دفتر حساب باشد و آن را اواره نیز خوانند. (فرهنگ جهانگیری). دفتر حساب، مخفف آماره. (فرهنگ رشیدی) (آنندراج). به معنی حساب و محاسبۀ دفتر باشد. (برهان) (ناظم الاطباء). ماره =مار=امار=آمار، از ریشه ’مر’ به معنی بخاطرآوردن و شمردن. (حاشیۀ برهان چ معین) : ز دروای ما هرچه بایست نیز نوشته است بر مارۀ گنج و چیز. اسدی (از فرهنگ جهانگیری). ، آمار. (فرهنگ فارسی معین) ، مهره را نیز گویند. (فرهنگ جهانگیری) (فرهنگ رشیدی) (انجمن آرا) (آنندراج). ماره =مهره. (حاشیۀ برهان چ معین) : بخش عدو از گنج و قسمت تو تا گنج بود، مار باد و ماره. مختاری غزنوی (از فرهنگ جهانگیری). ، به معنی سکه و مهر انگشتر هم آمده است. (برهان). سکه و نگین انگشتری و مهر. (ناظم الاطباء). در جهانگیری و رشیدی به معنی ’مهره’ آمده و ظاهراً برهان ’مهره’ را ’مهر’ خوانده است. (حاشیۀ برهان چ معین). و رجوع به معنی قبل شود
دفتر حساب باشد و آن را اواره نیز خوانند. (فرهنگ جهانگیری). دفتر حساب، مخفف آماره. (فرهنگ رشیدی) (آنندراج). به معنی حساب و محاسبۀ دفتر باشد. (برهان) (ناظم الاطباء). ماره =مار=امار=آمار، از ریشه ’مر’ به معنی بخاطرآوردن و شمردن. (حاشیۀ برهان چ معین) : ز دروای ما هرچه بایست نیز نوشته است بر مارۀ گنج و چیز. اسدی (از فرهنگ جهانگیری). ، آمار. (فرهنگ فارسی معین) ، مهره را نیز گویند. (فرهنگ جهانگیری) (فرهنگ رشیدی) (انجمن آرا) (آنندراج). ماره =مهره. (حاشیۀ برهان چ معین) : بخش عدو از گنج و قسمت تو تا گنج بود، مار باد و ماره. مختاری غزنوی (از فرهنگ جهانگیری). ، به معنی سکه و مهر انگشتر هم آمده است. (برهان). سکه و نگین انگشتری و مهر. (ناظم الاطباء). در جهانگیری و رشیدی به معنی ’مهره’ آمده و ظاهراً برهان ’مهره’ را ’مهر’ خوانده است. (حاشیۀ برهان چ معین). و رجوع به معنی قبل شود
جمع بار ونیز بمعنی اکثر، (آنندراج)، جمع بار، (دمزن)، مراراً، کراراً، چندین بار، چندین دفعه، مکرر، بمرات، بکرات، (دمزن)، کرات، تارات، غالباً، (دمزن)، جمع واژۀ بارو در موقع معین فعل بیشتر استعمال میشود مانند بارها بشما گفتم، یعنی چندین بار و مکرراً بشما گفتم، (ناظم الاطباء) : بارها گفته ام و بار دگر میگویم که من دلشده این ره نه بخود میپویم، حافظ،
جمع بار ونیز بمعنی اکثر، (آنندراج)، جمع بار، (دِمزن)، مراراً، کراراً، چندین بار، چندین دفعه، مکرر، بمرات، بکرات، (دِمزن)، کرات، تارات، غالباً، (دِمزن)، جَمعِ واژۀ بارو در موقع معین فعل بیشتر استعمال میشود مانند بارها بشما گفتم، یعنی چندین بار و مکرراً بشما گفتم، (ناظم الاطباء) : بارها گفته ام و بار دگر میگویم که من دلشده این ره نه بخود میپویم، حافظ،
ماره. تأنیث مارّ. گذرنده. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا) ، رهگذر. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا). - حق الماره، حقی که رهگذر بر میوۀباغی و جز آن دارد. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا) (اصطلاح فقهی) حقی که بموجب آن رهگذر که از جوار درخت میوه یا زراعت حسب الاتفاق می گذرد، بتواند بدون اذن صاحب آن بخورد ولی نبرد. (ترمینولوژی حقوق تألیف جعفری لنگرودی)
ماره. تأنیث مارّ. گذرنده. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا) ، رهگذر. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا). - حق الماره، حقی که رهگذر بر میوۀباغی و جز آن دارد. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا) (اصطلاح فقهی) حقی که بموجب آن رهگذر که از جوار درخت میوه یا زراعت حسب الاتفاق می گذرد، بتواند بدون اذن صاحب آن بخورد ولی نبرد. (ترمینولوژی حقوق تألیف جعفری لنگرودی)
انقلابی فرانسه، یکی از رؤسای انقلاب فرانسه، مقتول بدست ’شارلت کورده’، (یادداشت به خط مرحوم دهخدا)، فیزیکدان و سیاستمدار فرانسه (1743-1793 میلادی) و نویسندۀ ’دوست توده’ و یکی از محرکین کشتارهای سپتامبر در انقلاب کبیر فرانسه بود، او در کنوانسیون نمایندۀ گروه ’منتانیارد’ بود و به ’دوموریه’ و ’ژیروندنها’ حمله می کرد و خود را در محاکمۀ شاه (لوئی شانزدهم) بسیاربا حرارت و جدی نشان می داد، او بدست ’شارلوت کورده’ بقتل رسید، (از لاروس)
انقلابی فرانسه، یکی از رؤسای انقلاب فرانسه، مقتول بدست ’شارلت کورده’، (یادداشت به خط مرحوم دهخدا)، فیزیکدان و سیاستمدار فرانسه (1743-1793 میلادی) و نویسندۀ ’دوست توده’ و یکی از محرکین کشتارهای سپتامبر در انقلاب کبیر فرانسه بود، او در کنوانسیون نمایندۀ گروه ’منتانیارد’ بود و به ’دوموریه’ و ’ژیروندنها’ حمله می کرد و خود را در محاکمۀ شاه (لوئی شانزدهم) بسیاربا حرارت و جدی نشان می داد، او بدست ’شارلوت کورده’ بقتل رسید، (از لاروس)
ضمیر منفصل شخصی اول شخص جمع (متکلم مع الغیر) و آن گاه در حالت فاعلی باشد: مانگوییم بد و میل بناحق نکنیم جامه کس سیه و دلق خود ازرق نکنیم. (حافظ. 361) و گاه در حالت مفعولی: مارا گفت: ای سروران را توسند بشمار مارا زان عدد... (دیوان کبیر 5: 1) و گاه در حالت اضافی: کتاب ما قلم ما. توضیح ما در تداول به ماها ودر قدیم به مایان جمع بسته شود و مراد همان ما (ضمیر اول شخص جمع) است. قدما نیز جمع ماها را بکار برده اند: سالها دفع بلاها کرده ایم و هم حیران زانچه ماها کرده ایم. (مثنوی. نیک. 929: 3) یا ما را. ضمیر منفصل شخصی اول شخص جمع در حالت مفعولی: زان باده که در میکده عشق فروشند ما را دو سه ساغر بده و گو رمضان باش، (حافظ. 184)
ضمیر منفصل شخصی اول شخص جمع (متکلم مع الغیر) و آن گاه در حالت فاعلی باشد: مانگوییم بد و میل بناحق نکنیم جامه کس سیه و دلق خود ازرق نکنیم. (حافظ. 361) و گاه در حالت مفعولی: مارا گفت: ای سروران را توسند بشمار مارا زان عدد... (دیوان کبیر 5: 1) و گاه در حالت اضافی: کتاب ما قلم ما. توضیح ما در تداول به ماها ودر قدیم به مایان جمع بسته شود و مراد همان ما (ضمیر اول شخص جمع) است. قدما نیز جمع ماها را بکار برده اند: سالها دفع بلاها کرده ایم و هم حیران زانچه ماها کرده ایم. (مثنوی. نیک. 929: 3) یا ما را. ضمیر منفصل شخصی اول شخص جمع در حالت مفعولی: زان باده که در میکده عشق فروشند ما را دو سه ساغر بده و گو رمضان باش، (حافظ. 184)
کارهای اداری، رسیدگی کردن به آن: فقط به خودتان متکی باشد، فقط روی خودتان حساب کنید، کاری را به اتمام رساندن: ازدواج، کارهای خلاف انجام دادن: اعلان خطر، احتمال ردی، بیش از حد کار داشتن: خوشبختی غیر منتظره، - لوک اویتنهاو
کارهای اداری، رسیدگی کردن به آن: فقط به خودتان متکی باشد، فقط روی خودتان حساب کنید، کاری را به اتمام رساندن: ازدواج، کارهای خلاف انجام دادن: اعلان خطر، احتمال ردی، بیش از حد کار داشتن: خوشبختی غیر منتظره، - لوک اویتنهاو