نرمی، لینت، ضد خشونت، مقابل صلابت: و امراء از صادرات افعال او چون لین و خور و ضعف و سدر مشاهده میکردند، (جهانگشای جوینی)، من نکردم با وی الا لطف و لین او چرا با من کند بر عکس کین، مولوی، بلی به یک حرکت از زمانه خرسندم که روزگار به سر میرود به شدت و لین، سعدی، مصلحت بود اختیار رای روشن بین او زیردستان را سخن گفتن نشاید جز به لین، سعدی، چو بینی که جاهل به کین اندر است سلامت به تسلیم و لین اندر است، سعدی، ، روانی (در شکم)، مقابل یبس، حروف لین، واو و یاء ساکنۀ ماقبل مفتوح است، هرگاه ماقبل حروف سه گانه واو و الف و یاء حرکتش از جنس آنها نباشد حروف لین نامند، مانند لفظ عین و حولین، و رجوع به کشاف اصطلاحات الفنون ج 1 ص 355 شود
جائی است در بلاد مغرب، (منتهی الارب)، نام موضعی است در شعر عبید بن الابرص: تغیرت البلاد بذی الدفین فاودیه اللوی فرمال لین، (از معجم البلدان) نام دهی است به مرو، محمد بن نصر بن الحسن بن عثمان المزنی اللینی، متوفی به سال 233 هجری قمری منسوب بدانجاست، (از معجم البلدان) نام بزرگترین قریۀ واقع در کورۀ بین النهرین میان موصل و نصیبین، (از معجم البلدان) نام شهری به اتازونی (ماساچوست)، دارای 98000 تن سکنه