جدول جو
جدول جو

معنی لین - جستجوی لغت در جدول جو

لین
نرم، دارای حالت کوبیده، بیخته و آردمانند، مقابل سفت و سخت، ملایم، صاف، هموار، لطیف، آهسته و آرام، آسان
تصویری از لین
تصویر لین
فرهنگ فارسی عمید
لین
نرم، ملایم
تصویری از لین
تصویر لین
فرهنگ فارسی عمید
لین
نرم شدن، نرمی
تصویری از لین
تصویر لین
فرهنگ فارسی عمید
لین
(سَق ق)
لیان. لینه. نرم گردیدن. (منتهی الارب). نرم شدن. (تاج المصادر) (زوزنی)
لغت نامه دهخدا
لین
(لَ)
نرم. لیّن. (یا لین مخففهً خاص است در مدح). ج، لینون، الیناء. مقابل غلیظ و درشت. لدن.
- هین لین (و یشدد) ، چیزی اندک و نرم و سست و فروهشته. ج، الیناء. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
لین
(لَیْ یِ)
نرم. لین. ج، لینون، الیناء. (منتهی الارب). سهل. لینه. لدن. قلا. مقابل خشن، چنانکه لدن مقابل صلب است. و رجوع به صلب شود.
- قول ٌ لین، گفتاری نرم.
- لین الجانب، سست کمان.
- لین العریکه، نرم خوی. لدن الخلیقه.
- هین لین، نرم و سست و فروهشته. (منتهی الارب).
، روان، مقابل قوی (در موسیقی)
لغت نامه دهخدا
لین
نام آوازی به یونانی که در مصر و فینیقیه و قبرس و غیره نیز خوانده میشده است، (ایران باستان ج 1 ص 514)
لغت نامه دهخدا
لین
جائی است در بلاد مغرب، (منتهی الارب)، نام موضعی است در شعر عبید بن الابرص:
تغیرت البلاد بذی الدفین
فاودیه اللوی فرمال لین،
(از معجم البلدان)
نام دهی است به مرو، محمد بن نصر بن الحسن بن عثمان المزنی اللینی، متوفی به سال 233 هجری قمری منسوب بدانجاست، (از معجم البلدان)
نام بزرگترین قریۀ واقع در کورۀ بین النهرین میان موصل و نصیبین، (از معجم البلدان)
نام شهری به اتازونی (ماساچوست)، دارای 98000 تن سکنه
لغت نامه دهخدا
لین
نرمی، لینت، ضد خشونت، مقابل صلابت: و امراء از صادرات افعال او چون لین و خور و ضعف و سدر مشاهده میکردند، (جهانگشای جوینی)،
من نکردم با وی الا لطف و لین
او چرا با من کند بر عکس کین،
مولوی،
بلی به یک حرکت از زمانه خرسندم
که روزگار به سر میرود به شدت و لین،
سعدی،
مصلحت بود اختیار رای روشن بین او
زیردستان را سخن گفتن نشاید جز به لین،
سعدی،
چو بینی که جاهل به کین اندر است
سلامت به تسلیم و لین اندر است،
سعدی،
، روانی (در شکم)، مقابل یبس، حروف لین، واو و یاء ساکنۀ ماقبل مفتوح است، هرگاه ماقبل حروف سه گانه واو و الف و یاء حرکتش از جنس آنها نباشد حروف لین نامند، مانند لفظ عین و حولین، و رجوع به کشاف اصطلاحات الفنون ج 1 ص 355 شود
لغت نامه دهخدا
لین
جمع واژۀ لونه، جمع واژۀ لینه، (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
لین
ملایم، نرم
تصویری از لین
تصویر لین
فرهنگ لغت هوشیار
لین
((لَ یِّ))
نرم، روان
تصویری از لین
تصویر لین
فرهنگ فارسی معین
لین
روان، نرم
متضاد: خشن، زبر
فرهنگ واژه مترادف متضاد
لین
از توابع ولوپی قائم شهر، از روستاهای آلاشت سوادکوه
فرهنگ گویش مازندرانی

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از لیندا
تصویر لیندا
(دخترانه)
قشنگ، زیبا
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از بلین
تصویر بلین
(دخترانه)
عهد، قرار (نگارش کردی: بهن)
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از لینا
تصویر لینا
(دخترانه)
آبشار کوچک
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از لینیت
تصویر لینیت
نوعی زغال زرد یا قهوه ای ناخالص که در معادن، به صورت طبقه طبقه یافت می شود و در هنگام سوختن شعلۀ دراز و دود غلیظ از آن برمی خیزد
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از لین العریکه
تصویر لین العریکه
نرم خوی، خوش خلق، سست نهاد
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از لینولئوم
تصویر لینولئوم
پوشش قابل شستشوی کف اتاق که از جنس گرد چوب پنبه، روغن برزک و مواد رنگی است
فرهنگ فارسی عمید
(بَ لَ)
دهی از بخش صالح آباد، شهرستان ایلام. سکنۀ آن 220 تن. آب آن از چشمه بستان و محصول آن غلات، لبنیات، ذرت و توتون کاری است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 5)
لغت نامه دهخدا
نام قریه ای از مرو به سفلای رود خارقان
لغت نامه دهخدا
(تِلْ لی)
نامی است که در ارسباران (قره داغ) به دو نوع افرا دهند. و آن را در نور و کجور کرب و در کلارستاق کرف... میخوانند. رجوع به جنگل شناسی ساعی ج 2 ص 207 و کرب شود
لغت نامه دهخدا
(تَ)
نرمی کردن. (تاج المصادر بیهقی) (زوزنی). چاپلوسی کردن. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) ، نرم گشتن. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء). ضد تخشن. (اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(عِلْ لی / عُلْ لی)
جمع واژۀ ’علی’ در حال نصب و جر. شرفاء. مردمان بزرگ و رفیعالقدر. (ناظم الاطباء). و رجوع به علّی ّ و علّی ّ شود
لغت نامه دهخدا
(اَلْ یَ)
نرم. لیّن. ج، الاین. (از اقرب الموارد).
لغت نامه دهخدا
دهی است از دهستان رودبار بخش معلم کلایۀ شهرستان قزوین، در 30 هزارگزی باختر معلم کلایه. در کوهستان واقع و معتدل است. سکنۀ آن 80 تن شیعه اند و بفارسی سخن میگویند. آب آن از چشمه سار و محصول آنجا غلات و گردو و شغل مردم زراعت است. راه مالرو دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 1)
لغت نامه دهخدا
تصویری از فلین
تصویر فلین
تازی گشته چوب پنبه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تلین
تصویر تلین
نرمی کردن، چاپلوسی کردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از الین
تصویر الین
نرم تر نرمخوتر
فرهنگ لغت هوشیار
فرانسوی زغالسنگ نارس، شبه گونه ای زغال سنگ نارس که ممکنست از تفحیم بیشتر تورب حاصل شده باشد و یا آنکه منشا آن زغال سنگهای دیگر بوده و از زغالی شدن ناقص بقایای گیاهی در ادوار جدیدترزمین شناسی بوجود آمده باشد، تشکیلات لینییتی متعلق بدو ران سوم زمین شناسی است (مانند زغال سنگهای تبریز که از جنس همین لینییت است)، در آلمان نیز تشکیلات لینییتی زیاد است و آن را زغال قهوه یی گویند. مقدار کربن لینییت بین 50 تا 70 میباشد. برخی اقسام لینییت ها بسیار سیاه و براق میشوند و در نتیجه تغییرات شیمیایی نسبه سخت میگردند و در جواهرسازی جهت نگین انگشتر بکار میروند وآنرا شبق یا حجر غاغاطیس گویند زغال قهوه یی زغال سنگ نارس. توضیح حجر لحاغیطوس و حجر غاغاطس و حجراطاغیطوس و حجر الغیطوس و حجر اغاغیطوس همه مرادف هستند و منظور همان شبق است
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تلین
تصویر تلین
((تَ لَ یُّ))
نرم شدن، چاپلوسی کردن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از الین
تصویر الین
((اَ یَ))
نرم تر، نرمخوتر
فرهنگ فارسی معین
تصویری از لینک
تصویر لینک
پیوند، دنبالک
فرهنگ واژه فارسی سره
روستایی در قائم شهر
فرهنگ گویش مازندرانی