جدول جو
جدول جو

معنی لیل - جستجوی لغت در جدول جو

لیل
شب، نود و دومین سورۀ قرآن کریم، مکی، دارای ۲۱ آیه
تصویری از لیل
تصویر لیل
فرهنگ فارسی عمید
لیل
(لَ)
نام تیغ عرفجه بن سلامت کندی. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
لیل
(لَ)
سورۀ نودودومین از قرآن، مکیه و آن بیست ویک آیت است، پس از شمس و پیش از ضحی
لغت نامه دهخدا
لیل
(لَ)
قصبه ای جزء دهستان مرکزی شهرستان لاهیجان، واقع در 24000گزی جنوب خاوری لاهیجان. جلگه، معتدل، مرطوب و مالاریائی. دارای 1608 تن سکنه. آب آن از چشمه. محصول آنجا لبنیات، عسل و برنج. شغل اهالی گله داری و زراعت و صنایع دستی آنان شال بافی و راه آن مالرو است. اغلب سکنه تابستان به ییلاق میروند. (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 2)
لغت نامه دهخدا
لیل
(لَ)
شب. لیلاه. هو واحد بمعنی جمع، واحدهالیله. ج، لیالی، لیایل. (منتهی الارب). عشیه. شام. صاحب کشاف اصطلاحات الفنون آرد: لیل در لغت شب را گویند و بیان آن از حیث اصطلاح علم هیئت ضمن بیان و تفسیرلفظ یوم به طریق مستوفی بیاید - انتهی:
تا در بر هر پستی پیوسته بلندی است
تا در پس هر لیلی آینده نهاری است.
فرخی.
کی بود کردار ایشان همسر کردار او؟
کی تواند بود تاری لیل، چون روشن نهار؟
فرخی.
که اوستاد نیابی به ازپدر ز فلک
پدر چه کرد همان پیشه کن به لیل و نهار.
ابوحنیفۀ اسکافی.
او بر دوشنبه و تو بر آدینه
تو لیل قدر داری و او یلدا.
ناصرخسرو.
اگر دهر منکر شود فضل او را
شود دشمن دهر لیل و نهارش.
ناصرخسرو.
پیش از من و تو لیل و نهاری بوده ست
گردنده فلک ز بهر کاری بوده ست.
خیام.
خاصه که مهر سپهر گوشۀ خوشه گذاشت
و آتش گردون گرفت پلۀ لیل و نهار.
خاقانی.
اگر نه واسطۀ روی وموی او بودی
خدای خلق نگفتی قسم به لیل و نهار.
سعدی.
هر آن شب در فراق روی لیلی
که بر مجنون رود لیلی طویل است.
سعدی.
- لیل ٌ الیل، شب نیک تاریک. لیل لائل، شب نیک تاریک. (منتهی الارب).
- لیل ٌ اغضف، شبی دو چند شبی به درازی. شب تاریک. (منتهی الارب).
- لیل ٌ اقعس، شبی که روز نداند شد از درازی. شب دراز سخت. (منتهی الارب).
- لیل ٌ دامج،شب تاریک. (منتهی الارب).
- لیل التمام، درازترین شبهای سال. (منتهی الارب).
- لیل ٌ دامس، شبی سخت تاریک. (منتهی الارب).
- لیل السرار، شب بیست ونهم ماه. (السامی).
- میان لیل و نهار بزرگ شدن، بسیار معاشرت و صحبتها کرده بودن.
البس لیل ٌلیلا، برچفسید بعض آن بر بعض. (منتهی الارب).
، شوات. چوزۀشوات. چوزۀ کروان. (منتهی الارب). بچۀ مرغی است که آن را کروان گویند. (منتخب اللغات). و فی المثل هو اجبن من لیل و قال ابن فارس ان بعض الطیر یسمی لیلا و لااعرفه الا ان النهار و لدالحباری. (منتهی الارب) ، مجازاً سیاه. سیاهی:
جهاندیده پیری ز ما بر کنار
ز دور فلک لیل مویش نهار.
سعدی
لغت نامه دهخدا
لیل
نام شهری معروف به فرانسه، کرسی دپارتمان نرد، کنار رود دل، دارای 200575 تن سکنه و راه آهن، واقع در 250هزارگزی شمال پاریس
لغت نامه دهخدا
لیل
شب
تصویری از لیل
تصویر لیل
فرهنگ لغت هوشیار
لیل
((لَ))
شب، جمع لیالی
تصویری از لیل
تصویر لیل
فرهنگ فارسی معین
لیل
شام، شامگاهان، شامگاه، شب، فلق، تاریک
متضاد: یوم
فرهنگ واژه مترادف متضاد

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از جلیل
تصویر جلیل
(پسرانه)
بلند مرتبه، بزرگوار، از نامهای خداوند
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از خلیل
تصویر خلیل
(پسرانه)
دوست یکدل، لقب ابراهیم (ع)
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از صلیل
تصویر صلیل
بانگ کردن، برآمدن صدا بر اثر کوبیدن یا بر هم زدن دو شیء فلزی، صدای به هم خوردن سلاح و اشیای آهنی، صدای بر هم خوردن شمشیرها
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از جلیل
تصویر جلیل
بزرگوار، کلان سال و محترم
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از بلیل
تصویر بلیل
باد سرد توام با باران، اندک
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از ظلیل
تصویر ظلیل
آنچه سایۀ دائم داشته باشد، سایه دار
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از غلیل
تصویر غلیل
آنکه تشنگی شدید دارد، تشنه، کنایه از سوزش عشق یا اندوه، برای مثال غیر فصل و وصل پی بر از دلیل / لیک پی بردن بننشاند غلیل (مولوی۱ - ۷۰۹)
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از خلیل
تصویر خلیل
لقب ابراهیم پیامبر، دوست مهربان و یکدل، دوست صادق
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از شلیل
تصویر شلیل
درختی از تیرۀ گل سرخیان با میوه ای لطیف و شیرین و شبیه زردآلو به رنگ سرخ و زرد، تالانک، رنگینان، شفترنگ، شکیر، شلیر، مالانک، رنگینا، تالانه، شفرنگ
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از دلیل
تصویر دلیل
آنچه برای ثابت کردن امری بیاورند، حجت و برهان، رهبر، راهنما، مرشد
دلیل عقلی: دلیلی که مبتنی بر حکم عقل باشد
دلیل نقلی: دلیلی که مبتنی بر احکام شرع باشد
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از سلیل
تصویر سلیل
فرزند ذکور، پسر، بچۀ شتر
فرهنگ فارسی عمید
زیر زره پیراهنچه، زیر پالانی، مغز تیره (نخاع)، آبرو، ابر بی باران (شلیل شلیر از میوه ها پارسی است
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ضلیل
تصویر ضلیل
مرد بی دین، گمراه، بیراه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از صلیل
تصویر صلیل
آواز آهن، آواز شمشیر
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از الیل
تصویر الیل
تیره شب شب دراز و تاریک
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از سلیل
تصویر سلیل
تیغ آخته، خوار گشته، می ناب، کوهان اشتر، نو زاده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تلیل
تصویر تلیل
گردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از خلیل
تصویر خلیل
صادق در دوستی، رفیق و لقب حضرت ابراهیم پیغمبر (ع) است
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از حلیل
تصویر حلیل
شوی، زوج، شوهر
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از جلیل
تصویر جلیل
بزرگوار، بزرگ قدر، نامی از نامهای خدایتعالی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از زلیل
تصویر زلیل
آب صاف و گوارا
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ذلیل
تصویر ذلیل
زبون، حقیر، خوار، پست
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از دلیل
تصویر دلیل
راهنما، رهبر، رهنمون
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از بلیل
تصویر بلیل
باد سردی که با باران توام باشد
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از طلیل
تصویر طلیل
شگفت انگیز و نیکو: مرد، شگفت آور هر چیز، خونرایگانی، شبنم زده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از دلیل
تصویر دلیل
انگیزه، رهنمون، سبب، فرنود، آوند، نخشه
فرهنگ واژه فارسی سره