مرد غریب که بیان حالات خود کند از حسب و نسب و حاجت. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا). هر آنکه وقتی تو را ببیند گوید که من فلان پسر فلانم و از فلان جا هستم و سپس از تو تکدی کند. (ازاقرب الموارد) ، قیافه شناس. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا) ، کسی که آثار مردم را دنبال کند و از پی آنان رود. (از اقرب الموارد)
مرد غریب که بیان حالات خود کند از حسب و نسب و حاجت. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا). هر آنکه وقتی تو را ببیند گوید که من فلان پسر فلانم و از فلان جا هستم و سپس از تو تکدی کند. (ازاقرب الموارد) ، قیافه شناس. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا) ، کسی که آثار مردم را دنبال کند و از پی آنان رود. (از اقرب الموارد)
دارای کیفیت. (ناظم الاطباء). کیفیت داده. کیفیت یافته: مکیف به فلان کیفیت. (از یادداشت به خط مرحوم دهخدا) : چیزهای زمین از جواهر و نبات وحیوان با بسیاری انواع و اشکال و صورتها و مزه ها و رنگها و فعلهای مختلف همه مکیف و دانستنی است مردم را. (جامع الحکمتین ص 11). و رجوع به مکیفات شود، سزاوار و لایق. (ناظم الاطباء) ، مأخوذ از تازی، دارای کیف و نشئه و مستی و خوش حالتی. (ناظم الاطباء)
دارای کیفیت. (ناظم الاطباء). کیفیت داده. کیفیت یافته: مکیف به فلان کیفیت. (از یادداشت به خط مرحوم دهخدا) : چیزهای زمین از جواهر و نبات وحیوان با بسیاری انواع و اشکال و صورتها و مزه ها و رنگها و فعلهای مختلف همه مکیف و دانستنی است مردم را. (جامع الحکمتین ص 11). و رجوع به مکیفات شود، سزاوار و لایق. (ناظم الاطباء) ، مأخوذ از تازی، دارای کیف و نشئه و مستی و خوش حالتی. (ناظم الاطباء)
درهم ناسره و ناروان گشته. (از منتهی الارب) (از اقرب الموارد) ، مردود و باطل. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا) : عبارتی چند مزیف از طامات صوفیان بگرفته اند. (کیمیای سعادت). و چون علاءالدین کودک بود... و در مذهب مزیف و طریقت مزخرف ایشان آن است که... (جهانگشای جوینی). و به شعبدۀ غرور و دمدمۀ زور و تعبیه های مزیف تمهید قاعده فدائیان کرد. (جهانگشای جوینی)
درهم ناسره و ناروان گشته. (از منتهی الارب) (از اقرب الموارد) ، مردود و باطل. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا) : عبارتی چند مزیف از طامات صوفیان بگرفته اند. (کیمیای سعادت). و چون علاءالدین کودک بود... و در مذهب مزیف و طریقت مزخرف ایشان آن است که... (جهانگشای جوینی). و به شعبدۀ غرور و دمدمۀ زور و تعبیه های مزیف تمهید قاعده فدائیان کرد. (جهانگشای جوینی)
از ’خ وف’، ترساننده و کسی که گرداند چیزی را به حالی که می ترسند از وی مردم. (آنندراج) (از منتهی الارب) (از اقرب الموارد). هولناک و ترسناک و کسی که ترسناک می گرداند. (ناظم الاطباء). و رجوع به تخویف شود
از ’خ وف’، ترساننده و کسی که گرداند چیزی را به حالی که می ترسند از وی مردم. (آنندراج) (از منتهی الارب) (از اقرب الموارد). هولناک و ترسناک و کسی که ترسناک می گرداند. (ناظم الاطباء). و رجوع به تخویف شود
درون کاواک. (آنندراج). کاواک و میان تهی. (ناظم الاطباء) ، طعنه ای که درگذرد به داخل، کسی که در را می بندد. (ناظم الاطباء) (از منتهی الارب) (از اقرب الموارد). و رجوع به اجافه شود
درون کاواک. (آنندراج). کاواک و میان تهی. (ناظم الاطباء) ، طعنه ای که درگذرد به داخل، کسی که در را می بندد. (ناظم الاطباء) (از منتهی الارب) (از اقرب الموارد). و رجوع به اجافه شود
ظاهراً نعت فاعلی منحوت از کیف متداول در فارسی به معنی سکر و نشاءه و مستی. که کیف بخشد. کیف دهنده. دارویی که مستی یا سستی خوش آرد چون شراب و افیون. مخدر چون تریاک و مانند آن. (از یادداشت به خط مرحوم دهخدا). و رجوع به مادۀ بعد شود
ظاهراً نعت فاعلی منحوت از کیف متداول در فارسی به معنی سکر و نشاءه و مستی. که کیف بخشد. کیف دهنده. دارویی که مستی یا سستی خوش آرد چون شراب و افیون. مخدر چون تریاک و مانند آن. (از یادداشت به خط مرحوم دهخدا). و رجوع به مادۀ بعد شود
از ’ن وف’، پاک و بزرگ و بلند و زیاده. (غیاث) (آنندراج). بلند و برآمده و افراخته. (ناظم الاطباء) : هر روز... و درجت وی (گاو) در احسان و انعام منیف تر میشد. (کلیله و دمنه چ مینوی ص 74). آن درجت شریف و رتبت عالی و منیف را سزاوار و موشح نتوانست گشت. (کلیله و دمنه). این صنع لطیف و عز منیف نصیبۀ ایام قرینۀ اقبال او آمد. (ترجمه تاریخ یمینی چ 1 تهران ص 364)
از ’ن وف’، پاک و بزرگ و بلند و زیاده. (غیاث) (آنندراج). بلند و برآمده و افراخته. (ناظم الاطباء) : هر روز... و درجت وی (گاو) در احسان و انعام منیف تر میشد. (کلیله و دمنه چ مینوی ص 74). آن درجت شریف و رتبت عالی و منیف را سزاوار و موشح نتوانست گشت. (کلیله و دمنه). این صنع لطیف و عز منیف نصیبۀ ایام قرینۀ اقبال او آمد. (ترجمه تاریخ یمینی چ 1 تهران ص 364)
پاک بزرگ بلند دراز بلند و دراز (چنانکه بر همه چیز از بالا مشرف باشد) : (و هر روز منزلت وی در قبول و اقبال شریف تر و درجت وی در احسان و انعام منیف تر می شد) (کلیله. مصحح مینوی. 74)
پاک بزرگ بلند دراز بلند و دراز (چنانکه بر همه چیز از بالا مشرف باشد) : (و هر روز منزلت وی در قبول و اقبال شریف تر و درجت وی در احسان و انعام منیف تر می شد) (کلیله. مصحح مینوی. 74)