گردشگر، کسی که به منظور سیاحت و شناخت مکانی به آنجا سفر می کند، رهگیر، جهان نورد، جهانگرد، سیّاح، گیتی نورد، توریست، گیتی خرام مرد روزه دار و ملازم مسجد
گَردِشگَر، کسی که به منظور سیاحت و شناخت مکانی به آنجا سفر می کند، رَهگیر، جَهان نَوَرد، جَهانگَرد، سَیّاح، گیتی نَوَرد، توریست، گیتی خَرام مرد روزه دار و ملازم مسجد
علی بن محمد علوی خراسانی صوفی مکنی به ابوبکر، از احفاد حضرت امام حسن بوده گویند اوکیمیاگری میدانسته و از ترس اولیای ملک بر جان خویش همیشه از شهری بشهری میرفته و پیش از سال 385 هجری قمری وفات یافته است. او راست: الاصول، الطاهر الخفی، رساله الیتیم، کتاب الحقیر النافع، کتاب الشعر و الدم و البیض و عمل میاههما، الحجر الطاهر. کتاب الاصول. (ابن الندیم چ مصر ص 506) (ریحانه الادب ج 2 ص 146)
علی بن محمد علوی خراسانی صوفی مکنی به ابوبکر، از احفاد حضرت امام حسن بوده گویند اوکیمیاگری میدانسته و از ترس اولیای ملک بر جان خویش همیشه از شهری بشهری میرفته و پیش از سال 385 هجری قمری وفات یافته است. او راست: الاصول، الطاهر الخفی، رساله الیتیم، کتاب الحقیر النافع، کتاب الشعر و الدم و البیض و عمل میاههما، الحجر الطاهر. کتاب الاصول. (ابن الندیم چ مصر ص 506) (ریحانه الادب ج 2 ص 146)
جهان گرد. آنکه سیاحت کند. ج، سائحون و سیاح. (اقرب الموارد). این انتساب کثرت سفر وسیاحت را میرساند. (سمعانی) ، روزه دار. (دهار) ، ملازم مسجد. (آنندراج) ، روزه داری که ملازم مسجد باشد. (قطرمحیط) (آنندراج). روزه داری است که همیشه در خانه خدا باشد. (شرح قاموس). آنکه بقصد عبادت یا تفرج سفر کند. (قطر المحیط). ملازم مساجد زیرا که او روزها بی زاد و توشه سیاحت میکند. (اقرب الموارد). کسی است که متعبداً سیاحت میکند و زاد و توشه ای با خود ندارد و هر چه بدست می آورد میخورد و این معنی مجازی است. (تاج العروس)
جهان گرد. آنکه سیاحت کند. ج، سائحون و سیاح. (اقرب الموارد). این انتساب کثرت سفر وسیاحت را میرساند. (سمعانی) ، روزه دار. (دهار) ، ملازم مسجد. (آنندراج) ، روزه داری که ملازم مسجد باشد. (قطرمحیط) (آنندراج). روزه داری است که همیشه در خانه خدا باشد. (شرح قاموس). آنکه بقصد عبادت یا تفرج سفر کند. (قطر المحیط). ملازم مساجد زیرا که او روزها بی زاد و توشه سیاحت میکند. (اقرب الموارد). کسی است که متعبداً سیاحت میکند و زاد و توشه ای با خود ندارد و هر چه بدست می آورد میخورد و این معنی مجازی است. (تاج العروس)
لایح در فارسی آشکار هویدا، درخشان، پیدا شونده پیدا شونده، آشکار هویدا: او (امیرمنتصر) این قطعه - که آثار مردی از معانی آن ظاهر و لایح است - انشا کرد، درخشان
لایح در فارسی آشکار هویدا، درخشان، پیدا شونده پیدا شونده، آشکار هویدا: او (امیرمنتصر) این قطعه - که آثار مردی از معانی آن ظاهر و لایح است - انشا کرد، درخشان
گراینده بچیزی میل کننده راغب شایق: خری چند مایل به جلهای رنگین ددی چند راغب به آفت رسانی. (وحشی. چا. امیر کبیر 269)، خمیده برگردیده، نزدیک به متمایل به: کتی قهوه یی وشلواری زرد رنگ مایل بسبز پوشیده بود
گراینده بچیزی میل کننده راغب شایق: خری چند مایل به جلهای رنگین ددی چند راغب به آفت رسانی. (وحشی. چا. امیر کبیر 269)، خمیده برگردیده، نزدیک به متمایل به: کتی قهوه یی وشلواری زرد رنگ مایل بسبز پوشیده بود
صد جمع مئات. مئون مئین. توضیح مائه باید نوشت کما فی اللسان و شرح الشافیه للرضی و جمع الجوامع 239- 238: 3) ولی در رسم الخط عربی مئه نیز متداول است، قرن سده: مائه هیجدهم میلادی
صد جمع مئات. مئون مئین. توضیح مائه باید نوشت کما فی اللسان و شرح الشافیه للرضی و جمع الجوامع 239- 238: 3) ولی در رسم الخط عربی مئه نیز متداول است، قرن سده: مائه هیجدهم میلادی