- ماخذ
- مکان اخذ، جایی که چیزی رااز آن گیرند، محل صدور چیزی، جمع ماخذ، خاستگاه ها سرچشمه ها سرچشمه خاستگاه گرفتگاه، روش جمع ماخذ منابع سرچشمه ها: ماخذ تحقیقات تاریخی. جایی که از آن چیزی گیرند، مسلک روش، منبع اساس: ماخذ این قول کتاب... است جمع ماخذ
معنی ماخذ - جستجوی لغت در جدول جو
- ماخذ
- منبع، اصل و ریشه، نوشته یا کتابی که فرد مطلبی را از آن بگیرد
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
کسی که مورد عتاب و بازخواست واقع شود
برگرفته، گرفته شده، مورد مؤاخذه و بازخواست، مبتلا
اخذ شده، گرفته شده بر گرفته، گرفتار گرفتار شده گرفته شده گرفتار جمع ماخوذین: زان کس که نوک تیغ جلاد ماخوذ بجرم حق ستایی. . (دهخدا. مجموعه اشعار. 4)، مسئول: روز قیامت ماخوذ باشیم. یا ماخوذ بحیا. به رودربایستی افتاده
گریزنده
پا به ماه
بزرگ ارجمند
گیرنده، اختیار کننده، آغاز کننده گرفته شده، اخذ شده
موآخذه شده، معاقب، سرزنش
سرزنشگر باز خواهنده کسی که مورد عتاب واقع شده. کسی که مواخذه کند عتاب کننده
گرفته شده
ماخذها، منبع ها، اصل ها و ریشه ها، نوشته ها یا کتبی که فرد مطلبی را از آن بگیرد، جمع واژۀ ماخذ
گرفتن، دریافت، فراستاندن
سیم وزر قلب و ناسره، برای مثال جوان شد حکیم ما، جوانمرد و دل فراخ / یک پیر زن خرید، به یک مشت سیم ماخ (عسجدی - ۲۶) ، پست و خسیس
گرفتن، ستدن، فراگرفتن، آموختن، اقتباس کردن
شخص پست و خسیس
زیرک، خوشخوی، بانمک
گرفتن، ستدن
اخذ رأی: رأی گرفتن برای برگزیدن کسی یا انتخاب چیزی یا امری
اخذ رأی: رأی گرفتن برای برگزیدن کسی یا انتخاب چیزی یا امری