جدول جو
جدول جو

معنی مئمه - جستجوی لغت در جدول جو

مئمه
(مِ ءَمْ مَ)
مؤنث مئم ّ. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (اقرب الموارد). و رجوع به مئم شود
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از مهمه
تصویر مهمه
بیابان، دشت بی آب و علف
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از ائمه
تصویر ائمه
امام ها، پیشواها، پیش نماز ها، دوازده پیشوای بزرگ که اول آنان علی بن ابی طالب (ع) و آخر آنان امام عصر می باشد، در تصوف پیرها، شیخ ها، جمع واژۀ امام
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از مهمه
تصویر مهمه
مؤنث واژۀ مهمّ
فرهنگ فارسی عمید
(مِ خَمْ مَ)
جاروب. (منتهی الارب) (آنندراج) (از اقرب الموارد) (از مقدمه الادب زمخشری) (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(مَ جَمْ مَ)
سبب آسایش. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (از ذیل اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(مَ رَمْ مَ)
لب گاو و هر حیوان که شکافته سم باشد. (از اقرب الموارد) (از منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
(شَ قَ لَ)
مرمت. اصلاح نمودن و نیکو کردن چیزباخلل را. (از منتهی الارب). اصلاح کردن بنا و چیزی دیگر را. (از اقرب الموارد). به اصلاح آوردن خلل. (تاج المصادر بیهقی) ، نیکو کردن حال کسی را. رم ّ شأنه، گرفتن ستور چوبها را به دهن و خوردن، خوردن چیزی را. (از منتهی الارب) (از اقرب الموارد) ، نگریستن با چشم تیر را تا آن را برابر کنند. رم ّ سهمه بعینه. (از اقرب الموارد). رم ّ. و رجوع به مرمت و رم شود
لغت نامه دهخدا
(مِ دَمْ مَ)
چوبی است دندانه دار که بدان زمین را هموار کنند. (منتهی الارب) (از متن اللغه)
لغت نامه دهخدا
(مِ ثِمْ مَ / مِ ثَمْ مَ)
خورندۀ طعام جید و ردی با هم و گویند رجل مثمه مقمه. (از منتهی الارب) (از اقرب الموارد) (از آنندراج). آن که می خورد همه چیز را. (ناظم الاطباء). و رجوع به مثم ّ شود، آنکه می روبد و جمع می کند از خوب و بد همه را. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(مُ حِمْ مَ)
حاجت سخت و در غم اندازنده، حاجت حاضر و موجود، ارض محمه، زمین تب آور و زمین بسیارتب. زمین تب خیز. محمّه. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
(مُ سَ م مَهْ)
عقل رفته: رجل مسمه العقل، مرد عقل رفته. (منتهی الارب) (از اقرب الموارد) (ناظم الاطباء) (آنندراج)
لغت نامه دهخدا
(مَ ثَمْ مَ)
جای بریدگی ناف اسب. مثم ّ. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(مُ غِمْ مَ)
ارض مغمه، زمین بسیارگیاه. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(مِ کَمْ مَ)
دهن بند خر و آن کیسه مانندی است که بر دهن وی نهند تا نگزد. (منتهی الارب) (آنندراج). کیسه و یا چیز دیگری که بر دهان خر بندند تا نگزد. (ناظم الاطباء). کیسه مانندی که بر دهن خر نهند. (از اقرب الموارد) ، بیل که بدان زمین تخم پاشیده را پوشند. (منتهی الارب) (آنندراج) (از ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(مُ کَمْ مَهْ)
مکمه العینین، آنکه چشمش گشاده و وانشود. (منتهی الارب) (آنندراج) (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(مِ قَمْ مَ / مَ قَمْ مَ)
دهن گاو و گوسفند و آهو. (مهذب الاسماء). لب ستور شکافته سم همچو گاو و گوسفند و مانند آن. (منتهی الارب) (آنندراج) (از اقرب الموارد). دهان یا لب ستور سم شکافته مانند گاو و گوسفند. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(مَ / مِ سَمْ مَ)
خاصه و خویشان مرد. أهل المسمه. (منتهی الارب) (از اقرب الموارد) (آنندراج). نزدیکان و خویشان و خواص مرد. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(رِءْ مَ)
مؤنث رئم. آهوی سپید خالص. (از متن اللغه). و رجوع به رئم شود
لغت نامه دهخدا
(مَ / مِ)
از بیت ذیل که در حاشیۀ فرهنگ اسدی نخجوانی آمده است گویا به معنی جغد باشد، چه امروز هم ’مامه کوکومه’ و ’کوکومه’ به معنی جغد در تداول خانگی هست. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا) :
محال را نتوانم شنید و هزل و دروغ
که هزل گفتن کفر است در مسلمانی
سرای و قصر بزرگان طلب تو در دنیا
چومامه چند گزینی توجای ویرانی.
(از حاشیۀ فرهنگ اسدی نخجوانی، یادداشت ایضاً)
لغت نامه دهخدا
(شِءْ مَ)
لغتی است در شیمه چه یاءمبدل به همزه شود. بمعنی خلق و عادت و طبیعت و بیشتر بصورت شیمه آید. (از اقرب الموارد). خوی و عادت و طبیعت. (ناظم الاطباء). ج، شیم. رجوع به شیمه شود
لغت نامه دهخدا
(اَ ءِمْ مَ)
جمع واژۀ امام. بزرگان. سران. پیشوایان: یکی را از بزرگان ائمه پسری وفات یافت. (گلستان باب هفتم).
- ائمۀ جماعت،پیش نمازان.
- ائمۀ راشدین، ائمۀ هدی، ائمۀ اثناعشر، ائمۀ اطهار، دوازده امام از نسل علی و فاطمه علیهم االسلام.
- ائمۀ لغت، ائمۀ نحو، قدوه ها و ارکان لغت و نحو
لغت نامه دهخدا
(تِءْ مَ)
گوسپند شیر که از آن زن باشد و او دوشیده باشد آن را. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). الشاه تکون للمراءه تحلبها. (اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(مِ مَ)
قصبه ای است مرکز بخش میمه تابع شهرستان کاشان با 2300 تن سکنه، واقع در 100هزارگزی اصفهان و 316هزارگزی تهران سر راه شوسۀ تهران - اصفهان. مختصات جغرافیایی آن به شرح زیر است: طول 51 درجه و 50 دقیقه - عرض 33 درجه و 26 دقیقه و 30 ثانیه. ارتفاع 2012 گز. همه ادارات و حدود 30 باب دکان و پمپ بنزین و قلعۀ خرابه ای از آثار قدیم دارد. در فصل زمستان عده ای از مردم برای کارگری به تهران می روند. (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 3). نام قریه ای از مضافات اصفهان واقع در بلوک جوشقان. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
تصویری از مهمه
تصویر مهمه
مجازاً ضروری، در اندوه اندازنده
فرهنگ لغت هوشیار
ملمه در فارسی مونث ملم: بد آمد پتیار سختی مونث ملم پیش آمد سخت بلا، جمع ملمات
فرهنگ لغت هوشیار
مرمه و مرمت در فارسی: نیسارش نوسازی مرمت: یار یی ده در مرمه کشتیش گر غلام خاص و بنده گشتیش. (مثنوی)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مذمه
تصویر مذمه
مذمت در فارسی: نکوهش بد گویی
فرهنگ لغت هوشیار
شن کش منداوی گونج (گویش افغانی) تخته دندانه داری که با آن زمین را هموار می کنند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از محمه
تصویر محمه
تب خیز، تب آور
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ائمه
تصویر ائمه
پیشوایان، امامان
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مهمه
تصویر مهمه
((مَ مَ))
بیابان خشک، دشت پهناور بی آب و علف
فرهنگ فارسی معین
تصویری از ملمه
تصویر ملمه
((مُ لَ مَّ))
سختی ها، پیشآمدهای سخت
فرهنگ فارسی معین
تصویری از ائمه
تصویر ائمه
((اَ ئِ مِّ))
جمع امام، پیشوایان، سران
ائمه اطهار: امامان شیعه
ائمه جماعت: پیش نمازان
ائمه الاسماء: هفت اسم اول خداوند که اسماء الهی نامیده می شوند و عبارتند از، حی، عالم، مرید، قادر، سمیع، بصیر و متکلم
فرهنگ فارسی معین
تصویری از ائمه
تصویر ائمه
پیشوایان، رهنمودان
فرهنگ واژه فارسی سره