جدول جو
جدول جو

معنی ماری - جستجوی لغت در جدول جو

ماری
(دخترانه)
فرانسه از عبری، مریم
تصویری از ماری
تصویر ماری
فرهنگ نامهای ایرانی
ماری
مانند مار کشنده بودن، برای مثال اگر «ماری» و گژدمی بود طبعش / به صحراش چون مار کردند ماری (عسجدی - ۵۶)
ماری کردن: هلاک کردن، کشتن، برای مثال اگر ماری و گژدمی بود طبعش / به صحراش چون مار کردند ماری (عسجدی - ۵۶)
تصویری از ماری
تصویر ماری
فرهنگ فارسی عمید
ماری
منسوب به مار: کله ماری، (یادداشت به خط مرحوم دهخدا)، رجوع به کله ماری شود، نام گلی که گیاه آن شکل مار دارد، قسمی گل از تیره کاکتوسها که شکل مار دارد با خار، (یادداشت به خط مرحوم دهخدا)
لغت نامه دهخدا
ماری
دهی از دهستان زنجانرود است که در بخش مرکزی شهرستان زنجان واقع است و 314 تن سکنه دارد، (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 2)
لغت نامه دهخدا
ماری
یا ’چرمیس ها’ نام قومی است در روسیه که بر ساحل وسطای رود ولگا سکونت دارند، (از لاروس)، و رجوع به چرمیس در همین لغت نامه شود
لغت نامه دهخدا
ماری
ابن ایوب سلطان نصارای بیت المقدس و معاصر الظافر باﷲ علوی پادشاه مصر بود، (یادداشت به خط مرحوم دهخدا)، و رجوع به نامۀ دانشوران ص 445 شود
پزشک فرانسوی (1853-1940 میلادی) نویسندۀ معتبر عصب شناسی، (از لاروس)
لغت نامه دهخدا
ماری
(ری / ری ی)
گوسالۀ سپید تابان بدن درست پشت. (منتهی الارب) (آنندراج). گوسالۀ سپید تابان بدن. (ناظم الاطباء). گوسالۀ نرم و تابان بدن سفید و ماریه مؤنث آن. (از اقرب الموارد) ، گلیم خرد با خطهای دراز. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) ، شکار کننده سنگخوار. (منتهی الارب) (آنندراج). شکارکننده مرغ سنگخوار. (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) ، ازار نگارین پشمی مر آبکش را. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) ، جامۀ کهن تا سر سرین. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
ماری
مار بودن، زهرآگین بودن، گزنده بودن:
ماری است گزنده طمع که ماران
زین مار برند ای رفیق ماری،
ناصرخسرو
لغت نامه دهخدا
ماری
هلاک شده و کشته گردیده را گویند، (برهان) (آنندراج)، کشته بود، (لغت فرس اسدی چ اقبال ص 526)، کشته وهلاک شده و پایمال گشته، (ناظم الاطباء) :
اگر ماری و کژدمی بود طبعش
به صحراش چون مار کردند ماری،
عسجدی (از لغت فرس اسدی)،
،
در ترکی به معنی هلاکت، (غیاث)
لغت نامه دهخدا
ماری
هلاک شده
تصویری از ماری
تصویر ماری
فرهنگ لغت هوشیار
ماری
کشته شده، هلاک شده
تصویری از ماری
تصویر ماری
فرهنگ فارسی معین
ماری
مادری، مادری کردن
فرهنگ گویش مازندرانی

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از عماری
تصویر عماری
کجاوه، هودج
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از قماری
تصویر قماری
تهیه شده در قمار، برای مثال ز عود قماری یکی تخت کرد / سر تخته ها را به زر سخت کرد (فردوسی - ۲/۹۶)، مربوط به قمار مثلاً طاووس قماری
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از سماری
تصویر سماری
کشتی، جهاز، سفینه، کشتی کوچک، برای مثال حاسد چو بیش باشد بهتر رود سعادت / چون باد بیش باشد بهتر رود سماری (منوچهری - ۱۱۲)
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از سماری
تصویر سماری
سفینه و کشتی و جهاز را گویند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از عماری
تصویر عماری
تابوت، تخته ای که مرده را بر روی آن گذارند و به گورستان میبرند
فرهنگ لغت هوشیار
جمع قمری، نازوها نازوان منسوب به قمار عود قماری: گرش بورزی بجای هیزم و گندم عود قماری بری و لوء لوء عمان
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تماری
تصویر تماری
همگمانی
فرهنگ لغت هوشیار
ناوانی ملالت و درد سری که از افراط در نوشیدن انواع مشروب ایجاد شود
فرهنگ لغت هوشیار
ریشه های گوشت توضیح: در دکانهای کبابی و چلو کبابی گوشتی را که برای تهیه کباب آماده کرده اند بدوا همه رگ و ریشه های آنرا با کارد جدا کنند. این رگ وریشه ها را دمار گویند. و آنها را بنام دماری بفقیران فروشند و آنان آنها را پخته و سوپ رقیقی تهیه کرده و خورند. یا دمار از کسی (روزگار کسی یا نهاد کسی) بر آوردن (در آوردن) او را بسیار عذاب دادن ویرا سخت شکنجه دادن
فرهنگ لغت هوشیار
((خُ))
ملامت و دردسری که به علت عدم دسترسی فرد معتاد به مواد مخدر بوجود می آید
فرهنگ فارسی معین
تصویری از سماری
تصویر سماری
((سُ))
کشتی، جهاز، سفینه
فرهنگ فارسی معین
تصویری از عماری
تصویر عماری
((عَ))
کجاوه، محمل، هودج
فرهنگ فارسی معین
تصویری از شماری
تصویر شماری
عده ای، معدودی، یک عده، تعدادی
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از آماری
تصویر آماری
Statistical
دیکشنری فارسی به انگلیسی
تصویری از آماری
تصویر آماری
statistique
دیکشنری فارسی به فرانسوی
تصویری از آماری
تصویر آماری
статистический
دیکشنری فارسی به روسی
تصویری از آماری
تصویر آماری
statistisch
دیکشنری فارسی به آلمانی
تصویری از آماری
تصویر آماری
статистичний
دیکشنری فارسی به اوکراینی
تصویری از آماری
تصویر آماری
statystyczny
دیکشنری فارسی به لهستانی
تصویری از آماری
تصویر آماری
统计的
دیکشنری فارسی به چینی
تصویری از آماری
تصویر آماری
estatístico
دیکشنری فارسی به پرتغالی
تصویری از آماری
تصویر آماری
statistico
دیکشنری فارسی به ایتالیایی
تصویری از آماری
تصویر آماری
estadístico
دیکشنری فارسی به اسپانیایی