- مارستان
- بیمارستان، جایی که بیماران را پرستاری و معالجه می کنند، مریض خانه، بیمار خانه
شفا خانه، مستشفی، دار الشّفا، بیمارسان، هروانه گه
معنی مارستان - جستجوی لغت در جدول جو
- مارستان
- پارسی تازی گشته بیمارستان بیمارستان
- مارستان ((رِ))
- بیمارستان
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
پارسی تازی گشته، جمع مارستان، بیمارستان ها
محلی که از بیماران پرستاری و مواظبت نمایند، مریضخانه
جائی که دیوانگان را نگهداری و مداوا میکنند
جایی که بیماران را پرستاری و معالجه می کنند، مریض خانه، بیمارخانه
جایی که بیماران روانی را پرستاری و معالجه می کنند، دارالمجانین، دیوانه خانه
گلستان، جای پرجا
شهرستان، شهر
کار بزرگ و برجسته، محل کار، کارگاه، قصه، حکایت، داستان، برای مثال خم زلف تو دام کفر و دین است / ز کارستان او یک شمّه این است (حافظ - ۱۲۸)
مرکز سرمایه و سود: بهتر ازین مایستانیت نیست سود کن آخر که زیانیت نیست. (نظامی. گنجینه 140)
گورستان ستودان مرغزن
انارستان، باغ انار
زمینی که در آن بوته های خار بسیار روییده باشد، خارزار، خارسان
قسمت اصلی شهرهای قدیم که در پیرامون قلعه ساخته می شد، شهرستان، شهر
مارمانند، شبیه مار
گورستان
آرابسک
قانون، فتوا، فتوی
قبرستان
باغ حدیقه
جائی که انبوه از شکوفه و گلهای گوناگون باشد
باغ و زمینی که در آن درختهای انارکشت شده باشد
فتوی قضا. آنکه اجرای عدالت کند داور قاضی، پادشاه امیر، نماینده دولت در دادگاه که علیه مجرمان ادعا نامه صادر کند مدعی العموم
باغ خرما کویکستان
اتومبیل کرایه که در داخل شهرها مسافران را از نقطه ای به تقطه دیگر برد
فصل گرما و زمان تابش یکی از چهار فصل سال بین بهار و پائیز
جایی که شکر فراوان باشد شکر زار، جایی که نیشکر زراعت کنند
شهر بزرگ با توابع