زهرآلوده. (آنندراج). سم دار و زهرآلود. (ناظم الاطباء). زهرآگین. سمی. (فرهنگ فارسی معین) : های خاقانی ترا جای شکرریز است و شکر گر دهانت را به آب زهرناک آگنده اند. خاقانی. مزاج هوا چون بود زهرناک بیندازد آن چیز را در مغاک. نظامی. کاین شده ست از خوی حیوان پاک پاک پر ز عشق و لحم و شحمش زهرناک. مولوی. بایدکه در چشیدن آن جام زهرناک شیرینی شهادت ما در زبان شود. سعدی. رجوع به زهر شود
خداوند زور، توانا، (شرفنامۀ منیری)، بازور، پرزور، (یادداشت بخط مرحوم دهخدا)، زورآور و توانا و قوی، (ناظم الاطباء)، زورمند، زورین، هر چیز پرزور و قوی، (از بهار عجم) (از آنندراج) : چنان کندش از بازوی زورناک که بربودش از باد و دادش به خاک، میرخسرو (از بهار عجم) (از آنندراج)، رجوع به زورمند و زورین شود