- مادرزن
- مادر زوجه شخص، مادر همسر (زن)
معنی مادرزن - جستجوی لغت در جدول جو
- مادرزن
- مادر زوجۀ مرد
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
مادر زوجه شخص: یکی را زنی صاحب جمال جوان در گذشت و مادر زن فرتوت بعلت کابین در خانه متمکن بماند
((~. زَ. سَ))
فرهنگ فارسی معین
مرسوم است که صبح روز بعد از عروسی داماد با هدیه ای به دیدار مادر عروس می رود. در این دیدار داماد دست مادر عروس را می بوسد و از او هدیه ای دریافت می کند
جشنی در روز بعد از عروسی که در آن داماد به دیدن مادرزن خود می رود و به او هدیه ای می دهد
حرکت دهنده باد، فرشته ای که باد را حرکت دهد
بادزن مروحه بادکش و آن شامل چند نوع است: بادبزن برقی بادبزن دستی و غیره
پسر یا مردی که برادر زوجه شخص باشد خوسره
فرشتۀ حرکت دهندۀ باد، برای مثال آدمی چون کشتی است و بادبان / تا کی آرد باد را آن بادران (مولوی - ۳۴۶)
آنچه از مادر به فرزند برسد
زن جادوگر، زن افسونگر
آنکه سحر و جادو به کار ببرد، آنکه سحر و جادو را از کار بیندازد و باطل کند
آنکه سحر و جادو به کار ببرد، آنکه سحر و جادو را از کار بیندازد و باطل کند
ماده ها، کنایه از مرد زن صفت، جمع واژۀ ماده
آنکه مادرش بدکار بوده، حرام زاده، مادربه خطا
وسیله ای برای به حرکت در آوردن هوا و ایجاد باد
جمع غادر، بیوند گران (سم) غدر کننده بیوفا، جمع غادرین
جمع ماکر
مادلین فرانسوی شیرینی بهار نارنج بهارانه
جمع مادی درحالت نصبی و جری (در فارسی مراعاتاین قاعده نکنند)
از ریشه پارسی ماتکیان ماتک گروان جمع مادی در حالت رفعی (در فارسی مراعات این قاعده نکنند) : ماده در نظر مادیون عنوان فکر و تصور ندارد
از ریشه پارسی ماتکیان ماتک گروان اسب ماده: قریب به ده هزار اسب بدوی تازی نژاد ابقر و مادیان خرد و بزرگ کردند
نوعی شیرینی. طرز تهیه 100- گرم قند و 10 گرم آرد و 3 عدد تخم مرغ و یک قاشق آب بهار نارنج با 100 گرم کره خمیر روانی ترتیب دهند و قالب مخصوص مادلن را چرب کرده از مواد فوق پرکنند و بپزند
جانوری که فرزند آورد یا تخم کند انثی مقابل نر فحل: ماده خر ماده گاو: مسعود... شب را بر ماده پیلی تیرزد نشسته بالشکری جریده روی بطوس نهاد، انسانی که فرزند آورد مونث مقابل نر: مذکر. توضیح این کلمه گاه باشیا و جمادات و ستارگان نیز اطلاق شود: مهر بهتر زماه لیک بلفظ ماده آمد یکی و دیگر نر. (سنائی. دیوان. مد. 220) جمع مادگان: مادگان در کده کدو نامند خامشان پخته پخته شان خامند. (هفت پیکر. ارمغان 192)
آنچه بفرزند رسیده باشد از مادر مقابل پدرگان
کسی که مادرش را بقتل رسانیده: نرون امپراتور روم را مادر کش میخواندند
مادرزاده، هم شکم، برادر یا خواهری که از شکم یک مادر زاییده شده اند
آمیخته با مهر محبت، منسوب به مادر
برادر یا خواهری که با شخصی از شکم یک مادر زاییده شده هم شکم، آنچه که بهنگام تولد با شخص همراه است: کوری مادر زاد خلق مادر زاد: و نابینای مادر زاد روشن گردانید
جمع مادح. در حالت نصبی و جری (در فارسی مراعات این قاعده نکنند) مدح کنندگان ستایشگران
((بِ زَ))
فرهنگ فارسی معین
بادبیزن، بادزن، مروحه، آنچه که بدان باد زنند و آن شامل چند نوع است، بادبزن برقی، بادبزن دستی و غیره
اسب ماده
مربوط یا منسوب به هنگام زاده شدن مثل، کور مادرزاد
ویژگی یک جاندار مانند خلق و خوی و چگونگی اعضا و اندام به همان صورتی که از مادر زاییده شده است
اسب ماده