جدول جو
جدول جو

معنی مئتان - جستجوی لغت در جدول جو

مئتان
(مِءْ)
زنی که او را عادت بود که همه بچگان نگونه از او آید. (منتهی الارب). زنی که وی را عادت بود زاییدن بچه نگونه یعنی بچه ای که پاهایش پیش از سر آید. (ناظم الاطباء) ، هرجامه ای که کوتاه باشد و تا نصف ساق رسد. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) ، شلوار بی پایچه. (منتهی الارب) (از ناظم الاطباء) ، پیراهن بی آستین. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از مستان
تصویر مستان
درحالت مستی، کنایه از ازخودبی خود شده، مست، برای مثال سوی رز باید رفتن به صبوح / خویشتن کردن مستان و خراب (منوچهری - ۷)
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از متان
تصویر متان
گازی بی رنگ، بی بو، بی طعم، سبک تر از هوا و قابل احتراق که با شعلۀ زرد در هوا می سوزد و در مرداب، فاضلاب و معادن زغال سنگ یافت می شود، گاز مرداب
فرهنگ فارسی عمید
(عَ جَ دَ)
با اندیشه کاری کردن. ممائنه. (منتهی الارب) (از ناظم الاطباء). و رجوع به ممائنه شود
لغت نامه دهخدا
(مِ)
جمع واژۀ متن. (منتهی الارب) (از ناظم الاطباء) (اقرب الموارد). جمع واژۀ متن زمین درشت و بلند. (آنندراج). و رجوع به ’متن’ شود
لغت نامه دهخدا
(مِ)
گازی است بی بو و بی رنگ و قابل نفوذتر و سبکتر از هوا که اولین ترکیب سلسلۀ هیدروکربورهای اشباع شده است. فرمولش CH4 میباشد تکاثفش نسبت به هوا 1629 است. این گاز در طبیعت از تجزیه و پوسیده شدن بقایای موجودات زنده خصوصاً فساد گیاهان در مردابها حاصل میشود و بهمین جهت آن را بنام گاز مردابها نیز می نامند. در اکثر تشکیلات نفتی جزء گازهای بالای چاههای نفت وجود دارد و در معادن زغال سنگ گاز مذکور فراوان است. از این گاز در اکثر کشورها جهت تأمین سوخت اماکن و مصارف شیمیائی و تهیه ئیدرژن استفاده می کنند. در آزمایشگاه برای تهیۀ آن معمولاً جوهر سرکه را از لولۀ سفالی سرخ عبور می دهند، این اسید بصورت زیر تجزیه می شود:
CO2 + CH4 ͢ COOH 3 CH
چون متان در برابر هوا بخوبی می سوزد از این رو برای جلوگیری از انفجار معادن زغال سنگ، اولاً معادن را باید مرتباً تهویه کرد و ثانیاً چراغهای معادن را از حصیر فلزی پوشانید زیرا شعله از حصیر نمی گذرد. فرمن. پروتوکربوردیدرژن. هیدرور متیلیک. گاز مردابها. (فرهنگ فارسی معین). گازی است بی رنگ با وزن مخصوص 5/554 و در هوا با شعلۀ رنگ پریده ای می سوزد و از فساد و پوسیدگی مواد آلی بوجود می آید و گاز قابل اشتعال معادن زغال سنگ از آنگونه است. (از لاروس). سر دستۀ ئیدروکربورهای سیر شده است. گازی است بی رنگ و بی بو، نقطۀ جوش آن 164 و نقطۀگداز آن 186 درجۀ صدبخشی (سانتی گراد) است و به آسانی مشتعل میشود. با هوا ایجاد گاز قابل انفجار می کند. از فساد مواد آلی بوجود می آید و در کانهای زغال سنگ نیز وجود دارد. (از فرهنگ اصطلاحات علمی)
لغت نامه دهخدا
(مَ نَ)
تثنیۀ منه. (ناظم الاطباء). رجوع به منه شود
لغت نامه دهخدا
(مِ)
منثان. منتانه (به فارسی نیم تن... با تقدیم و تأخیر حروف) ژاکت از ماهوت گلدوزی شده و در تابستان مخلوطی از ابریشم و کتان با آستین بلند بدون دکمه: محبوبی لابس منتانه. آنجا که... اعلام کرده که این از ایتالیائی گرفته شده است نادرست است. (از دزی ج 2 ص 617)
لغت نامه دهخدا
(مُ)
آن که به طلب آب و علف رود قوم را. (از اقرب الموارد) (از محیطالمحیط)
لغت نامه دهخدا
(مِءْ)
از ’ارن’، جای باش وحوش. ج، مآرین. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (از ذیل اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(مُ)
از ’ک ی ن’، کفیل. (محیط المحیط) (اقرب الموارد) (تاج العروس ج 9 ص 327)
لغت نامه دهخدا
(عَ)
موت. (ناظم الاطباء). رجوع به موت شود
لغت نامه دهخدا
(مَ)
بی جان، خلاف حیوان. گویند اشتر الموتان و لاتشترالحیوان، یعنی خریداری کن اراضی و خانه ودکان و جز آن را، و خریداری مکن برده و ستور و مانند آن را. (از منتهی الارب) (ناظم الاطباء). بی جان، خلاف حیوان. (آنندراج). غیر ذی روح. آنچه جان ندارد. (مهذب الاسماء). آنکه جان ندارد. (دهار) ، زمینی که آباد نکرده باشند، حدیث: موتان الارض لله و لرسوله فمن احیا منها شیئاً فهو له. (از منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (از آنندراج) ، مرد کندخاطر. موتانه مونث آن است. (از منتهی الارب) (از آنندراج).
- موتان الفؤاد، مرد کندخاطر. (از ناظم الاطباء). مرده دل. (مهذب الاسماء) (دهار)
لغت نامه دهخدا
(مو / مَ)
مرگامرگی ستور. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء). مرگ چهارپای. (مهذب الاسماء)
لغت نامه دهخدا
(مُ)
مأخوذ از ترکی، قسمی از کرته و پیراهن. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(مُ تَ زَ)
نام شهری معروف گرمسیر مابین پنجاب و سند. و معنی ترکیبی آن ’مقر اصلی’ چه ’مول’ به معنی اصل و ’تان’ به معنی جای است. (آنندراج). نام شهری در هندوستان. (ناظم الاطباء). شهری بزرگ است از هند و اندر او یک بت است سخت بزرگ و از همه هندوستان به حج آیند به زیارت آن بت و نام آن بت مولتان است و جای استوار است و با قندز و سلطان وی قرشی است از فرزندان سام است و به لشکرگاهی نشیند بر نیم فرسنگی و خطبه بر مغربی کند. (حدود العالم چ ستوده ص 68). شهری است در هند در نزدیکی غزنه و مردم آن از دیرباز مسلمانند. (معجم البلدان). شهری است در پنجاب که در 31 کیلومتری جنوب غربی لاهور و 582 کیلومتری شمال غربی دهلی قرار دارد. (از قاموس الاعلام ترکی). شهری است در شمال غربی پاکستان غربی و 358200 تن سکنه دارد و یکی از مراکز صنعتی پاکستان است. (از اعلام المنجد) : من بدین اسیوط فوطه ای دیدم از صوف گوسفند کرده که مثل آن نه به لهاور دیدم و نه به ملتان. (سفرنامۀ ناصرخسرو چ برلین ص 90). سند مملکتی بزرگ است از اقلیم دویم و بلاد بزرگش منصوره و ملتان و لهاور و... (نزهه القلوب چ لیدن ص 259). و رجوع به مولتان شود
لغت نامه دهخدا
(مُ)
از ’خ ون’، دغلی و ناراستی کرده شده. (ناظم الاطباء) (از منتهی الارب) (از اقرب الموارد). و رجوع به اختیان شود
لغت نامه دهخدا
(مُ تَ)
دهی از دهستان حومه بخش مرکزی شهرستان کازرون است و 423 تن سکنه دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 7)
لغت نامه دهخدا
(مِ ءَ)
به صیغۀ تثنیه، دویست. دوصد. (ناظم الاطباء). و رجوع به مائه و مائتین شود
لغت نامه دهخدا
گازی است بی بو و بی رنگ و قابل نفوذتر و سبکتر از هوا که اولین ترکیب سلسله هیدروکربورهای اشباع شده است
فرهنگ لغت هوشیار
بی جان مرگ و میر چارپایان، هوا زدگی موتی است که در چار پایان واقع شود، مرضهایی است که عارض گردد بسبب فساد هوا وقتی که هوا موذی باشد (مجمع الجوامع)
فرهنگ لغت هوشیار
کسی که درحالت مستی است: سوی رزباید رفتن بصبوح خویشتن کردن مستان و خراب. (منوچهری)
فرهنگ لغت هوشیار
((مِ))
گازی است بی بو و بی رنگ و قابل نفوذتر و سبک تر از هوا که اولین ترکیب سلسله هیدروکربورهای اشباع شده است. این گاز در طبیعت از تجزیه و پوسیده شدن بقایای موجودات زنده خصوصاً فساد گیاهان در مرداب ها ح اصل می شود و به همین جهت آن را به نا
فرهنگ فارسی معین
تصویری از مستان
تصویر مستان
((مَ))
کسی که در حالت مستی است
فرهنگ فارسی معین
نام روستایی از فیروزجاه بابل
فرهنگ گویش مازندرانی