروی انساج بدن می کند و به عنوان تاول آور پوست مصرف می گردد. در اکثر نقاط شمالی ایران این گیاه می روید. هفت برگ. مشت رو. خالاما. خامالیوس. کانی رو. ماذریون. خامالا. خامالاآ. خامالاون. زیتون الارض. خامالیون. تابمک. خضرا. خمالیه. خامالایه. دانه های این گیاه به نام حب الضراط معروفند. (فرهنگ فارسی معین). این درختک خرددر جنگلهای طوالش (دینوچال) و کلار دشت دیده شده است. (گااوبا، یادداشت به خط مرحوم دهخدا) : به طعم شکر بودم به طبع مازریون چنان شدم که ندانم ترانگبین از ماز. مخلدی (حاشیۀ فرهنگ اسدی نخجوانی، یادداشت به خط مرحوم دهخدا). ور به درویشی زکاتت داد باید یک درم طبع را از ناخوشی چون ماز و مازریون کنی. ناصرخسرو (از فرهنگ رشیدی ذیل ماز). - مازریون العریض، نوعی از مازریون با برگهای پهن. و رجوع به ذافنوبداس و ذافنی ویداس و ذافنبداس شود. - مازریون کوهی، یکی از گونه های مازریون است که آن را بقله و ذافنوبداس نیز گویند. (فرهنگ فارسی معین)
مرکب از ’مزده’، به معنی دانا و در عرف آئین زرتشتی به خدای یگانه اطلاق میگردد + ’یسنا’ به معنی ستایش، کلمه ای است اوستائی، همان زبانی که بخشی از کتاب دینی اوستا بدان بر زبان زرتشت جاری شده است. دین آوردۀ زرتشت. آئین زرتشت. آئین زرتشتی. (از مزدیسنا و تأثیر آن در ادبیات پارسی تألیف دکتر معین ص 2، 3، 20، 21، 525، 526). در حدود هزار و صدسال پیش از مسیح آیین مزدیسنا پدید آمد. (مزدیسنا تألیف دکتر معین ص 3). دین پیغمبر ایران. زرتشت اسپنتمان موسوم است به مزدیسنا، این کلمه صفت است به معنی پرستندۀ مزدا که اسم خدای یگانه است. در اوستا مزدیسن آمده و بسا با صفت ’زرتشتی’ یکجا استعمال شده است، یعنی دین آوردۀ زرتشت، بسا هم با کلمه راستی پرست یکجا آمده است. (یشت ها ج 1 ص 28 تألیف پورداود). مزدیسنی. (از حاشیۀ برهان ج 4 ذیل مزدیسنا و مزدیسنی). زرتشتیان این کلمه (مزدیسنا) را بصورت مزدیسنی نیز تلفظ کنند. (از حاشیۀ برهان ج 4 چ معین ذیل مزدیسنا و مزدیسنی). مزدیسنا مقابل ’دیویسنا’ است که به معنی پرستندۀ دیو یا پروردگار باطل است. (یشت ها تألیف پورداود ج 1 ص 28). دین مزدیسنا از یک طرف بواسطۀ مربوط بودن بدین برهمنان و از طرف دیگر بواسطۀ تماسی که با سایر ادیان داشته در تاریخ مذاهب مقام بسیار مهمی پیدا کرده است. (یشت ها ج 1 ص 1 تألیف پورداود)
مرکب از ’مزده’، به معنی دانا و در عرف آئین زرتشتی به خدای یگانه اطلاق میگردد + ’یسنا’ به معنی ستایش، کلمه ای است اوستائی، همان زبانی که بخشی از کتاب دینی اوستا بدان بر زبان زرتشت جاری شده است. دین آوردۀ زرتشت. آئین زرتشت. آئین زرتشتی. (از مزدیسنا و تأثیر آن در ادبیات پارسی تألیف دکتر معین ص 2، 3، 20، 21، 525، 526). در حدود هزار و صدسال پیش از مسیح آیین مزدیسنا پدید آمد. (مزدیسنا تألیف دکتر معین ص 3). دین پیغمبر ایران. زرتشت اسپنتمان موسوم است به مزدیسنا، این کلمه صفت است به معنی پرستندۀ مزدا که اسم خدای یگانه است. در اوستا مزدیسن آمده و بسا با صفت ’زرتشتی’ یکجا استعمال شده است، یعنی دین آوردۀ زرتشت، بسا هم با کلمه راستی پرست یکجا آمده است. (یشت ها ج 1 ص 28 تألیف پورداود). مزدیسنی. (از حاشیۀ برهان ج 4 ذیل مزدیسنا و مزدیسنی). زرتشتیان این کلمه (مزدیسنا) را بصورت مزدیسنی نیز تلفظ کنند. (از حاشیۀ برهان ج 4 چ معین ذیل مزدیسنا و مزدیسنی). مزدیسنا مقابل ’دیویسنا’ است که به معنی پرستندۀ دیو یا پروردگار باطل است. (یشت ها تألیف پورداود ج 1 ص 28). دین مزدیسنا از یک طرف بواسطۀ مربوط بودن بدین برهمنان و از طرف دیگر بواسطۀ تماسی که با سایر ادیان داشته در تاریخ مذاهب مقام بسیار مهمی پیدا کرده است. (یشت ها ج 1 ص 1 تألیف پورداود)
توماس الوا (1847- 1931 میلادی). عالم طبیعی آمریکایی، متولد به میلان (اهایو). وی مخترع آلات متعدد الکتریکی و نخستین کسی است که فونوگراف را که قبلاً ش. کرو کشف کرده بود، بساخت. و همچنین وی سازندۀ آکومولاتور است. ادیسن
جوزف (1672- 1719 میلادی). نویسندۀ انگلیسی، متولد به قرب آمسبری (ویلت شایر). مقالات جالب او در بابیّار، تاتلر و سپکتاتر منتشر گردید و تراژدی کاتن (1713م.) وی شهرتی بسزا یافت توماس (1793- 1860م.). طبیب انگلیسی، متولد در لانگ بنتن. وی کاشف بعضی امراض کلیه است، موضعی نزدیک وادی القری از دیار عذره که در آنجا با بنی مره جنگی واقع شده است. (معجم البلدان)
توماس اَلوا (1847- 1931 میلادی). عالم طبیعی آمریکایی، متولد به میلان (اُهایو). وی مخترع آلات متعدد الکتریکی و نخستین کسی است که فونوگراف را که قبلاً ش. کرو کشف کرده بود، بساخت. و همچنین وی سازندۀ آکومولاتور است. اِدیسن
جوزف (1672- 1719 میلادی). نویسندۀ انگلیسی، متولد به قرب ِ آمِسْبِری (ویلت شایر). مقالات جالب او در بابیّار، تاتلر و سپِکْتاتُر منتشر گردید و تراژدی کاتُن (1713م.) وی شهرتی بسزا یافت توماس (1793- 1860م.). طبیب انگلیسی، متولد در لانگ بِنْتُن. وی کاشف بعضی امراض کلیه است، موضعی نزدیک وادی القری از دیار عُذره که در آنجا با بنی مره جنگی واقع شده است. (معجم البلدان)
ناحیۀ غربیۀ فرمونت و حد غربی آن دریاچۀ چمبلن است و نهر اوتر آنرا مشروب کند. مساحت وی 750 میل مربع و عدد سکنۀ آن 23484 تن، و اراضی آن حاصلخیز و دارای ذرت و سیب زمینی و شکر و روغن و پنیر است وکارخانه ها و مقاطع سنگ رخام سفید که دارای رگه هاست دارد و راه آهن از آن گذرد. (ضمیمۀ معجم البلدان)
ناحیۀ غربیۀ فرمونت و حد غربی آن دریاچۀ چمبلن است و نهر اوتر آنرا مشروب کند. مساحت وی 750 میل مربع و عدد سکنۀ آن 23484 تن، و اراضی آن حاصلخیز و دارای ذرت و سیب زمینی و شکر و روغن و پنیر است وکارخانه ها و مقاطع سنگ رخام سفید که دارای رگه هاست دارد و راه آهن از آن گذرد. (ضمیمۀ معجم البلدان)
مرکب از ’دوش’ ریشه مضارع دوشیدن، دوش ها بدوش، دوشیدن از پس دوشیدن، دوشیدن پشت سرهم، لاینقطع دوشیدن، در بیت زیر ازسوزنی ظاهراً معنی پیاپی و متصل می دهد: تا سخن طفل بود شاعر دانا دایه خاطرش پستان زو شیر خورد دوشادوش، سوزنی
مرکب از ’دوش’ ریشه مضارع دوشیدن، دوش ها بدوش، دوشیدن از پس دوشیدن، دوشیدن پشت سرهم، لاینقطع دوشیدن، در بیت زیر ازسوزنی ظاهراً معنی پیاپی و متصل می دهد: تا سخن طفل بود شاعر دانا دایه خاطرش پستان زو شیر خورد دوشادوش، سوزنی
بنگرید به مازریون معذریون: ماذریون: لاتینی فارسی گشته هفت برگ تابمک از گیاهان گیاهی است از رده دو لپه ییهای پیوسته گلبرگ که سردسته تیره خاصی بنام تیره مازریون میباشد. این گیاه بصورت درختچه ایست که بعنوان زینت هم در باغچه ها کشت میشود. ارتفاع آن بین 5، 0 تا یک متر است و برگهایش پس از ظهرو کلها میرویند. برگهای مازریون تقریبا بدون دمبرگ و بیضوی و نوک تیز است. گلهایش قرمز و گاهی صورتی مایل به سفیدو بسیار زیبا و دارای بویی قویی است. میوه اشظبدار و بیضوی و ابتدا سبز رنگ است ولی پس از رسیدن قرمز رنگ میشود. پوست این گیاه ایجاد سوزش و تحریک بر روی انساج بدن میکند و بعنوان تاول آور پوست مصرف میگردد. در اکثر نقاط شمالی ایران این گیاه میروید هفت برگ مشت رو خالاما خامالیوس کانی رو زیتون الارض ماذریون خامالا خامالاآ خامالاون خامالیون تابمک خضرا خمالیه خامالایه معین زیتون الارض. توضیح دانه های این گیاه بنام حب الضراط معروفند. یا مازریون کوهی. یکیاز گونه های مازریون است که آنرا بقله و ذاقنوبداس نیز گویند
بنگرید به مازریون معذریون: ماذریون: لاتینی فارسی گشته هفت برگ تابمک از گیاهان گیاهی است از رده دو لپه ییهای پیوسته گلبرگ که سردسته تیره خاصی بنام تیره مازریون میباشد. این گیاه بصورت درختچه ایست که بعنوان زینت هم در باغچه ها کشت میشود. ارتفاع آن بین 5، 0 تا یک متر است و برگهایش پس از ظهرو کلها میرویند. برگهای مازریون تقریبا بدون دمبرگ و بیضوی و نوک تیز است. گلهایش قرمز و گاهی صورتی مایل به سفیدو بسیار زیبا و دارای بویی قویی است. میوه اشظبدار و بیضوی و ابتدا سبز رنگ است ولی پس از رسیدن قرمز رنگ میشود. پوست این گیاه ایجاد سوزش و تحریک بر روی انساج بدن میکند و بعنوان تاول آور پوست مصرف میگردد. در اکثر نقاط شمالی ایران این گیاه میروید هفت برگ مشت رو خالاما خامالیوس کانی رو زیتون الارض ماذریون خامالا خامالاآ خامالاون خامالیون تابمک خضرا خمالیه خامالایه معین زیتون الارض. توضیح دانه های این گیاه بنام حب الضراط معروفند. یا مازریون کوهی. یکیاز گونه های مازریون است که آنرا بقله و ذاقنوبداس نیز گویند
۱ـ اگر خواب ببینید مادیان ها در مراتع مشغول چرا هستند، علامت آن است که در حرفه خود موفقیت به دست می آورید. و دوستانی مأنوس خواهید یافت. اما اگر خواب ببینید مادیانها در مرتع خشک و لم یزرعی پرسه می زنند، علامت آن است که به تنگدستی دچار خواهید شد. اما با این وجود دوستانی صمیمی در کنار خود خواهید داشت. ۲ـ اگر دختری خواب ببیند مادیانها در مراتع مشغول چرا هستند، نشانه آن است که با مردی ازدواج خواهد کرد و صاحب فرزندانی تندرست خواهد شد.
۱ـ اگر خواب ببینید مادیان ها در مراتع مشغول چرا هستند، علامت آن است که در حرفه خود موفقیت به دست می آورید. و دوستانی مأنوس خواهید یافت. اما اگر خواب ببینید مادیانها در مرتع خشک و لم یزرعی پرسه می زنند، علامت آن است که به تنگدستی دچار خواهید شد. اما با این وجود دوستانی صمیمی در کنار خود خواهید داشت. ۲ـ اگر دختری خواب ببیند مادیانها در مراتع مشغول چرا هستند، نشانه آن است که با مردی ازدواج خواهد کرد و صاحب فرزندانی تندرست خواهد شد.