- مأجور ((مَ))
- دارای اجر و پاداش
معنی مأجور - جستجوی لغت در جدول جو
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
جدا مانده، دورافتاده
اجر داده شده، کسی که اجر و مزد گرفته
مزد یافته پاداش گرفته اجرت گرفته مزد گرفته: نه مرا حاجتی ازو مقضی نه مرا طاعتی ازو ماجور. (مسعود سعد. 269) جمع ماجورین
افتاده، نابود از میان رفته، بر پهلو خفته
وا مان کانا آنکه بسبب بیخردی و ابلهی از تصرف در اموال خویش ممنوع باشد جمع محجورین
لبریز مالا مال، رشته مروارید، افروخته لبریز از آب، پر ممتلی، مروارید به رشته کشیده
انبه
سخن پریشان و ناحق، هذیان
((مَ))
فرهنگ فارسی معین
شخص بالغی که توانایی ذهنی کافی ندارد و به حکم دادگاه زیر سرپرستی شخص دیگری قرار می گیرد
پر و لبالب از آب
کسی که به واسطۀ سفاهت و کم عقلی از تصرف در اموال خود منع شده باشد