جدول جو
جدول جو

معنی لیژ - جستجوی لغت در جدول جو

لیژ
(یِ)
نام ایالتی از بلژیک. مرکز آن بندر لیژ است و دارای 973700 تن سکنه میباشد
نام بندری از بلژیک کرسی ایالت لیژ. دارای 565هزار تن سکنه است
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از لیا
تصویر لیا
(دخترانه)
خجسته، نام همسر یعقوب (ع)
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از لیث
تصویر لیث
(پسرانه)
شیر درنده، نام پدر یعقوب پادشاه صفاری
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از لیق
تصویر لیق
لیقه ها، ماده ای سیاه در ترکیب سرمه، جمع واژۀ لیقه
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از لیس
تصویر لیس
لیسیدن، پسوند متصل به واژه به معنای لیسنده مثلاً کاسه لیس
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از لیر
تصویر لیر
واحد پول پیشین ایتالیا، Lira
نوعی ساز زهی به شکل U و شبیه چنگ که بیشتر در یونان باستان کاربرد داشت
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از لیز
تصویر لیز
زمین نمناک و لغزنده، هر چیزی که رطوبت و لغزندگی داشته باشد
لیز خوردن: سر خوردن، لغزیدن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از لیث
تصویر لیث
شیر نر، نوعی عنکبوت
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از لیچ
تصویر لیچ
آب کشیده، آب افتاده، خیس
لیچ شدن: خیس شدن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از ریژ
تصویر ریژ
کام، آرزو، مراد، هوس، برای مثال دیدی تو ریژ و کام بدو اندرون بسی / با ریدکان مطرب بودی به فرّ و زیب (رودکی - ۴۹۳)
زمین پشته پشته
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از لیک
تصویر لیک
مخفّف واژۀ لیکن، لکن برای مثال نمی کنم گله ای لیک ابر رحمت دوست / به کشتزار جگر تشنگان نداد نمی (حافظ - ۹۴۰ حاشیه)
پیمانه، خرچال
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از لیل
تصویر لیل
شب، نود و دومین سورۀ قرآن کریم، مکی، دارای ۲۱ آیه
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از لیت
تصویر لیت
کلمه ای که در مقام تمنا و آرزوی چیزی می گویند، کاش، کاشکی
لیت و لعّل: کاشکی و شاید، بوک و مگر
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از لین
تصویر لین
نرم، دارای حالت کوبیده، بیخته و آردمانند، مقابل سفت و سخت، ملایم، صاف، هموار، لطیف، آهسته و آرام، آسان
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از لیغ
تصویر لیغ
بد دل گولی
فرهنگ لغت هوشیار
شیر بیشه، زبان آور، تننده جهنده شیر اسد جمع لیوث: سلطا تکش... هم در مقام بزم غیثی سایل و هم در موقف رزم لیثی صایل، برج اسد شیر فلک شیر
فرهنگ لغت هوشیار
وسیله ای جهت سر خوردن روی یخ و برف که در پیستهای اسکی روی آن می نشیند
فرهنگ لغت هوشیار
کاشکی کلمه تمنی کاش کاشکی. یا لیت و لعل. بوک و مگر کاشکی: منم از حرف تمنا و ترجی فارغ شسته از صفحه خاطر رقم لیت ولعل. (وحشی بافقی. چا. امیر کبیر 232) یا با هزار لیت و لعل. با اگر مگر بسیار. له (چنانکه دانه انگوری براثر فشار یا بادنحان و کدو و بامیه بسبب پختن بسیار)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از لیچ
تصویر لیچ
آب افتاده
فرهنگ لغت هوشیار
آب غلیظی باشد که از دهان و گوشه های لب فرو ریزد و بیرون آید و بمعنی واحد پول ایتالیا
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از لیز
تصویر لیز
سخت هموار، مانند مرمری تراشیده، لغزناک، املس، چسبنده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از لیس
تصویر لیس
قسمی بازی و قمار با پول
فرهنگ لغت هوشیار
رنگ گونه به دل نشستن، دوست گردیدن، نفرین کردن، سزاوارشدن، پیوند دادن، نهان داشتن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از غیژ
تصویر غیژ
آواز طولانی تند رفتن چیزی سخت در هوا مانند آواز سنگ فلاخن
فرهنگ لغت هوشیار
کیسه صابون، کیسه از پارچه نازک که صابون در آن نهند و تن را با آن شویند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از لیق
تصویر لیق
لیقه انداختن در دوات
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از لیک
تصویر لیک
ولیکن، لکن، اما، ولیک از لکن تازی ولی انگلیسی نشست کردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از لیل
تصویر لیل
شب
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از لیم
تصویر لیم
همریخت هم چهره، سازواری، آشتی، انگبین
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از لین
تصویر لین
ملایم، نرم
فرهنگ لغت هوشیار
خورشید آفتاب: ای ساقی مه روی در انداز و مرا ده زان می که رزش مادر و لیوش پدر آمد. (انورر جها)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تیژ
تصویر تیژ
تز
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ریژ
تصویر ریژ
هوس، مراد
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از آیژ
تصویر آیژ
آییژ، بوی مادران
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از لیپ
تصویر لیپ
لبه کناره
فرهنگ لغت هوشیار