جدول جو
جدول جو

معنی لیجور - جستجوی لغت در جدول جو

لیجور(لَ)
کناره و لب رودخانه، صعوه. (آنندراج)
لغت نامه دهخدا
لیجور
کناره و لب رودخانه
تصویری از لیجور
تصویر لیجور
فرهنگ لغت هوشیار

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از دیجور
تصویر دیجور
بسیار تاریک، برای مثال من دانم و دردمند بیدار / آهنگ شب دراز دیجور (سعدی۲ - ۴۵۴)، شب تاریک، تیره رنگ مایل به سیاهی، خاک تیره، خاکستر
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از لیکور
تصویر لیکور
نوعی نوشابۀ الکلی با مواد خوش بو و شیرۀ میوه
فرهنگ فارسی عمید
شبی را گویند که بغایت سیاه و تاریک باشد، (برهان)، شب تاریک، (آنندراج)، صاحب غیاث اللغات گوید در سراج نوشته که دیجور بمعنی تاریک مرکب از دیج است که امالۀ داج باشد و لفظ ’ور’ نسبت چنانکه در گنجور و رنجور ومزدور، مگر بر این تقدیر بکسر اول باشد اگرچه داج در عربی بمعنی سیاهی شب است، (از غیاث)، شبی نیک تاریک، (دهار)، شب تاریک، (شرفنامۀ منیری) :
آخر ای آفتاب روز افزون
کی دمد صبح این شب دیجور،
مسعودسعد،
چو پاسی از شب دیجور بگذشت
از آن در شاه دل رنجور بگذشت،
نظامی،
چو دیدم که هنجار او دور بود
شب از جمله شبهای دیجور بود،
نظامی،
ناامیدانیم امیدی رسد
در شب دیجور خورشیدی رسد،
مولوی،
میان خواب و بیداری توانی فرق کرد آنگه
که چون سعدی بتنهایی شب دیجور بنشینی،
سعدی،
من دانم و دردمند بیدار
آهنگ شب دراز دیجور،
سعدی،
شب ما روز نباشد مگر آنگاه که تو
از شبستان بدرآیی چو صباح از دیجور،
سعدی،
بی مهر رخت روز مرا نور نمانده ست
وز عمر مرا جز شب دیجور نمانده ست،
حافظ،
بوقت صبح شود از هریسه ات پیدا
که کفچه نیک زدی یا نه در شب دیجور،
بسحاق اطعمه،
، شب بیست و هفتم از هرماه، (غیاث) (آنندراج)
لغت نامه دهخدا
(دَ)
خاک. (منتهی الارب). مطلق خاک. (از تاج العروس). خاک تیرۀمایل به سیاهی چون خاکستر. (از اقرب الموارد). اسوددیجور، سیاه برنگ خاکستر. (از اقرب الموارد) ، نیک مایل بسیاهی. (منتهی الارب). تیره رنگ مایل بسیاهی. (منتهی الارب) (از شرح قاموس) ، نیک تاریک. (منتهی الارب) ، انبوه از نبات خشک (و الیاء زائده). (منتهی الارب). نیک تاریک از گیاه خشک شده بسبب سیاهی آن. (از اقرب الموارد) ، تاریکی. (منتهی الارب). ظلمت. (تاج العروس). ظلام. دیمه دیجور، باران سیاه. (اقرب الموارد). لیل دیجور و لیله دیجور، شب تاریک. (از تاج العروس)
لغت نامه دهخدا
(کُرْ)
مشروب شیرین کرده. عرق عنبری. نوعی عرق شیرین کرده
لغت نامه دهخدا
نام کرسی کانتون سن - ا - اوآز از آرندیسمان رامبویه به فرانسه، دارای راه آهن و 1540 تن سکنه
لغت نامه دهخدا
یکون فی جبال البلاد التی یقال لها لنجوریا و یسمونه اهل تلک البلاد البی لیفقا و قد یکون ایضاً بسوریا، (ابن البیطار ج 2 ص 37 ذیل کلمه سنبل)
لغت نامه دهخدا
تصویری از دیجور
تصویر دیجور
تاریکی شب، بمعنی شب دراز و بسیار تاریک
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از لیمور
تصویر لیمور
لاتینی تازی گشته کپیک مادا گاسکار
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از لیکور
تصویر لیکور
فرانسوی میکند مشروبی الکلی که نوعی عرق شیرین کرده است
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از دیجور
تصویر دیجور
((دَ))
سیاه، تاریک
فرهنگ فارسی معین
تصویری از لیکور
تصویر لیکور
((کُ))
نوشابه الکلی که در آن مواد خوشبو و شیره میوه آمیخته باشند
فرهنگ فارسی معین
تاریک، تیره، سیاه
متضاد: روشن
فرهنگ واژه مترادف متضاد