جدول جو
جدول جو

معنی لکیع - جستجوی لغت در جدول جو

لکیع
(لَ)
ناکس. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از لکین
تصویر لکین
نمدی که از پشم گوسفند می مالند
فرهنگ فارسی عمید
(سُ)
بددل شدن. (تاج المصادر). ترسیدن. (منتخب اللغات)
لغت نامه دهخدا
موضعی است، (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
(تَ)
چسبیدن چرک بر چیزی و لازم شدن. (منتهی الارب). شوخ گرفتن بر چیزی. (تاج المصادر). چرک چفسیدن بر اندام. لکد، لکاعه. ناکس گردیدن. (منتهی الارب)
گزیدن مار و کژدم، خوردن، نوشیدن، سر زدن بره پستان مادر را در وقت شیر مکیدن. (منتهی الارب) ، سستی کردن. تأخر
لغت نامه دهخدا
(لُ کَ)
ناکس. بندۀ نفس خوار، بنده، گول، اسب، آنکه متوجه گفتگو و جز آن نشود، اسب کره، خر کره، کودک خرد، ریم و چرک. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
(لِ)
کوتاه بالا. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
(سَدْوْ)
آزمند وحریص چیزی گردیدن و لازم شدن او را. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
(لَ)
کردهای لکی، در لرستان ساکن و خوش هیکل و تنومندند. رنگ آنها گندمی و مویشان سیاه یا خرمایی تیره است، لهجۀ لکی، لهجه ای اززبان کردی که مردم هرسین و توابع بدان سخن گویند
لغت نامه دهخدا
(لُکْ کی)
منسوب است به لک از بلاد برقه بین اسکندریه و طرابلس غرب. (سمعانی)
لغت نامه دهخدا
نام جنگلی است بزرگ که گویند پانصد فرسخ طول آن است. ابتدای آن از جبال کاشغر است، یعنی طرف شمالی آن جنگل متصل است به کوهستان کاشغر، پس میرسد به کوهستان کشمیر و بلاد هند و یوروپ و بنگاله را قطع کرده منتهی به دریا شود و عرض آن از ده روز الی یک ماه راه مسافت است و در آن جنگل پیل و کرگدن و درندگان قوی جثه بسیار است تا اکنون هیچیک از سلاطین اسلام را تسخیر آن کشور ممکن نگشته و نام آن کشور نیپال به فتح نون و سکون یای تحتانی و بای پارسی به الف زده و لام موقوف در حوالی چین و نزدیک به بحر هند است. (آنندراج). رجوع به نیپال شود
لغت نامه دهخدا
(وَ)
ابن جراح بن ملیح الرؤاسی، مکنی به ابوسفیان. از فقیهان و دانشمندان و محدثان و مفسران است. وی به سال 197 هجری قمری وفات یافت. او راست: کتاب السنن و تفسیری بر قرآن کریم. (الفهرست ابن الندیم). و نیز رجوع به تتمۀ صوان الحکمه و الاعلام زرکلی و رجوع به ابوسفیان (وکیع) در این لغت نامه شود
لغت نامه دهخدا
(وَ)
مشک استوار که از وی آب نزهد. (آنندراج) (منتهی الارب) (اقرب الموارد) ، اسب استوار که خوی نکند. (منتهی الارب) (آنندراج) : فرس وکیع، اسبی سخت. (مهذب الاسماء) ، پوستین درشت و سخت. (منتهی الارب) (آنندراج) ، دل استوار یا دلی که آن را دو چشم بینا و دو گوش شنوا باشد، لئیم. (منتهی الارب) (اقرب الموارد) (آنندراج) : فلان وکیع لکیع، او لئیم و ناکس است. (منتهی الارب) (اقرب الموارد) ، گوسفند که دیگر گوسفندان پیرو آن باشند. (منتهی الارب) (اقرب الموارد) (آنندراج)
لغت نامه دهخدا
(لَ)
تأنیث لکع. (منتهی الارب). زن فرومایه. (دهار) ، (نعت از لکع) بندۀ نفس. لئیم. خوار
لغت نامه دهخدا
(لُ)
اسب زید بن عباس. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
(لَ)
ابن مجمربن نعیم بن سلامهالیحصبی من الافیوش مطر بن یحصب، له ادراک قال ابن یونس شهد فتح مصر. (الاصابه ج 6 ص 12)
لغت نامه دهخدا
(لَ)
گزیدۀ مار و کژدم. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
(لَ)
ناکس فرومایه. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
(لَ)
لشکر درهم پیوسته، گوشت. (منتهی الارب). گوشت بی استخوان. (بحرالجواهر) (مهذب الاسماء). لخم، درشت اندام پرگوشت. ج، لکاک، درختی است سست. (منتهی الارب). درختی ضعیف. (مهذب الاسماء)
لغت نامه دهخدا
(لَ بُ)
موضعی است در حزن بنی یربوع. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
(لُ)
نمد باشدو آن را از پشم گوسفند مالند. (برهان) :
همی تا بود نزد اهل خرد
سقرلاط افزون بها از لکین
بمان جاودان شادمان دوست کام
خدایت حفیظ و نصیر و معین.
پوربهای جامی (از جهانگیری)
لغت نامه دهخدا
(زَ نَ قَ)
بددل شدن. (تاج المصادر بیهقی) (زوزنی). ترسیدن و دل بد کردن از چیزی. (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) : کعت عنه کیعاً و کیعوعهً، ترسیدم و بددل کردم از آن. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
منسوب به لاک ساخته از لاک، برنگ لاله. توضیح نوعی قرمز روشن که از مهمترین رنگهای قالی ایران است. این رنگ از روناس قرمزدانه و احیانا نباتات دیگر بدست میاید. در هندوستان رنگ لاکی را از نوعی صمغ بدست آورند باین ترتیب که حشره ای زیر پوست درخت انجیر هندی زندگی میکند که لعابی از خودترشح مینماید. لعاب مزبور بصورت صمغ بر درخت می چسبد. از همین لعاب است که لاک میسازند و رنگ لاکی را هم میگیرند. یا ترمه لاکی. قسمی ترمه سرخ روشن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از لسیع
تصویر لسیع
مار گزیده کژدم گزیده گزیده (مارو کژدم)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از لکاع
تصویر لکاع
کویک باد بزنی از گیاهان
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از لکوع
تصویر لکوع
ناکس لفتره
فرهنگ لغت هوشیار
نمد که از پشم گوسفند مالند: همی تا بود نزد اهل خرد سقرلاط افزون بها از لکین... . (پور بهای جامی جها)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از لسیع
تصویر لسیع
((لَ))
گزیده (مار و کژدم)
فرهنگ فارسی معین
تصویری از لکین
تصویر لکین
((لُ))
نمد که از پشم گوسفند مالند
فرهنگ فارسی معین