جدول جو
جدول جو

معنی لیوس - جستجوی لغت در جدول جو

لیوس(لَ)
بی غیرت. (غیاث)
لغت نامه دهخدا
لیوس
بی رگ بدرگ (بی غیرت)
تصویری از لیوس
تصویر لیوس
فرهنگ لغت هوشیار

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از کیوس
تصویر کیوس
(پسرانه)
نام پسر قباد و برادر بزرگ انوشیروان پادشاه ساسانی
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از لیوک
تصویر لیوک
پسر، امرد بزرگ جثه
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از لبوس
تصویر لبوس
لبس ها، جامه ها، پوشیدنی ها، پوشاک ها، جمع واژۀ لبس
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از لیوه
تصویر لیوه
فریبنده، چاپلوس، احمق و نادان، هرزه گو، هرزه گرد
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از تیوس
تصویر تیوس
تیس ها، آهوان نر، جمع واژۀ تیس
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از بیوس
تصویر بیوس
بیوسیدن، امید، آرزو، برای مثال هرکه را همت بلند بود / راه یابد به منتهای بیوس (ابن یمین - مجمع الفرس - بیوس)
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از پیوس
تصویر پیوس
پیوسیدن، امید، انتظار
فرهنگ فارسی عمید
نوعی از درخت بلوط. (فهرست مخزن الادویه)
لغت نامه دهخدا
(سُ)
نام درختی است و بعضی گویند نام گیاهی است. (برهان) (آنندراج)
لغت نامه دهخدا
انتظار، امید، پیوز، (آنندراج) (انجمن آرا)، بیوس:
با عقل کار دیده بخلوت شکایتی
میکردم از نکایت گردون پرفسوس
گفتم ز جور اوست که ارباب فضل را
عمر عزیز میرود اندر سر پیوس،
ابن یمین،
، طمع، توقع، (برهان)،
- به پیوسی، توقع، طمع:
به پیوسی از جهان دانی که چون آید مرا
همچنان کز پارگین امید کردن کوثری،
انوری،
افسوس که دور به پیوسی بگذشت
وین عمر چو جان عزیزم از سی بگذشت
اکنون چه خوشی و گر خوشی دست دهد
صد کاسه بنانی چوعروسی بگذشت،
(از صحاح الفرس)
لغت نامه دهخدا
(مَ)
نام جزیره ای است از جزایر یونان که طین مختوم از آن جزیره آورند. و اﷲ اعلم. (برهان) (آنندراج)
لغت نامه دهخدا
(لُ)
یکی از سرداران اگوستوس امپراطور روم که در حدود سال 23 قبل از میلاد مأمور جنگ با اشکانیان شد و چون او را به همدستی با دشمن متهم کردند خود را بکشت. (ترجمه تمدن قدیم فوستل دو کولانژ ص 502)
نام مردی رومی و دوست سیپون آفریقائی. تولد حدود 235 و وفات حدود 165 ق. م
لغت نامه دهخدا
بصل الزیز است. (از اختیارات بدیعی)
لغت نامه دهخدا
(ری وَ)
دهی از بخش بمپور شهرستان ایرانشهر. دارای 500 تن سکنه. آب آن از قنات و محصول عمده آنجا غلات و خرما و برنج و لبنیات وراه آن شوسه است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 8)
لغت نامه دهخدا
(بَ)
اسم مصدر از بیوسیدن، طمع بچیزی از هر نوع که باشد. (برهان) (از آنندراج) (از انجمن آرا) (از فرهنگ اسدی) (از مهذب الاسماء). طبع داشتن بود بچیزی از هر نوع که باشد. (اوبهی). آز و حرص. (ناظم الاطباء). طمع، امید و امیدواری بچیزی از هر نوع که بوده باشد. (از برهان). امیدواری بچیزی. (انجمن آرا) (آنندراج). امید. (ناظم الاطباء). أمل. رجاء. (السامی فی الاسامی). امید و آرزو و از مصدر بیوسیدن و ریشه بوی که بویه از آنست. (لغات شاهنامه) : التأمیل، بیوسیدن و به بیوس افکندن. (مجمل اللغه) ، انتظار. (برهان) (اوبهی). توقع. (ناظم الاطباء). انتظار کردن به چیزی. (حاشیۀ لغت فرس اسدی نخجوانی) : و هرچند که هوای وی از آن منقطع باشد دنیائی، آخر بیوس ثواب آن جهانی باشدش. (کشف المحجوب هجویری ص 127).
ای پهلوان کامروا اختیار دین
ای خلق را به بخشش و انعام تو بیوس.
محمد بن همام شهاب الدین.
کز این نامه هم گر نرفتی بیوس
سخن گفتن تازه بودی فسوس.
نظامی.
رزم بر بزم اختیار مکن
هست ما رابخود هزار بیوس.
ابن یمین.
با عقل کاردیده بخلوت شکایتی
میکردم از نکایت گردون پرفسوس
گفتم که جور اوست که اصحاب فضل را
عمر عزیز میرود اندر سر بیوس.
ابن یمین.
، تواضع. (برهان) (انجمن آرا) (آنندراج). خضوع و فروتنی. (ناظم الاطباء) ، چاپلوسی. (برهان) (انجمن آرا) (آنندراج). چاپلوسی. تملق. (ناظم الاطباء) ، خواهش. (برهان) (انجمن آرا) (آنندراج) ، نگرانی، شهوت. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
جزیره گنگبار، (یادداشت مؤلف) : جزیره و دره ای است که در حدود آسیای صغیر در میانۀ لسبوس و ساموس واقع می باشد و در قدیم الایام بواسطه انجیر و انگور و مرمر مشهور بوده و چون پولس از ... بساموس میرفت از جزیره مرقوم گذشت، (قاموس مقدس)، نوعی شراب که از جزیره خیوس خیزد، (یادداشت مؤلف) : وانقعناها فی شراب من شراب البلد الذی یقال له خیوس
لغت نامه دهخدا
(تُ)
جمع واژۀ تیس. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء). رجوع به تیس شود
لغت نامه دهخدا
پادشاه پافلاگونیه از معاصران و مخالفان اردشیر دوم بود که بدست داتام اسیر گردید و به دربار ایران تسلیم گردید، رجوع به تاریخ ایران باستان ج 2 صص 1141-1142 شود
لغت نامه دهخدا
(لَ)
شترماده ای که در فربهی وی شک باشد. ج، لمس. (منتهی الارب). آن اشتر که کوهانش بمجند تا فربه است یا نه. (مهذب الاسماء) ، پسرخوانده، آنکه در گوهر و حسب وی عیبی باشد. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
تصویری از لیوث
تصویر لیوث
جمع لیث، شیران جمع لیث
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از لیوه
تصویر لیوه
چاپلوس، فریبنده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از لموس
تصویر لموس
پسر خوانده، ناپاک پرور
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از لعوس
تصویر لعوس
خوردنی خوراکی دندانگیر گرگ، کم خور، آزمند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از لبوس
تصویر لبوس
بسیار جامه، زره، پوشاک جامه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از کیوس
تصویر کیوس
بد دلی، سست گشتن، تنها خوردن، شتابی کردن
فرهنگ لغت هوشیار
انتظار امید: با عقل کار دیده بخلوت شکایتی میکردم از نکایت گردون پرفسوس. گفتم زجور اوست که ارباب فضل را عمر عزیز میرود اندر سر پیوس. (ابن یمین)، طمع توقع
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تیوس
تصویر تیوس
جمع تیس، نهازان تکه ها
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از بیوس
تصویر بیوس
انتظار، توقع، طمع
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از خلیوس
تصویر خلیوس
از یونانی چو بگیا بخش سخت و چوبی گیاه
فرهنگ لغت هوشیار
گرگ، آزمند، تند خور، شتابان خور، نهال نازک، دزد یاوه، آواز سنگخواره
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از بیوس
تصویر بیوس
((بَ))
چشمداشت، توقع، طمع، امید، آرزو
فرهنگ فارسی معین
تصویری از پیوس
تصویر پیوس
انتظار، امید، طمع، توقع
فرهنگ فارسی معین
تصویری از لیوه
تصویر لیوه
((وَ یا وِ))
فریبنده و چاپلوس، لوس، بی مزه، هرزه گو، هرزه گرد
فرهنگ فارسی معین