جدول جو
جدول جو

معنی لیت - جستجوی لغت در جدول جو

لیت
کلمه ای که در مقام تمنا و آرزوی چیزی می گویند، کاش، کاشکی
لیت و لعّل: کاشکی و شاید، بوک و مگر
تصویری از لیت
تصویر لیت
فرهنگ فارسی عمید
لیت
له، چنانکه دانۀ انگوری بر اثر فشار یا بادنجان و کدو و بامیه بر اثر پختن بسیار
لغت نامه دهخدا
لیت
(سَ فَ)
بازداشتن کسی را. برگردانیدن از آهنگ وی. (منتهی الارب). بازداشتن. (زوزنی) (تاج المصادر) ، کم کردن. (زوزنی) (تاج المصادر) (ترجمان القرآن)
لغت نامه دهخدا
لیت
(نِ هَِ کَ دَ)
کاشکی. (منتهی الارب). کاچکی. (ترجمان القرآن). کاش. ای کاش. کلمه ای است که به وقت آرزوی چیزی گویند. به فارسی ترجمه آن کاشکی باشد و بعضی نوشته اند که لیت برای آرزوی چیزی است که حصول آن ناممکن باشد بخلاف لعل که برای آرزوی چیزی است که حصول آن ممکن باشد. (غیاث).
- با هزار لیت و لعل، با اگر مگر بسیار
لغت نامه دهخدا
لیت
یک سوی گردن و یک سوی روی و هما لیتان، (منتهی الارب)، صفحۀ عنق، آنجا که دو گوش بدان رسد از گردن، (مهذب الاسماء)
لغت نامه دهخدا
لیت
کاشکی کلمه تمنی کاش کاشکی. یا لیت و لعل. بوک و مگر کاشکی: منم از حرف تمنا و ترجی فارغ شسته از صفحه خاطر رقم لیت ولعل. (وحشی بافقی. چا. امیر کبیر 232) یا با هزار لیت و لعل. با اگر مگر بسیار. له (چنانکه دانه انگوری براثر فشار یا بادنحان و کدو و بامیه بسبب پختن بسیار)
فرهنگ لغت هوشیار
لیت
((لَ یا لِ))
کاش، ای کاش
تصویری از لیت
تصویر لیت
فرهنگ فارسی معین
لیت
هر چیز له شده
فرهنگ گویش مازندرانی

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از لیتک
تصویر لیتک
مفلس، بی سر و پا، لات، غلام، کنیز
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از بلیت
تصویر بلیت
برگۀ کاغذی چاپ شده برای ورود به تماشاخانه، اتوبوس، راه آهن، هواپیما و مانند آن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از حلیت
تصویر حلیت
زیور، زینت، پیرایه، صورت ظاهر انسان، هیئت انسان، چگونگی پیکر و رنگ چهره، حلیه
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از لیتر
تصویر لیتر
واحد اندازه گیری حجم مایعات، معادل ۱۰۰۰ سانتی متر مکعب
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از لیته
تصویر لیته
بادمجان پخته و لهیده، ترشی بادمجان پخته و له شده
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از جلیت
تصویر جلیت
حقیقت امر
فرهنگ فارسی عمید
(تَ / تِ)
پخته و سپس کوفته. ترشی بادنجان پخته و سپس کوفته. ترشی است که از بادنجان پختۀ کوفته و سرکه میسازند. لیته ترشی. لیتۀ بادنجان. ترشیی که از بادنجان پخته و له کرده و پاره ای ابزارها کنند
لغت نامه دهخدا
ادوارد بولورلرد، رمان نویس و شاعر و سیاستمدار انگلیسی، مولد لندن (1803-1873 میلادی)
لغت نامه دهخدا
ده کوچکی از بخش افجۀ شهرستان تهران، دارای 42 تن سکنه است، (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 1)
لغت نامه دهخدا
واحد حجم و اندازه گرفتن مایعات و آن معادل هزار گرم آب خالص چهار درجه حرارت است و هم معادل است با سه گره مکعب و نصف
لغت نامه دهخدا
(تَ)
قسمی ترشی. لیته. ترشی نرم سائیده و مخلوط از انواع
لغت نامه دهخدا
و طعام همه این ناحیت (گیلان) لیتر است و برنج و ماهی. (حدود العالم چ تهران ص 88) .و رجوع به حدود العالم ترجمه مینورسکی ص 137 شود
لغت نامه دهخدا
واحد حجم و اندازه گرفتن مایعات و آن معادل هزار گرم آب خالص، چهار درجه حرارت است و هم معادل است با 3 گرم مکعب و نصف
فرهنگ لغت هوشیار
بی سر وپا پریشان و مفلس، پسرساده غلام: آخر این لیتک کتابفروش برسانید کار بنده بجان. (سنائی چا. مد. 349)، کنیز فربه و بد اصل، فضله هر چیز
فرهنگ لغت هوشیار
لیته ترشی. یا لیته بادنجان. ترشیی است که از بادنجان پخته و له کرده و بعضی مواد دیگر تهیه کنند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از بلیت
تصویر بلیت
بسیار خاموش، مرد خردمند دانا
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از حلیت
تصویر حلیت
روایی، حلالی زیور، آرایش زیور، آرایش
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از علیت
تصویر علیت
وهانگی انگیزگی علت بودن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از قلیت
تصویر قلیت
مرد کم گوشت
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از جلیت
تصویر جلیت
((جَ لّ یَ))
واضح، آشکار، حقیقت امر، جلیه
فرهنگ فارسی معین
تصویری از علیت
تصویر علیت
((عِ یَّ))
علت بودن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از حلیت
تصویر حلیت
((حِ لِّ یَُ))
حلال بودن، روا بودن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از حلیت
تصویر حلیت
((حِ یَ))
زیور، آرایش
فرهنگ فارسی معین
تصویری از لیتک
تصویر لیتک
((تَ))
مفلس، بی سر و پا و لات
فرهنگ فارسی معین
تصویری از بلیت
تصویر بلیت
((بِ))
بلیط، تکه کاغذ چاپ شده برای ورود به سینما، اتوبوس، هواپیما، راه آهن و غیره
فرهنگ فارسی معین
تصویری از لیتر
تصویر لیتر
واحدی برای اندازه گیری آب برابر با یک کیلوگرم
فرهنگ فارسی معین
تصویری از لیته
تصویر لیته
بادمجان پخته، ترشی بادمجان
فرهنگ فارسی معین