ویژگی مادۀ غذایی کهنه یا غیرقابل مصرف مثلاً غذای مانده، باقی مانده، خسته، در علم حسابداری باقی ماندۀ حساب، تفاوت جمع اقلام دریافتی و پرداختی، کنایه از بی نصیب
ویژگی مادۀ غذایی کهنه یا غیرقابل مصرف مثلاً غذای مانده، باقی مانده، خسته، در علم حسابداری باقی ماندۀ حساب، تفاوت جمع اقلام دریافتی و پرداختی، کنایه از بی نصیب
درست و تحقیق کردن چیزی را. (از منتهی الارب) (از ناظم الاطباء) ، با کسی جد کردن. (تاج المصادر بیهقی). با کسی خلاف کردن. (دهار). مخالفت کردن و مخالف گردیدن. (از ناظم الاطباء). ادعا کردن کسی که سزاوارتر به حق است و مخاصمه و مرافعه کردن. (از اقرب الموارد) (از محیط المحیط)
درست و تحقیق کردن چیزی را. (از منتهی الارب) (از ناظم الاطباء) ، با کسی جد کردن. (تاج المصادر بیهقی). با کسی خلاف کردن. (دهار). مخالفت کردن و مخالف گردیدن. (از ناظم الاطباء). ادعا کردن کسی که سزاوارتر به حق است و مخاصمه و مرافعه کردن. (از اقرب الموارد) (از محیط المحیط)
شهری بزرگ است از اعمال قرطبه میان آن و قرطبه شش منزل است. شهری زیبا و بناهای عالی و کاخهای رفیع ساخته از رخام دارد. (از معجم البلدان). بزرگترین شهری است اندر اندلس و آنرا حصاری و باره ای و خندقی است محکم. (حدود العالم چ دانشگاه ص 182)
شهری بزرگ است از اعمال قرطبه میان آن و قرطبه شش منزل است. شهری زیبا و بناهای عالی و کاخهای رفیع ساخته از رخام دارد. (از معجم البلدان). بزرگترین شهری است اندر اندلس و آنرا حصاری و باره ای و خندقی است محکم. (حدود العالم چ دانشگاه ص 182)
مؤنث ماکد. (اقرب الموارد) (ناظم الاطباء). ناقۀ بسیارشیر و ناقه ای که شیر وی کم نشود. (منتهی الارب). ناقۀ بسیارشیر. (آنندراج) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) ، رکیه ماکده، چاه که آبش بر یک قرار باشد و کم نشود. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (آنندراج)
مؤنث ماکد. (اقرب الموارد) (ناظم الاطباء). ناقۀ بسیارشیر و ناقه ای که شیر وی کم نشود. (منتهی الارب). ناقۀ بسیارشیر. (آنندراج) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) ، رکیه ماکده، چاه که آبش بر یک قرار باشد و کم نشود. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (آنندراج)
مؤنث موجد، بدید آورنده. آفریننده. (از یادداشت مؤلف). و رجوع به موجد شود. - علت موجده، مقابل علت مبقیه. (یادداشت مؤلف). علتی که سبب پیدایش چیزی است. رجوع به علت شود
مؤنث موجد، بدید آورنده. آفریننده. (از یادداشت مؤلف). و رجوع به موجد شود. - علت موجده، مقابل علت مبقیه. (یادداشت مؤلف). علتی که سبب پیدایش چیزی است. رجوع به علت شود
تأنیث ساجد. رجوع به ساجد شود، سست و سست نظر. (منتهی الارب) (آنندراج). عین ساجده. چشم که سست نظر باشد. (شرح قاموس). و این معنی مجازی است. (تاج العروس) ، مایل و کژ. (آنندراج) (منتهی الارب). نخله ساجده، خرمابن که باران او را کژ و مایل کرده باشد. (منتهی الارب). درخت خرمائی است که کج و مایل گردانیده باشد آنرا ثمرهای وی. (شرح قاموس). و این معنی مجازی است. (تاج العروس)
تأنیث ساجد. رجوع به ساجد شود، سست و سست نظر. (منتهی الارب) (آنندراج). عین ساجده. چشم که سست نظر باشد. (شرح قاموس). و این معنی مجازی است. (تاج العروس) ، مایل و کژ. (آنندراج) (منتهی الارب). نخله ساجده، خرمابن که باران او را کژ و مایل کرده باشد. (منتهی الارب). درخت خرمائی است که کج و مایل گردانیده باشد آنرا ثمرهای وی. (شرح قاموس). و این معنی مجازی است. (تاج العروس)
از ’م ی د’، خوانی که بر وی طعام باشد. ج، مائدات و موائد. (ازاقرب الموارد) (ناظم الاطباء). خوان آراسته. (ترجمان القرآن). خوان آراسته به طعام، فاذا لم یکن علیه طعام فهی خوان. (منتهی الارب). خوان پر از طعام و نعمت. (آنندراج) (غیاث) : اذ قال الحواریون یا عیسی ابن مریم هل یستطیع ربک ان ینزل علینا مائده من السماء... (قرآن 112/5). این چنان زرین نمکدان بر بلورین مائده وان چنان چون بر غلاف زر سیمین گوشوار. منوچهری. پس گفت: ’... اللهم ربناانزل علینا مائده من السماء تکون لنا عیداً لاوّلنا...’، بارخدایا ما را از آسمان خوانی فرست. (قصص الانبیاء ص 206). نعمتی بهتر از آزادی نیست بر چنین مائده کفران چکنم. خاقانی. هرکجا جبریل سازد مائده زشت باشد میهمان دیو لعین. خاقانی. مائده از آسمان شد عائده چونکه گفت انزل علینا مائده. مولوی. مائده از آسمان درمی رسید بی شرا و بیع و بی گفت و شنید. مولوی. - مائدۀ خرگهی، نعیم بهشت. نعیم آسمانی. (برهان) (از آنندراج) (ناظم الاطباء) : آنچه درین مائدۀ خرگهی است کاسۀ آلوده و خوان تهی است. نظامی. ، خوردنی و طعام. (منتهی الارب) (از ناظم الاطباء). طعام. (اقرب الموارد) : پیش ما بینی کریمانی که گاه مائده ماکیان بر در کنند وگربه در زندان سرا. خاقانی. بهر خواص ترا مائدۀ خوش مذاق ساختم از جان پاک بنگر و درده صلا. خاقانی. کم خور خاقانیا مائدۀ دهر از آنک نیست ابا خوش گوار هست ترش میزبان. شعلۀ رأی تو باد عاقلۀ مهر و ماه فضلۀ خوان تو باد مائدۀ انس و جان. خاقانی. چو بر مائده دستها شد دراز دهان بر خورش راه بگشاد باز. نظامی. نبود آن دشنام او بی فایده نبود آن مهمانیش بی مائده. مولوی. دست طمع ز مائدۀ چرخ شسته ایم از جان سخت خود به شکم سنگ بسته ایم. صائب. ، دائره ای از زمین. (منتهی الارب) (از اقرب الموارد). ج، مائدات و موائد. (اقرب الموارد). زمین دایر، ضد زمین بایر. (ناظم الاطباء) ، طعامی که از آسمان نازل شود. (از منتهی الارب). نعیم. نعمت. (از ناظم الاطباء)
از ’م ی د’، خوانی که بر وی طعام باشد. ج، مائدات و موائد. (ازاقرب الموارد) (ناظم الاطباء). خوان آراسته. (ترجمان القرآن). خوان آراسته به طعام، فاذا لم یکن علیه طعام فهی خوان. (منتهی الارب). خوان پر از طعام و نعمت. (آنندراج) (غیاث) : اذ قال الحواریون یا عیسی ابن مریم هل یستطیع ربک ان ینزل علینا مائده من السماء... (قرآن 112/5). این چنان زرین نمکدان بر بلورین مائده وان چنان چون بر غلاف زر سیمین گوشوار. منوچهری. پس گفت: ’... اللهم ربناانزل علینا مائده من السماء تکون لنا عیداً لاوّلنا...’، بارخدایا ما را از آسمان خوانی فرست. (قصص الانبیاء ص 206). نعمتی بهتر از آزادی نیست بر چنین مائده کفران چکنم. خاقانی. هرکجا جبریل سازد مائده زشت باشد میهمان دیو لعین. خاقانی. مائده از آسمان شد عائده چونکه گفت انزل علینا مائده. مولوی. مائده از آسمان درمی رسید بی شرا و بیع و بی گفت و شنید. مولوی. - مائدۀ خرگهی، نعیم بهشت. نعیم آسمانی. (برهان) (از آنندراج) (ناظم الاطباء) : آنچه درین مائدۀ خرگهی است کاسۀ آلوده و خوان تهی است. نظامی. ، خوردنی و طعام. (منتهی الارب) (از ناظم الاطباء). طعام. (اقرب الموارد) : پیش ما بینی کریمانی که گاه مائده ماکیان بر در کنند وگربه در زندان سرا. خاقانی. بهر خواص ترا مائدۀ خوش مذاق ساختم از جان پاک بنگر و درده صلا. خاقانی. کم خور خاقانیا مائدۀ دهر از آنک نیست ابا خوش گوار هست ترش میزبان. شعلۀ رأی تو باد عاقلۀ مهر و ماه فضلۀ خوان تو باد مائدۀ انس و جان. خاقانی. چو بر مائده دستها شد دراز دهان بر خورش راه بگشاد باز. نظامی. نبود آن دشنام او بی فایده نبود آن مهمانیش بی مائده. مولوی. دست طمع ز مائدۀ چرخ شسته ایم از جان سخت خود به شکم سنگ بسته ایم. صائب. ، دائره ای از زمین. (منتهی الارب) (از اقرب الموارد). ج، مائدات و موائد. (اقرب الموارد). زمین دایر، ضد زمین بایر. (ناظم الاطباء) ، طعامی که از آسمان نازل شود. (از منتهی الارب). نعیم. نعمت. (از ناظم الاطباء)
مائده. خوان. سفره: چون از انشاد این قصیده فراغ حاصل آمد مایده نهادند مزین به اصناف مطعوم... (تاریخ بیهق ص 161). کشیده مایده یک میل در میل مگس را گاو دادی پشه را پیل. نظامی. و رجوع به مائده شود
مائده. خوان. سفره: چون از انشاد این قصیده فراغ حاصل آمد مایده نهادند مزین به اصناف مطعوم... (تاریخ بیهق ص 161). کشیده مایده یک میل در میل مگس را گاو دادی پشه را پیل. نظامی. و رجوع به مائده شود
در مفردات ابن البیطار چ مصرص 35 در فوائد ’اشق’ گوید: ’وینفع من وجع الظهر و المایده’ ولکلرک مترجم فرانسوی ابن البیطار این عبارت را ’برای درد پشت و کمر مفید است’ معنی کرده است و کلمه مایده را بدین معنی در جائی نیافتم و شاید غلطی در کتابت باشد. (از یادداشت به خط مرحوم دهخدا)
در مفردات ابن البیطار چ مصرص 35 در فوائد ’اشق’ گوید: ’وینفع من وجع الظهر و المایده’ ولکلرک مترجم فرانسوی ابن البیطار این عبارت را ’برای درد پشت و کمر مفید است’ معنی کرده است و کلمه مایده را بدین معنی در جائی نیافتم و شاید غلطی در کتابت باشد. (از یادداشت به خط مرحوم دهخدا)
به بزرگی نبرد کردن با کسی. (آنندراج). باکسی فخر کردن به مجد. (تاج المصادر بیهقی). تماجد. (منتهی الارب). با هم نازیدن و فخر کردن به بزرگی. معارضه کردن در مجد و بزرگی. مجاد. (از اقرب الموارد)
به بزرگی نبرد کردن با کسی. (آنندراج). باکسی فخر کردن به مجد. (تاج المصادر بیهقی). تماجد. (منتهی الارب). با هم نازیدن و فخر کردن به بزرگی. معارضه کردن در مجد و بزرگی. مجاد. (از اقرب الموارد)
خوردنی، خوانی که برآن طعام باشد، یا مائده خرگهی. نعیم بهشتی نعیم آسمانی. یا مائده مسیح. روایت کنند که تا مدتی هر روز بوسیله ابر خوانی برعیسی ع نازل میشد و درآن ماهیی بود بریان بی خار که روغن ازو می چکید. نزدیک سر آن نمک و متصل به دم آن سرکه و بر حوالی خوان انواع تره ها چیده بود و پنج گرده نان بر یکی روغن زیتون بردیگری عسل برسوم روغن زرد برچهارم پنیر و بر پنجم قدید (گوشت بریان) بود
خوردنی، خوانی که برآن طعام باشد، یا مائده خرگهی. نعیم بهشتی نعیم آسمانی. یا مائده مسیح. روایت کنند که تا مدتی هر روز بوسیله ابر خوانی برعیسی ع نازل میشد و درآن ماهیی بود بریان بی خار که روغن ازو می چکید. نزدیک سر آن نمک و متصل به دم آن سرکه و بر حوالی خوان انواع تره ها چیده بود و پنج گرده نان بر یکی روغن زیتون بردیگری عسل برسوم روغن زرد برچهارم پنیر و بر پنجم قدید (گوشت بریان) بود