جدول جو
جدول جو

واژه‌های مرتبط با ماری

ماری

ماری
مانند مار کشنده بودن، برای مِثال اگر «ماری» و گژدمی بود طبعش / به صحراش چون مار کردند ماری (عسجدی - ۵۶)
ماری کردن: هلاک کردن، کشتن، برای مِثال اگر ماری و گژدمی بود طبعش / به صحراش چون مار کردند ماری (عسجدی - ۵۶)
ماری
فرهنگ فارسی عمید

ماری

ماری
هلاک شده و کشته گردیده را گویند، (برهان) (آنندراج)، کشته بود، (لغت فرس اسدی چ اقبال ص 526)، کشته وهلاک شده و پایمال گشته، (ناظم الاطباء) :
اگر ماری و کژدمی بود طبعش
به صحراش چون مار کردند ماری،
عسجدی (از لغت فرس اسدی)،
،
در ترکی به معنی هلاکت، (غیاث)
لغت نامه دهخدا

ماری

ماری
منسوب به مار: کله ماری، (یادداشت به خط مرحوم دهخدا)، رجوع به کله ماری شود، نام گلی که گیاه آن شکل مار دارد، قسمی گل از تیره کاکتوسها که شکل مار دارد با خار، (یادداشت به خط مرحوم دهخدا)
لغت نامه دهخدا

ماری

ماری
مار بودن، زهرآگین بودن، گزنده بودن:
ماری است گزنده طمع که ماران
زین مار برند ای رفیق ماری،
ناصرخسرو
لغت نامه دهخدا

ماری

ماری
دهی از دهستان زنجانرود است که در بخش مرکزی شهرستان زنجان واقع است و 314 تن سکنه دارد، (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 2)
لغت نامه دهخدا

ماری

ماری
یا ’چرمیس ها’ نام قومی است در روسیه که بر ساحل وسطای رود ولگا سکونت دارند، (از لاروس)، و رجوع به چرمیس در همین لغت نامه شود
لغت نامه دهخدا

ماری

ماری
ابن ایوب سلطان نصارای بیت المقدس و معاصر الظافر باﷲ علوی پادشاه مصر بود، (یادداشت به خط مرحوم دهخدا)، و رجوع به نامۀ دانشوران ص 445 شود
پزشک فرانسوی (1853-1940 میلادی) نویسندۀ معتبر عصب شناسی، (از لاروس)
لغت نامه دهخدا