جدول جو
جدول جو

معنی لیتر - جستجوی لغت در جدول جو

لیتر
واحد اندازه گیری حجم مایعات، معادل ۱۰۰۰ سانتی متر مکعب
تصویری از لیتر
تصویر لیتر
فرهنگ فارسی عمید
لیتر
واحد حجم و اندازه گرفتن مایعات و آن معادل هزار گرم آب خالص چهار درجه حرارت است و هم معادل است با سه گره مکعب و نصف
لغت نامه دهخدا
لیتر
و طعام همه این ناحیت (گیلان) لیتر است و برنج و ماهی. (حدود العالم چ تهران ص 88) .و رجوع به حدود العالم ترجمه مینورسکی ص 137 شود
لغت نامه دهخدا
لیتر
واحد حجم و اندازه گرفتن مایعات و آن معادل هزار گرم آب خالص، چهار درجه حرارت است و هم معادل است با 3 گرم مکعب و نصف
فرهنگ لغت هوشیار
لیتر
واحدی برای اندازه گیری آب برابر با یک کیلوگرم
تصویری از لیتر
تصویر لیتر
فرهنگ فارسی معین

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از لنتر
تصویر لنتر
چراغ پیه سوز یا روغن سوزی که با زنجیر از سقف آویزان می شود
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از لیرت
تصویر لیرت
خود آهنی
فرهنگ فارسی عمید
اشعۀ نورانی و پرقدرت که به وسیلۀ دستگاهی اتمی تولید می شود و در پزشکی، صنعت و امور نظامی از آن استفاده می کنند، اشعۀ مرگ، اشعۀ لیزر
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از لیدر
تصویر لیدر
پیشوا، سردسته، رئیس حزب
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از لیتک
تصویر لیتک
مفلس، بی سر و پا، لات، غلام، کنیز
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از لیته
تصویر لیته
بادمجان پخته و لهیده، ترشی بادمجان پخته و له شده
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از لمتر
تصویر لمتر
فربه، پرگوشت، قوی هیکل، گنده، ناهموار، بی رگ، تنبل، برای مثال گر ضریری لمتر است و تیز خشم / گوشت پاره اش دان که او را نیست چشم (مولوی - ۲۱۲)
فرهنگ فارسی عمید
(تَ)
لوترا. زبانی غیرمعمول که دو کس با هم قرار داده باشند تا چون با هم سخن کنند دیگران نفهمند و آن را زبان زرگری هم گویند، لغز. چیستان. (برهان)
لغت نامه دهخدا
(تِ)
مارتین. مجدد مذهب مسیح و از مردم آلمان، مولد آیزلبن (1483-1546 میلادی). وی بانی مذهب پرتستان است و عقاید و اعمال وی در شرح این فرقه بیاید
لغت نامه دهخدا
(لُ نُ)
آندره. طراحی مشهور باغها و پارکها را، مولد پاریس (1613-1700 میلادی)
مورخ فرانسوی، عضو آکادمی فرانسه، مولد نزدیک متز (1857-1935 میلادی)
لغت نامه دهخدا
(رِ)
امیل. زبان شناس و فیلسوف فرانسوی، مولد پاریس (1801-1881 میلادی). مؤلف لغت نامۀ مشهور فرانسه
لغت نامه دهخدا
تصویری از لمتر
تصویر لمتر
مردم کاهل و بی رگ، فربه و قوی و گنده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از نیتر
تصویر نیتر
فرانسوی شوره
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از لنتر
تصویر لنتر
چراغ پایه دار
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از لیبر
تصویر لیبر
فرانسوی آبکش
فرهنگ لغت هوشیار
زبانی غیر معمول که دوکس باهم قرار داده باشند که بدان سخن گویند تا دیگران ازآن چیزی نفهمند زبان شکسته: مردم استراباد بدو زبان سخن گویند: یکی به لوترا (ی) استرابادی ودیگری بپارسی کردانی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از لیرت
تصویر لیرت
خود آهنی که بهنگام جنگ بر سر گذارند مغفر، نوعی از سلاح غراره
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از لیدر
تصویر لیدر
کلمه انگلیسی بمعنی رهبر، قائد، پیشوا
فرهنگ لغت هوشیار
بی سر وپا پریشان و مفلس، پسرساده غلام: آخر این لیتک کتابفروش برسانید کار بنده بجان. (سنائی چا. مد. 349)، کنیز فربه و بد اصل، فضله هر چیز
فرهنگ لغت هوشیار
لیته ترشی. یا لیته بادنجان. ترشیی است که از بادنجان پخته و له کرده و بعضی مواد دیگر تهیه کنند
فرهنگ لغت هوشیار
((لَ تَ))
نوعی چراغ به بزرگی کاسه ای بزرگ که در آن روغن یا پیه کنند و فتیله ای دارد و آن را با دو زنجیر از سقف آویزند
فرهنگ فارسی معین
تصویری از هیتر
تصویر هیتر
((تِ))
وسیله ای برای گرم کردن هوای مکان هایی مانند اتاق و کارخانه، اجاق برقی، بخاری برقی (واژه فرهنگستان)
فرهنگ فارسی معین
تصویری از لیتک
تصویر لیتک
((تَ))
مفلس، بی سر و پا و لات
فرهنگ فارسی معین
تصویری از لمتر
تصویر لمتر
((لَ تُ))
تنبل و بی غیرت، فربه، پرگوشت
فرهنگ فارسی معین
تصویری از لیته
تصویر لیته
بادمجان پخته، ترشی بادمجان
فرهنگ فارسی معین
تصویری از لیدر
تصویر لیدر
((دِ))
رهبر، سردسته
فرهنگ فارسی معین
تصویری از لیزر
تصویر لیزر
((لِ زِ))
وسیله ای برای تولید پرتوهای نوری، پرتو باریک و پرقدرت نور تک رنگ که در اجسام مختلف نفوذ می کند و می تواند الماس را هم سوراخ کند و در پزشکی و صنعت کاربرد فراوان دارد
فرهنگ فارسی معین
((لِ زِ))
اسبابی که نوسان طبیعی اتم ها یا مولکول ها را در سطح های انرژی برای تولید تابش الکترومغناطیسی در ناحیه های نورمریی، فرابنفش یا فرا قرمز طیف مورد بهره برداری قرار می دهد
فرهنگ فارسی معین
تصویری از تیتر
تصویر تیتر
عنوان، عیارسنجی (شیمی)
فرهنگ فارسی معین
تصویری از لیرت
تصویر لیرت
((رَ))
خود آهنی که به هنگام جنگ بر سر گذارند، مغفر، نوعی از سلاح، عزاره
فرهنگ فارسی معین