- مازباری
نوعی ازحلوا باشد، (آنندراج)
معنی مازباری - جستجوی لغت در جدول جو
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
نگهبانی از مرز، اداره ای که به کارهای مرزداران رسیدگی می کند، ادارۀ گارد سرحدی
مازندرانی، برای مثال از این گشته ای گر بدانی تو بنده / شه شگنی و میر مازندری را (ناصرخسرو - ۱۴۳)
نوعی از حلوی، مازیارج، (زمخشری، یادداشت به خط مرحوم دهخدا)، مازیاره، مازیانه، (ناظم الاطباء)، مازیاره، در فرهنگ رشیدی می گوید: مازیاره قسمی طعام بود، در فرهنگ شعوری می نویسد: مازیاره و مازیاری و مازیانه قسمی حلواست، در فرهنگ اسدی به خط خسروی کرمانشاهی می گویدشطرنج بود (محتمل است تصحیف شیرینی باشد) در المؤید بنقل سروری مازیاره چیزی است خوردنی، (یادداشت به خط مرحوم دهخدا)، و رجوع به مازیاره و مازیای شود
منسوب به مازار، عطاری، دکان عطاری، (ناظم الاطباء)
منسوب است به مازیار که از فرقۀ خرمیه می باشد. (از انساب سمعانی). و رجوع به مازیار شود
مالکیت زمین، حکومت ناحیه و کشور، حکومت ناحیه سرحدی سر حد داری مرز داری
شغل و عمل مرز دار، اداره ایست که بامور مرزداران رسیدگی کند گارد سرحدی
منسوب به مازندر مازندران از مردم مازندران: ازین گشته ای گربدانی توبنده شه شرقی و میر مازندری را. (ناصر خسرو. 14)
سازش موالفت مقابل ناسازگاری، موافقت، هماهنگی هم آوازی، گوارایی، لیاقت، قناعت خرد سندی
