جدول جو
جدول جو

معنی ماترینگ - جستجوی لغت در جدول جو

ماترینگ
به افراد بد قیافه ای گویند که بیش از حد مقید به بزک کردن
فرهنگ گویش مازندرانی

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از کاترینا
تصویر کاترینا
(دخترانه)
پاک، بی آلایش
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از مارینا
تصویر مارینا
(دخترانه)
جویبار، آب
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از مارتین
تصویر مارتین
(پسرانه)
رهبر
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از کاترین
تصویر کاترین
(دخترانه)
پاک، بی آلایش
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از میتینگ
تصویر میتینگ
تجمع گروهی برای بحث و مذاکره دربارۀ مسائل اجتماعی یا سیاسی
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از واترنگ
تصویر واترنگ
بالنگ، میوه ای از خانوادۀ مرکبات با طعم شیرین و پوست زبر و ضخیم و زرد رنگ برای تهیه مربا، ترنج، اترج، بادرنج، بادرنگ، بادارنگ، وادارنگ، وارنگ، باتس، باتو
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از ماترنگ
تصویر ماترنگ
جانوری شبیه چلپاسه
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از ماتورنگ
تصویر ماتورنگ
مارمولک، گروهی از جانوران خزنده چابک و شبیه سوسمار با بدن فلس دار و دم بلند که قادرند دم ازدست رفتۀ خود را ترمیم کنند، چلپاسه، کرباسه، باشو، کربش، کربشه، کرفش، کرپوک، کرباشه، کرباشو، کلباسو
فرهنگ فارسی عمید
قالب گود یا برجسته که در آن ماده ای ریخته شود تا به صورت چیزی که قالب گرفته اند درآید، در ریاضیات آرایۀ مستطیل شکل از کمیت های جبری یا اعداد که در داخل دو کروشه و به صورت ستون های منظم نوشته می شوند و به وسیلۀ آن عملیات ریاضی انجام می شود
فرهنگ فارسی عمید
(رَ)
همان بادرنگ باشد. در فصل 27 بندهش (پارۀ 23) آمده است: میوه های ماتکور (عمده) سی گونه است، ده سرتک (گونه) میوه است که اندرون و بیرون شاید خوردن چون انجیر، سیب، واترنگ و... واترنگ همان ترنج می باشد و اترج معرب آن است. در نامۀ ’خسرو کواتان وریتک’ در فقرۀ 45 به واترنگ و خارواترنگ (یعنی بادرنگ خاردار) برمیخوریم: ’خارواترنگ که اپاک پوست خورنت’. گزارندۀ پهلوی اوستا (مفسر اوستا) در روزگار ساسانیان در تفسیر پارۀ 28 گوید: ’خوردنی ترین میوۀ روی زمین چون خرما و خوشبوی ترین آنها چون به و واترنگ’. در اشعار امیر پازواری که به لهجۀ مازندرانی است وارنگ جار (= باذرنگزار) به کار رفته است. در افغانستان بارنگ گویند و بالنگ هم که دربسیاری از لهجه های ایران رایج است همین کلمه است.
تا چو بالنگ مربا نشوی ای نارنج
ترش و تلخ تو شیرین نشود، رنجه مشو.
ابواسحاق.
این میوه در نزد یونانیان مدیکن ملن یعنی سیب مادی (= ایرانی) و بعداًدر نزد رومیان در لاتین ’سیتروس مدیکا’ نامیده شده یعنی بادرنگ مادی (= ایرانی). در شرح اسماء العقار تألیف ابوعمران موسی بن عبیدالله اسرائیلی می نویسد: ’اترج هو التفاح المائی’. که شک نیست مؤلف ’تفاح الماهی’ گفته و بعد به دست نساخ تفاح المائی شده است. در تحفۀ حکیم مؤمن آمده: بالنگ به فارسی اترج است. (از هرمزدنامۀ پورداود صص 71- 80)
لغت نامه دهخدا
(نُ)
مارینی. شاعر ایتالیائی (1569-1625م.) در فرانسه بنام ’کاوالیه مارن’ مشهور است. سبک باارزش او بنام ’مارینیسم’ در قرن هفدهم نفوذ قابل توجهی در ادبیات فرانسه داشته است. او راست ’ادونی’. (از لاروس)
لغت نامه دهخدا
مارتینی، نام قسمی تفنگ، (یادداشت به خط مرحوم دهخدا)، نام تجارتی نوعی تفنگ که در زمان قاجاریه در ایران معمول بود، (فرهنگ فارسی معین)
لغت نامه دهخدا
مارتین تئودور هوتسما، مستشرق هلندی، وی زبان عربی و فارسی و ترکی را می دانست و در دانشگاه ’اوترخت’ تدریس می کرد و از اولین کسانی است که در سال 1906 میلادی به ایجاد دائرهالمعارف اسلامی همت گماشت، اوراست: فهرست کتابهای شرقی محفوظ در آکادمی لیدن جزءششم و فهرست کتابهای عربی و ترکی موجود نزد بریل صاحب کتاب خانه لیدن در دو جزو، او به نشر کتابهای عربی اهتمام ورزید از آنجمله تاریخ یعقوبی و دیوان اخطل و الاضداد ابن انباری و زبدهالنصره و نخبهالعصرۀ بنداری را منتشر ساخت، (از الاعلام زرکلی چ 2 ج 6 ص 121)
لغت نامه دهخدا
(کِ)
جمع واژۀ ماکر: و مکروا و مکراﷲ واﷲ خیرالماکرین. (قرآن 54/3). و رجوع به ماکر شود
لغت نامه دهخدا
(تُ)
لغتی است در ماترید که محله ای است به سمرقند. (تاج العروس). نام محله ای به سمرقند و آنرا ماترید نیز خوانند. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا). رجوع به ماترید شود
لغت نامه دهخدا
(تُ)
دهی است در بخارا و از آن ده است ابومنصور مفسر سرآمد علمای حنفیه قدس سرهم. (منتهی الارب ذیل ’ت رد’)
لغت نامه دهخدا
(مِ تَ)
بزرگترین. بزرگتر از همه:
به نزد پدر دختر ارچند دوست
بتر دشمن و مهترین ننگش اوست.
اسدی.
آغاز مشاورت از دستور مهترین نمود. (مرزبان نامه)
لغت نامه دهخدا
نخستین جزیره از جزایر باهاما (نزدیک سواحل فلوریدا که اسپانیائیها (کریستف کلمب و همراهان) در بامداد روز جمعه 12 اکتوبر 1492 به آن برخوردند. کلمب آنجا را سن سالوادر (یعنی نجات دهنده مقدس) نامید. (از هرمزدنامه ص 191)
لغت نامه دهخدا
(تُ / تِ رِ / رَ)
مارمولک. چلپاسه. (فرهنگ جهانگیری). چلپاسه را گویند و بعضی گویند سام ابرص است که نوعی از چلپاسه باشد. چون شکم او را بشکافند و بر گزندگی عقرب نهند در ساعت درد ساکن شود. (برهان). گلباسو و جلباسه معرب آن است. (آنندراج). چلپاسه و قسمی از آن که به تازی سام ابرص گویند. (ناظم الاطباء). رجوع به چلپاسه و سام ابرص و مارمولک شود
لغت نامه دهخدا
(رَ)
بمعنی سوسمار است و آن جانوری باشد که شافعی مذهبان خورند و عربان ضب خوانند، به موش خرما شباهتی دارد لیکن ازو بزرگتر است. پیه او را زنان به جهت فربه شدن خورند. (برهان). ماترنگ. (آنندراج). سوسمار که بتازی ضب گویند. (ناظم الاطباء). رجوع به سوسمار و ماترنگ و چلپاسه و سام ابرص شود
لغت نامه دهخدا
(تُ)
ابومنصور محمد بن محمد بن محمود ماتریدی. وفات او در 333 هجری قمری است. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا). دانشمند بسیار معروف حنفی مؤلف ’کتاب التوحید’ و ’کتاب المقامات’ و ’کتاب رد اهل الادله’ و ’کتاب بیان اوهام المعتزله’ و ’تأویلات القرآن’ و ’رد الاصول الخمسه لابی محمد الباهلی’ و ’ردالامامه لبعض الروافض’ و ’الرد علی القرامطه’ و ’مآخذالشرایع’ و ’الحبل فی اصول الفقه’ و ’شرح الفقه الاکبر امام ابی حنیفه النعمان’ و میان وی و ابوالقاسم سمرقندی درباره اختلاف میان اهل سنت و معتزلیان و کرامیان در سمرقند مناظره بوده است. (از تعلیقات تاریخ بیهقی چ سعید نفیسی ج 2 ص 964). رجوع به تاریخ بیهقی چ سعید نفیسی ج 2 و کتاب القند فی تاریخ سمرقند نجم الدین ابوحفص عمر بن محمد نسفی و کتاب ترکستان پیش از دورۀ استیلای مغول تألیف بارتولد و لباب الالباب شود
لغت نامه دهخدا
(تُ)
منسوب به ماتریت که محله ای است در حایط سمرقند. (الانساب سمعانی)
لغت نامه دهخدا
قسمی تفنگ، مارتین، (یادداشت به خط مرحوم دهخدا)، منسوب به مارتین، (فرهنگ فارسی معین) : ورود تفنگ ... مارتینی به زمان ناصرالدین شاه، (المآثر و الاثار، از فرهنگ فارسی ایضاً)
لغت نامه دهخدا
تصویری از مارتین
تصویر مارتین
نام تجارتی نوعی تفنگ که در زمان قاجاریه در ایران معمول بود
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ماتورنگ
تصویر ماتورنگ
سوسمار
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ماترنگ
تصویر ماترنگ
مارمولک، چلپاسه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از واترنگ
تصویر واترنگ
با درنگ بالنگ
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مهترین
تصویر مهترین
بزرگترین: (و آغاز مشاورت از دستور مهترین نمود)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از میتینگ
تصویر میتینگ
گردآمدن دسته ها از مردم برای ابراز نظری، هنگامه، تظاهرات
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ماتریس
تصویر ماتریس
قالب
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ماکرین
تصویر ماکرین
جمع ماکر
فرهنگ لغت هوشیار
تجمع موقت گروهی از مردم برای مذاکره و ایراد یا استماع و نطق های اجتماعی و سیاسی که معمولاً طی قطعنامه ای خواست های افراد شرکت کننده در آن قرائت می شود، تجمع (واژه فرهنگستان)
فرهنگ فارسی معین
تصویری از ماتریس
تصویر ماتریس
آرایه ای مستطیل شکل از اعداد شامل چند سطر و ستون (ریاضی)، بخشی از قالب برش کاری فلزات که معمولاً به صورت کاسه ای گود است و سنبه در آن می نشیند (فنی)، فرم نگاتیو جهت پرس کردن صفحات صوتی (فنی)، قالب مخصوص حروف سربی در چاپخ
فرهنگ فارسی معین
تصویری از ماترنگ
تصویر ماترنگ
((تُ یا تِ رَ))
سوسمار، چلپاسه
فرهنگ فارسی معین