معنی لسیع
- لسیع((لَ))
- گزیده (مار و کژدم)
واژههای مرتبط با لسیع
لسیع
- لسیع
- مار گزیده کژدم گزیده گزیده (مارو کژدم)
لسیع
- لسیع
- گزیدۀ مار و کژدم. (منتهی الارب)
وسیع
- وسیع
- گسترده، دامنگیر، فراخ
رسیع
- رسیع
- چسبیده
تسیع
- تسیع
- یک نهم چیزی
طسیع
- طسیع
- بنگرید به طسع
لسین
- لسین
- زباندان زبان دان فصیح: تا سلیمان لسین معنوی در نیاید برنخیزد این دوی. (مثنوی. نیک. 458: 2)
لسیق
- لسیق
- چسبیده
لسوع
- لسوع
- دشمن شوی شکاف ها
