جدول جو
جدول جو

معنی لینارس - جستجوی لغت در جدول جو

لینارس
(رِ)
نام شهری از اسپانی (ایالت ژان). دارای معدن سرب و چهل هزار تن سکنه
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از سینار
تصویر سینار
(پسرانه)
سنباد، از شخصیتهای شاهنامه، نام یکی از بزرگان ایرانی در زمان خسروپرویز پادشاه ساسانی و از سرداران سپاه بهرام چوبینه
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از سیناپس
تصویر سیناپس
سیناپس (Synapse) به معنای خلاصه یا چکیده ای از داستان یک فیلم است که به طور مختصر و جامع خطوط اصلی داستان، شخصیت ها، و اتفاقات مهم را توصیف می کند. این خلاصه به سازندگان فیلم، بازیگران، و حتی سرمایه گذاران کمک می کند تا به سرعت ایده ای کلی از داستان و ساختار فیلم به دست آورند.
یک سیناپس خوب باید شامل عناصر زیر باشد:
1. مقدمه (Introduction) : معرفی زمان و مکان داستان و معرفی شخصیت های اصلی و وضعیت اولیه آنها.
2. مشکل یا چالش اصلی (Main Conflict) : توصیف مشکل یا چالشی که شخصیت های اصلی با آن مواجه می شوند و انگیزه های آنها برای حل این مشکل.
3. روند داستان (Plot Development) : توضیح مختصر درباره ی چگونگی پیشرفت داستان، موانعی که شخصیت ها با آن ها روبه رو می شوند، و چگونگی تلاش آن ها برای غلبه بر این موانع.
4. اوج داستان (Climax) : شرح نقطه اوج یا بحرانی ترین لحظه داستان که در آن تنش به حداکثر می رسد.
5. پایان (Conclusion) : نتیجه گیری داستان و توضیح اینکه چگونه مشکلات حل شده اند و وضعیت نهایی شخصیت ها چگونه است.
مثال یک سیناپس فیلمنامه
عنوان : فرار از زندان
مقدمه : داستان در دهه ۱۹۶۰ در یک زندان با امنیت بالا اتفاق می افتد. مایکل، یک مهندس ساختمانی نابغه، به دلیل جرمی که مرتکب نشده، به حبس ابد محکوم شده است.
مشکل اصلی : مایکل باید راهی برای اثبات بی گناهی خود پیدا کند و از زندان فرار کند. او نقشه ای پیچیده برای فرار از زندان طراحی می کند که نیاز به همکاری چندین زندانی دیگر دارد.
روند داستان : مایکل با زندانیان مختلف ارتباط برقرار می کند و آنها را متقاعد می کند تا در نقشه فرار به او کمک کنند. هر کدام از زندانیان مهارت خاصی دارند که برای اجرای نقشه لازم است. در حین تلاش برای اجرای نقشه، آنها با موانع و مشکلات زیادی مواجه می شوند، از جمله نگهبانان مشکوک و زندانیان دشمن.
اوج داستان : در شب فرار، همه چیز به نظر خوب پیش می رود تا اینکه یکی از زندانیان خیانت می کند و نقشه فاش می شود. مایکل باید به سرعت نقشه جدیدی برای فرار پیدا کند و همچنین از جان خود و دوستانش محافظت کند.
پایان : مایکل و دوستانش موفق به فرار می شوند و او توانایی اثبات بی گناهی خود را پیدا می کند. آنها به زندگی جدیدی در جایی دوردست شروع می کنند، در حالی که همچنان تحت تعقیب مقامات هستند.
این مثال نشان می دهد که چگونه یک سیناپس می تواند به طور مختصر و مؤثر داستان یک فیلم را توضیح دهد و توجه مخاطبان را به خود جلب کند.
فرهنگ اصطلاحات سینمایی
تصویری از لیسانس
تصویر لیسانس
گواهی نامۀ پایان دورۀ کارشناسی، دورۀ چهارسالۀ کارشناسی، کسی که این دوره را با موفقیت گذرانده باشد، لیسانسیه، پروانه، اجازه نامه
فرهنگ فارسی عمید
(رُ)
اسم یونانی سعد است. (فهرست مخزن الادویه). فیناروس
لغت نامه دهخدا
نام قصبه ای در 49 هزارگزی غربی ادمبورگ آلمان در ناحیتی بهمین نام، دارای 11500 تن سکنه، و ناحیه صاحب 765340 تن سکنه است، (قاموس الاعلام ترکی)
لغت نامه دهخدا
نام نوعی مرهم
لغت نامه دهخدا
گنگباری (مجمع الجزایری) در شمال سیسیل (صقلیه) ازآن ایتالیا، دارای بیست هزار تن سکنه، کرسی آن لیپاری و دارای پنج هزار تن سکنه است، نام کرسی مجمع الجزایر لیپاری
لغت نامه دهخدا
پروانه، درجۀ عالی که معمولاً شامل سه سال تحصیل پس از پایان دورۀ کامل متوسطه است، شهادت نامۀ درجۀ مزبور
لغت نامه دهخدا
به یونانی مرداسنج است، (تحفۀحکیم مؤمن)، در فهرست مخزن الادویه لیناماروس آمده است، رجوع به لیناماروس، لیناماخوس و لیندرخوس شود
لغت نامه دهخدا
(لی)
نام کرسی بخش در کالوادو ولایت لی زیو به فرانسه. دارای راه آهن و 2193 تن سکنه
لغت نامه دهخدا
(رِ)
نام کسی که اتانس او را به حکومت جزیره لم نس گمارد به عهد داریوش بزرگ، پس از آنکه جزیره را به تصرف آورد. (ایران باستان ج 1 ص 627)
لغت نامه دهخدا
(لَ)
نام موضعی به شاهکوه و ساور مازندران. (سفرنامۀ رابینو بخش انگلیسی ص 126)
لغت نامه دهخدا
منسوب است به دینارآباد که قریه ای است در نزدیک اسدآباد همدان، (از انساب سمعانی)
لغت نامه دهخدا
طایفه ای از طوائف هفت لنگ، (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 73)
لغت نامه دهخدا
ده کوچکی است از دهستان بلورد بخش مشیز شهرستان سیرجان، (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 8)
نام موضعی از اطراف مختاره مرکز زنگیان، (ابن الاثیر ج 7 ص 162)
لغت نامه دهخدا
منسوب به دینار که واسطۀ معاملات است، (از انساب سمعانی)، منسوب به سکۀ معروف دینار است، (از انساب سمعانی)
منسوب است به دینار که نام اجدادی است، (از انساب سمعانی)
لغت نامه دهخدا
جنسی از جامۀ ابریشمی. (برهان) (غیاث) (آنندراج). جنسی است از حریر. (شرفنامه منیری) ، برنگ دینار. برنگ زرد. زرگون. زرد طلایی. (یادداشت دهخدا).
- حریر دیناری، حریر زرد. زرین و طلائی. (یادداشت دهخدا) : گفتی بر تودۀ زعفران مهره های عنبرین برنهاده اند و یاحریری دیناری به مداد منقط کرده اند. (تاج المآثر، درصفت نور).
- دیبه دیناری، دیبایی برنگ دینار و زرگون. (یادداشت دهخدا) : زرد طلایی. دیبای زرد طلائی:
و آن ترنج ایدرچون دیبه دیناری
که بمالی و بمالند و بنگذاری.
منوچهری.
، نوعی از شراب لعل. (برهان) (غیاث). کنایه از شراب سرخ بود. (آنندراج).
- شراب دیناری، منسوب است به ابن دینارمیافارقی طبیب یا چون دینار در سرخی. (یادداشت دهخدا).
، در هندوستان نوعی از میخ آهنی را گویند. (آنندراج) (بهار عجم)
لغت نامه دهخدا
از یونانی. رجوع به قیناباری شود
لغت نامه دهخدا
سعد، (فهرست مخزن الادویه)، رجوع به فینارس شود
لغت نامه دهخدا
(رَ)
پینارا. نام قصبه ای باستانی است در خطۀ قدیمۀ لیکیا (لیکیه) از آناطولی یعنی در جانب جنوب شرقی منتشا و امروز به صورت قریه ای است با نام مناره. گرداگرد آن ویرانه ها و پاره ای از آثار عتیقۀ زیبا دیده میشود. (قاموس الاعلام ترکی)
لغت نامه دهخدا
نام پادشاهی است که مصریان در ابتدای سلطنت اردشیر برای خود برگزیدند، ایناروس برای جنگ با ایرانیان از یونانیان کمک خواست ولی بعلت رشادت ایرانیان مصریان شکست خوردند و سپاهیان ایناروس بدست ایرانیان تکه تکه شدند، (تاریخ ایران باستان ص 930 تا 933)
لغت نامه دهخدا
(بَ)
نام حکیمی است که انیس و جلیس سکندر بود. (برهان). او را بلیناس جادو نیز خوانند. (هفت قلزم) (از آنندراج). ازمردم طوانه بلدی به روم. گویند که او اول کسی است که در طلسمات سخن گفت و کتاب بلیناس راجع به اعمالی که در موطن خویش و در ممالک دیگر از طلسمات کرده مشهور است. (از الفهرست ابن الندیم). لکلرک میگوید بسال 1869 میلادی در مقاله ای که در ژورنال آزیاتیک نوشتم ثابت کرده ام که بلیناس، آپولونیوس تیانی است. (یادداشت مرحوم دهخدا). و چون در علوم طبیعی بلیناس گویند مراد پلین اول است مؤلف کتاب تاریخ طبیعی در 37 کتاب که بسال 79 میلادی هنگام آتش فشانی وزوو به خبه بمرد. (یادداشت مرحوم دهخدا). این نام به اشکال بلیناس، بلینوس، ابلینوس، ابلینس، ابلونیوس و ابولونیوس آمده و صاحب نام را به لقبهای حکیم، صاحب الطلسمات، مطلسم، جادو و گاه نجار یاد کرده اند. نزد مسلمانان دو تن بدین نام شناخته شده اند. نخست اپولونیوس از مردم طوانه کرسی کاپادوکیه، فیلسوف فیثاغوری که کرامات و خوارق عاداتی بدو نسبت داده اند. دوم ابلونیوس ریاضی دان یونانی قرن سوم قبل از میلاد (از فرهنگ فارسی معین) : اسکندریه اندر مصرکه عجایب تر بنیاد و مناره، بست و طلسم آن بلیناس کرد. (مجمل التواریخ). چون بلیناس به بلاد جبل رسید به شهر قم طلسمی از بهر دزدی کردن تعبیه کرد پس دزدی کردن به قم تا به قیامت باقی باشد. (در صفحات 86 و 87 و 88 تاریخ طلسمات بلیناس مذکور آمده) (تاریخ قم).
مردانش را ذلیل چو گرشاسب و روستم
راعیش را رهی چوبلیناس و دانیال.
ناصرخسرو.
چون بلیناس روم صاحب رای
هم رصدبند و هم طلسم گشای.
نظامی.
ارسطو که بد مملکت را وزیر
بلیناس برنا و سقراط پیر.
نظامی.
بلیناس از این سان زر و زیوری
که بودند هریک به از کشوری.
نظامی.
گفتار بلیناس در آفرینش نخست. رجوع به اقبالنامۀ نظامی چ وحید ص 126 شود.
- بلیناس شرق، لقبی است قزوینی صاحب عجائب المخلوقات را. (از یادداشت مرحوم دهخدا)
لغت نامه دهخدا
(رِ)
صورتی و تلفظی از بنارس. نام شهری است در اقلیم دوم از نواحی هند. (از قانون مسعودی ج 2 ص 544). در لغت سانسکریت بنارس گویند که واقع است در ساحل رود گنگ و برهمن ها آنرامقدس میدانند. (ناظم الاطباء). رجوع به بنارس شود
لغت نامه دهخدا
پارسی است گونه ای از جامه ابریشمین پارچه ای است ابریشمین، نوعی از شراب لعلی
فرهنگ لغت هوشیار
پروانه، درجه عالی که معمولاً شامل چهار سال تحصیل پس از پایان دوره کامل متوسطه است، شهادتنامه درجه مزبور
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از لوزارس
تصویر لوزارس
زمین سست
فرهنگ لغت هوشیار
نوعی پول که در قدیم رایج بوده که اکنون پول عراق را میگویند که معادل یک لیره انگلیسی است
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از دیناری
تصویر دیناری
پارچه ای است ابریشمین، نوعی شراب لعلی
فرهنگ فارسی معین
تصویری از لیسانس
تصویر لیسانس
پروانه، دانش نامه
فرهنگ فارسی معین
تصویری از لیسانس
تصویر لیسانس
کارشناسی
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از لیچار
تصویر لیچار
مزخرف
فرهنگ واژه فارسی سره
به تنهایی، تنهایی
فرهنگ گویش مازندرانی
پشت به چیزی داشتن، پشت کردن
فرهنگ گویش مازندرانی
از مناطق کوهستانی و ییلاقی شاهکوه و ساور در استرآباد
فرهنگ گویش مازندرانی