جدول جو
جدول جو

معنی بلیت

بلیت((بِ))
بلیط، تکه کاغذ چاپ شده برای ورود به سینما، اتوبوس، هواپیما، راه آهن و غیره
تصویری از بلیت
تصویر بلیت
فرهنگ فارسی معین

واژه‌های مرتبط با بلیت

بلیت

بلیت
برگۀ کاغذی چاپ شده برای ورود به تماشاخانه، اتوبوس، راه آهن، هواپیما و مانندِ آن
بلیت
فرهنگ فارسی عمید

بلیت

بلیت
بسیار خاموش. (منتهی الارب). سکیت. (ذیل اقرب الموارد).
لغت نامه دهخدا

بلیت

بلیت
چک برات. (ناظم الاطباء). تکه کاغذ یا مقوا که بر روی آن مشخصاتی از قبیل بهاو تاریخ و محل استفاده چاپ شده باشد برای ورود به تماشاخانه یا سینما یا اتوبوس یا قطار راه آهن و غیره. پته. بلیط. (فرهنگ فارسی معین) ، صحبت. (ذیل اقرب الموارد از تاج) ، گندم که آن را در آب جوشانند و خورند. (از ذیل اقرب الموارد از تاج)
لغت نامه دهخدا

بلیت

بلیت
بله و گول و کودن. (ناظم الاطباء). بله و بلیت. (فرهنگ لغات عامیانه)
لغت نامه دهخدا

بلیت

بلیت
بلیه. آزار و رنج و سختی. (غیاث) : بلیت را به حسبت یعنی اینکه خدای مرا بس است آنچنان حسبتی که آثار بلیه را نابود گرداند. (تاریخ بیهقی ص 309). معترف است در صورت نعمت به احسان او و راضی است در صورت بلیت به آزمودن او. (تاریخ بیهقی ص 309). نایرۀ آتش بلیت خامد نشود. (جهانگشای جوینی). مردم آن قریه به علت جاهی که داشت بلیتش می کشیدند و اذیتش را مصلحت نمی دیدند. (گلستان). و رجوع به بلیه شود
لغت نامه دهخدا