جدول جو
جدول جو

معنی لین

لین
نرمی، لینت، ضد خشونت، مقابل صلابت: و امراء از صادرات افعال او چون لین و خور و ضعف و سدر مشاهده میکردند، (جهانگشای جوینی)،
من نکردم با وی الا لطف و لین
او چرا با من کند بر عکس کین،
مولوی،
بلی به یک حرکت از زمانه خرسندم
که روزگار به سر میرود به شدت و لین،
سعدی،
مصلحت بود اختیار رای روشن بین او
زیردستان را سخن گفتن نشاید جز به لین،
سعدی،
چو بینی که جاهل به کین اندر است
سلامت به تسلیم و لین اندر است،
سعدی،
، روانی (در شکم)، مقابل یبس، حروف لین، واو و یاء ساکنۀ ماقبل مفتوح است، هرگاه ماقبل حروف سه گانه واو و الف و یاء حرکتش از جنس آنها نباشد حروف لین نامند، مانند لفظ عین و حولین، و رجوع به کشاف اصطلاحات الفنون ج 1 ص 355 شود
لغت نامه دهخدا