جدول جو
جدول جو

معنی مارناک - جستجوی لغت در جدول جو

مارناک
ویژگی زمینی که در آن مار بسیار باشد
تصویری از مارناک
تصویر مارناک
فرهنگ فارسی عمید
مارناک
جایی که پر از ماران باشد، جای پر از مار، (ناظم الاطباء)، ارض محیاه و محواه، زمینی مارناک، (یادداشت به خط مرحوم دهخدا)
لغت نامه دهخدا
مارناک
جایی که مار در آن بسیار باشد
تصویری از مارناک
تصویر مارناک
فرهنگ لغت هوشیار

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از ارناک
تصویر ارناک
(پسرانه)
رزمجو
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از تابناک
تصویر تابناک
(دخترانه)
جذا ب، روشن و درخشنده
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از فارناس
تصویر فارناس
(پسرانه)
نام پادشاه کاپادوکیه
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از ماهناک
تصویر ماهناک
(دخترانه)
روشنی ماه و مهتاب
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از فارناک
تصویر فارناک
(پسرانه)
فارناس، نام برادر همسر داریوش سوم پادشاه هخامنشی
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از مارتیک
تصویر مارتیک
(پسرانه)
نام مستعار
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از ماریان
تصویر ماریان
(دخترانه)
انگلیسی از عبری، مریم
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از مارینا
تصویر مارینا
(دخترانه)
جویبار، آب
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از مارشال
تصویر مارشال
بالاترین مقام نظامی در ارتش بعضی از کشورها
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از زهرناک
تصویر زهرناک
زهردار، دارای زهر، زهرآلود، سمی
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از خارناک
تصویر خارناک
دارای خار
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از تابناک
تصویر تابناک
دارای فروغ و پرتو، تابان، درخشان، جذاب، کنایه از خوب
فرهنگ فارسی عمید
پرخار، بسیارخار، باخار، مشائک، شائکه، (منتهی الارب)، خاردار، چون زمین خارناک، گیاه خارناک
لغت نامه دهخدا
(خُ)
خمارگونه. (یادداشت بخط مؤلف).
- چشم خمارناک، چشمی که از خمار کم نور شده باشد. (ناظم الاطباء).
- ، چشم بیمار. عین مریضه
لغت نامه دهخدا
بیمارغنج. (حاشیۀ لغت فرس اسدی). علیل. (ناظم الاطباء). بیمارغنج. دردمند و کسی که بیشتر اوقات بیمار و رنجور باشد. رجوع به بیمارغنج شود: اولش قویست با فزونی و آخرش سست بکمی و بیمارناک. (التفهیم). (و آنچه بماند از بچه ها) همه عمر بیمارناک باشد. (ذخیرۀ خوارزمشاهی). آنچه بماند (از نوزادان) ناتندرست و بیمارناک باشد. (ذخیرۀ خوارزمشاهی)، وبائی. (زمخشری) : و جهت شمال آن بسته است ازین جهت بیمارناک و عفن است. (شهر شاپور) . (فارسنامۀ ابن البلخی ص 142)
لغت نامه دهخدا
فیلیپ فردینان اگوست دو روهان شابو، کنت دو، نام سیاستمدار فرانسوی متولد در ایرلند بسال 1815 میلادی و متوفی در لندن بسال 1875 میلادی (از لاروس)
لغت نامه دهخدا
کرسی بخش در ایالت شارنت از شهرستان کنیاک بر ساحل راست رود شارنت، دارای 3796 تن سکنه، آنجا مرکز عمده دستگاههای تقطیر عرق و کنیاک است، فیروزی کاتولیکها به قیادت دوک آنژو (هانری سوم) بر پروتستانها بسال 1569 میلادی در این شهر بود
لغت نامه دهخدا
مخفف ماناکه، (یادداشت به خط مرحوم دهخدا)، پنداری که، گویی که:
آن رنگ سیاه لاله، ماناک
اندر دل مشتری است کیوان،
خاقانی،
روز روشن ندیده ام، ماناک
همه عمرم به چشم درد گذشت،
خاقانی،
زلف تو سیه چراست ماناک
بسیار در آفتاب گشته،
امیرخسرو (از آنندراج)،
و رجوع به مانا شود
لغت نامه دهخدا
(مَ طَ)
از: مطر عربی به معنی باران + ’ناک’ پساوند فارسی و سازندۀ صفت. باران زا. باران آور. باران وار:
خواجه چنان ابر بانگ دار و مطرناک
هست بقول و عمل همیشه مجرد.
منوچهری (دیوان چ کازیمیرسکی ص 27)
لغت نامه دهخدا
جای روشن شده بواسطۀ مهتاب، (ناظم الاطباء)، روشنی ماه و مهتاب، (ناظم الاطباء)، مقمر، قمراء، (یادداشت به خط مرحوم دهخدا)، لیله قمراء، شبی ماهناک، (مهذب الاسماء)، لیل مقمر، شبی ماهناک، (السامی فی الاسامی)
لغت نامه دهخدا
روستائی در بالای خرابه های ’تب’ در کشور مصر
لغت نامه دهخدا
گی شابو، کنت دو، نام کاپیتن فرانسوی متوفی بعد از سنۀ 1572 میلادی وی همان است که شاتینیره را بسال 1547 در جنگ تن بتن بکشت، (از لاروس)
لغت نامه دهخدا
تصویری از ماهناک
تصویر ماهناک
جای روشن شده بواسطه مهتاب
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ابرناک
تصویر ابرناک
ابری دارای ابر پوشیده از ابر
فرهنگ لغت هوشیار
درختی از تیره گل سرخیان که خاردار است و دارای گلهای سفید و قرمز و صورتی میباشد. گل آذینش دیهیم است. میوه اش قرمز و کوچک و کمی تلخ مزه است. این گیاه دارای گونه های مختلفی است که در تمام جنگلهای شمالی ایران (طوالش و گیلان و کلارستاق و نور و کجور و گرگان) وجود دارد و بیشتر در ارتفاعات فوقانی جنگل دیده میشود می انز راج اربو الم دلی الندری گارن. ملج غبیرای بری
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از خالناک
تصویر خالناک
دارای خال بسیار
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از خطرناک
تصویر خطرناک
پر خطر، هولناک، مخوف آنچه که موجب خطر گردد مهلک. هولناک پرخطر
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تابناک
تصویر تابناک
تابدار روشن درخشان مشعشع
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از شادناک
تصویر شادناک
خوشحال و شاد خوشحال مسرور فرحناک
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از خارناک
تصویر خارناک
جایی که خار بسیار باشد پرخار
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از خطرناک
تصویر خطرناک
هراس انگیز
فرهنگ واژه فارسی سره
زدن، کشتن، ضربه زدن، سیلی زدن، زور زدن، کوبیدن، شکنجه کردن
دیکشنری اردو به فارسی