جدول جو
جدول جو

معنی مرزداری

مرزداری
نگهبانی از مرز، اداره ای که به کارهای مرزداران رسیدگی می کند، ادارۀ گارد سرحدی
تصویری از مرزداری
تصویر مرزداری
فرهنگ فارسی عمید

واژه‌های مرتبط با مرزداری

مرزداری

مرزداری
شغل و عمل مرز دار، اداره ایست که بامور مرزداران رسیدگی کند گارد سرحدی
فرهنگ لغت هوشیار

مرز داری

مرز داری
مرز داری کردن در راه خدا بر تقوا، ثابت ماندن بر عبادت و دوام داشتن بر اطاعت از دستورات پروردگار و پیروی از سنت پیامبرص دلالت دارد. اگر مریضی در خواب ببیند که مرزداری از مرز برمیگردد، بیماریش بهبود مییابد و اگر گمشدهای داشته باشد، برمیگردد. خالد بن علی بن محد العنبری
فرهنگ جامع تعبیر خواب

مرزدار

مرزدار
کسی که مامور نگاهداری سرحدهای کشور است مامور سرحدی
مرزدار
فرهنگ لغت هوشیار

مرزدار

مرزدار
مامور نظامی که برای نگهبانی و مراقبت در سرحد مملکت گماشته می شود
مرزدار
فرهنگ فارسی عمید

مرزدار

مرزدار
مرزبان. حاکم. حکمران مناطق مرزی. سرحددار. توسعاً. سرکرده و سردار. رجوع به مرزبان شود:
سوی مرزدارانش نامه نوشت
که خاقان ره راد مردی بهشت.
دقیقی.
به درگاه خسرو نهادند روی
همه مرزداران به فرمان اوی.
دقیقی.
چو از مرزداران و از لشکرش
بداند که رنج است بر کشورش.
فردوسی.
بیامد ز کاخ همایون همای
خود و مرزداران پاکیزه رای.
فخرالدین اسعد.
به هر شهری شد از وی شهریاری
به هر مرزی شد از وی مرزداری.
فخرالدین اسعد.
ز هر شهری بیامد شهریاری
ز هر مرزی بیامد مرزداری.
فخرالدین اسعد.
سپاه سپیجاب و فرغانه را
دگر مرزداران فرزانه را.
نظامی.
، کسانی که برای نگاهداری سرحد کشورند. (لغات فرهنگستان). مأمور مرزداری. رجوع به مرزداری و مرزبانی شود، دهقان:
خود و مرزداران بکوشید سخت
نشاندند هر جای چندین درخت.
فردوسی
لغت نامه دهخدا

مرداری

مرداری
منسوب است به مرداریه، طایفه ای که انتساب ایشان به عیسی ملقب به ابی مونس است. (از الانساب سمعانی)
لغت نامه دهخدا

مرداری

مرداری
منسوب به مردار:
اگر از زندگی خود نکردی ذره ای حاصل
چه داری غم چو کردی جمع این دنیای مرداری.
عطار
لغت نامه دهخدا