جدول جو
جدول جو

معنی ماخذ - جستجوی لغت در جدول جو

ماخذ
مکان اخذ، جایی که چیزی رااز آن گیرند، محل صدور چیزی، جمع ماخذ، خاستگاه ها سرچشمه ها سرچشمه خاستگاه گرفتگاه، روش جمع ماخذ منابع سرچشمه ها: ماخذ تحقیقات تاریخی. جایی که از آن چیزی گیرند، مسلک روش، منبع اساس: ماخذ این قول کتاب... است جمع ماخذ
فرهنگ لغت هوشیار
ماخذ
منبع، اصل و ریشه، نوشته یا کتابی که فرد مطلبی را از آن بگیرد
تصویری از ماخذ
تصویر ماخذ
فرهنگ فارسی عمید

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از مواخذ
تصویر مواخذ
کسی که مورد عتاب و بازخواست واقع شود
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از ماخوذ
تصویر ماخوذ
برگرفته، گرفته شده، مورد مؤاخذه و بازخواست، مبتلا
فرهنگ فارسی عمید
اخذ شده، گرفته شده بر گرفته، گرفتار گرفتار شده گرفته شده گرفتار جمع ماخوذین: زان کس که نوک تیغ جلاد ماخوذ بجرم حق ستایی. . (دهخدا. مجموعه اشعار. 4)، مسئول: روز قیامت ماخوذ باشیم. یا ماخوذ بحیا. به رودربایستی افتاده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ماخل
تصویر ماخل
گریزنده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ماخض
تصویر ماخض
پا به ماه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ماذخ
تصویر ماذخ
بزرگ ارجمند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از متخذ
تصویر متخذ
گیرنده، اختیار کننده، آغاز کننده گرفته شده، اخذ شده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از موخذ
تصویر موخذ
موآخذه شده، معاقب، سرزنش
فرهنگ لغت هوشیار
سرزنشگر باز خواهنده کسی که مورد عتاب واقع شده. کسی که مواخذه کند عتاب کننده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مآخذ
تصویر مآخذ
((مَ خِ))
جمع مأخذ
فرهنگ فارسی معین
تصویری از مأخذ
تصویر مأخذ
((مَ خَ))
جای گرفتن چیزی، مصدر و اصل و بنیاد، جمع مآخذ
فرهنگ فارسی معین
تصویری از متخذ
تصویر متخذ
((مُ تَّ خِ))
گرفته شده
فرهنگ فارسی معین
تصویری از متخذ
تصویر متخذ
گرفته شده
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از مآخذ
تصویر مآخذ
ماخذها، منبع ها، اصل ها و ریشه ها، نوشته ها یا کتبی که فرد مطلبی را از آن بگیرد، جمع واژۀ ماخذ
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از ماخ
تصویر ماخ
(پسرانه)
از شخصیتهای شاهنامه، نام سخندانی پیر و مرزبان هری و از راویان شاهنامه
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از اخذ
تصویر اخذ
گرفتن، دریافت، فراستاندن
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از ماخ
تصویر ماخ
سیم وزر قلب و ناسره، برای مثال جوان شد حکیم ما، جوانمرد و دل فراخ / یک پیر زن خرید، به یک مشت سیم ماخ (عسجدی - ۲۶)، پست و خسیس
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از اخذ
تصویر اخذ
گرفتن، ستدن، فراگرفتن، آموختن، اقتباس کردن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از ماخ
تصویر ماخ
شخص پست و خسیس
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ماذ
تصویر ماذ
زیرک، خوشخوی، بانمک
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اخذ
تصویر اخذ
گرفتن، ستدن
اخذ رأی: رأی گرفتن برای برگزیدن کسی یا انتخاب چیزی یا امری
فرهنگ فارسی معین
تصویری از ماخ
تصویر ماخ
((حَ ضَ))
خسیس، پست، سیم و زر قلب
فرهنگ فارسی معین