جدول جو
جدول جو

معنی لیتن - جستجوی لغت در جدول جو

لیتن
ادوارد بولورلرد، رمان نویس و شاعر و سیاستمدار انگلیسی، مولد لندن (1803-1873 میلادی)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از آیتن
تصویر آیتن
(دخترانه)
نزد ماه، در وجود ماه، آی (ترکی) + تن (فارسی) مهوش، مه پیکر
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از لینت
تصویر لینت
نرم شدن، نرمی
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از لیان
تصویر لیان
درخشان، تابان، فروزان، بافروغ، برای مثال گردون ز برق تیغ چو آتش لیان لیان / کوه از غریو کوس چو کشتی نوان نوان (فرخی - ۳۳۰)
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از لیکن
تصویر لیکن
لکن، ولی، اما، ولیکن، ولیک، لیک برای مثال شاید پس کار خویشتن بنشستن / لیکن نتوان زبان مردم بستن (سعدی - ۱۳۹)
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از لیتک
تصویر لیتک
مفلس، بی سر و پا، لات، غلام، کنیز
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از لیشتن
تصویر لیشتن
لیسیدن، زبان به چیزی مالیدن، با زبان چیزی را پاک کردن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از لشتن
تصویر لشتن
لیسیدن، زبان به چیزی مالیدن، با زبان چیزی را پاک کردن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از لیته
تصویر لیته
بادمجان پخته و لهیده، ترشی بادمجان پخته و له شده
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از لیتر
تصویر لیتر
واحد اندازه گیری حجم مایعات، معادل ۱۰۰۰ سانتی متر مکعب
فرهنگ فارسی عمید
(تُ)
در اساطیر یونان نام مادر آپلن و دیان از ژوپیتر. و هم چشم ژونن
لغت نامه دهخدا
(دِ یْ تُ)
از شهرهای جنوب غربی ایالت اوهایوی ممالک متحدۀ امریکا و دارای 262332 تن سکنه است و آن از مراکز صنعتی و کشتیرانی بشمار می آید. برادران رایت تجربیات هواپیمائی خود را در اینجاآغاز کردند. (1911 میلادی) (از دائره المعارف فارسی)
لغت نامه دهخدا
(فَ تَ)
درودگر. (منتهی الارب) (اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(تَ)
ژان کنت (1770- 1848 میلادی). فیلدمارشال پروسی که در واترلو و لایپزیک شخصیت خود را نشان داد و ممتاز گردید. (از لاروس)
لغت نامه دهخدا
(تُ)
نام شهری به انگلستان (بدفورد) ، دارای 57000 تن سکنه
لغت نامه دهخدا
تصویری از لیکن
تصویر لیکن
معهذا، ولی، اما، با اینهمه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از لیشتن
تصویر لیشتن
لیسیدن
فرهنگ لغت هوشیار
لیسیدن: توضیح شاهدی که برای لشتن درستون دوم همین صفحه آمده در آنندراج و لغت نامه برای لستن هم ضبط شده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از لشتن
تصویر لشتن
تماشا و تفرج لیسیدن، زبان بر چیزی مالیدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از لینت
تصویر لینت
نرم شدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از لیخن
تصویر لیخن
یونانی تازی گشته گلسنگ از گیاهان بنگرید به لیخن گلسنگ
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از لیان
تصویر لیان
درخشان و بمعنی خوشی و نرمی
فرهنگ لغت هوشیار
واحد حجم و اندازه گرفتن مایعات و آن معادل هزار گرم آب خالص، چهار درجه حرارت است و هم معادل است با 3 گرم مکعب و نصف
فرهنگ لغت هوشیار
بی سر وپا پریشان و مفلس، پسرساده غلام: آخر این لیتک کتابفروش برسانید کار بنده بجان. (سنائی چا. مد. 349)، کنیز فربه و بد اصل، فضله هر چیز
فرهنگ لغت هوشیار
لیته ترشی. یا لیته بادنجان. ترشیی است که از بادنجان پخته و له کرده و بعضی مواد دیگر تهیه کنند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از لینت
تصویر لینت
((لِ نَ))
نرم گردیدن، نرم شدن، مجازاً روانی شکم، کارکرد شکم
فرهنگ فارسی معین
تصویری از لیکن
تصویر لیکن
((کِ))
اما، لکن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از لیته
تصویر لیته
بادمجان پخته، ترشی بادمجان
فرهنگ فارسی معین
تصویری از لیتر
تصویر لیتر
واحدی برای اندازه گیری آب برابر با یک کیلوگرم
فرهنگ فارسی معین
تصویری از لیان
تصویر لیان
((لَ یا ل))
درخشان، تابان
فرهنگ فارسی معین
تصویری از لشتن
تصویر لشتن
((لِ تَ))
لیسیدن، لیس زدن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از لیتک
تصویر لیتک
((تَ))
مفلس، بی سر و پا و لات
فرهنگ فارسی معین
تصویری از لشتن
تصویر لشتن
تفریح
فرهنگ واژه فارسی سره
شعله ور شدن
فرهنگ گویش مازندرانی
رد پای کسی را یافتن
فرهنگ گویش مازندرانی