- لیز
- زمین نمناک و لغزنده، هر چیزی که رطوبت و لغزندگی داشته باشد
لیز خوردن: سر خوردن، لغزیدن
معنی لیز - جستجوی لغت در جدول جو
- لیز
- سخت هموار، مانند مرمری تراشیده، لغزناک، املس، چسبنده
- لیز
- سر، لغزنده
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
کمان نرم که با آن مشق کمان کشیدن کنند، کباده
لغزندگی لغزانی، لزجی چسبندگی
آمیخته
کمانی نرم و سست که بوسیله آن مشق کمان کشیدن کنند کباده
((لِ زِ))
فرهنگ فارسی معین
اسبابی که نوسان طبیعی اتم ها یا مولکول ها را در سطح های انرژی برای تولید تابش الکترومغناطیسی در ناحیه های نورمریی، فرابنفش یا فرا قرمز طیف مورد بهره برداری قرار می دهد
((لِ زِ))
فرهنگ فارسی معین
وسیله ای برای تولید پرتوهای نوری، پرتو باریک و پرقدرت نور تک رنگ که در اجسام مختلف نفوذ می کند و می تواند الماس را هم سوراخ کند و در پزشکی و صنعت کاربرد فراوان دارد
اشعۀ نورانی و پرقدرت که به وسیلۀ دستگاهی اتمی تولید می شود و در پزشکی، صنعت و امور نظامی از آن استفاده می کنند، اشعۀ مرگ، اشعۀ لیزر
سفره بزرگ
جفتک جفته لگد پرانیدن ستور با دو پای از عقب، جست جستن، رم رمیدن
کمند مقود، مفسد غماز
جفته، جفتک، لگد، جست و خیز چهارپایان
جست و خیز چهارپایان، جفته، جفتک، جفته و لگد
آلیز زدن: جست و خیز کردن، جفته و لگد انداختن
آلیز زدن: جست و خیز کردن، جفته و لگد انداختن
لعاب دهان بچه، لعاب
جفتک زدن چهارپا، جفتک
جفتک، جفته، لگد، جست و خیز، رم، رمیدن
آب لزجی که از دهان انسان یا حیوان خارج می شود، غلیزآب، غلیزآبه
لیز دادن، لغزاندن، سر دادن
سر خوردن، لیز خوردن، لغزیدن
هر مایع لزج و لعاب دار مانند آب دهان یا آب بعضی از میوه ها
سریده، خیزیده، لغزیده
بسیارلزج (مانند هندوانه ای که زمستانی بر آن گذشته)
آنکه لیز خورد سرنده سرخورنده
لغزاندن سر دادن
سر خوردن، لغزیدن پای در جائی، سریدن، لیزیدن
آب لزج که از دهان و بینی انسان و جانوران برآید، آب لزج که از میوه (مثلا هندوانه ای که زمستانی برآن گذشته) برآید
آب لزج که از دهان و بینی انسان و جانوران برآید، آب لزج که از میوه (مثلا هندوانه ای که زمستانی برآن گذشته) برآید
سرداده لغزانیده
حرکت دادن چیزی در سطحی لغزان سر دادن
سرداده لغزانیده