جدول جو
جدول جو

معنی لکهن - جستجوی لغت در جدول جو

لکهن
روزه ای که هندوها می گیرند، برای مثال الا تا مؤمنان گیرند روزه / الا تا هندوان گیرند لکهن (منوچهری - ۸۸)
تصویری از لکهن
تصویر لکهن
فرهنگ فارسی عمید
لکهن
بر گرفته از لنگهنای سنسکریت روزه هندوان
تصویری از لکهن
تصویر لکهن
فرهنگ لغت هوشیار
لکهن
((لَ هَ))
روزه ای که هندوها می گیرند
تصویری از لکهن
تصویر لکهن
فرهنگ فارسی معین

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از لکین
تصویر لکین
نمدی که از پشم گوسفند می مالند
فرهنگ فارسی عمید
نمد که از پشم گوسفند مالند: همی تا بود نزد اهل خرد سقرلاط افزون بها از لکین... . (پور بهای جامی جها)
فرهنگ لغت هوشیار
لکنت در فارسی ژودش تاتا گرفتگی و لکنت زبان را گویند تمندگی تپغ بنگرید به لکنه بنگرید به لکنه لکنت: مگر لکنه ای بودش اندر زبان که تحقیق مفحم نکردی بیان. (بوستان لغ.: لکنت)
فرهنگ لغت هوشیار
روزه هندوان برهمایی: الا تا مومنان گیرند روزه الا تا هندوان گیرند لگهن. (منوچهری د چا 60: 1)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از لکین
تصویر لکین
((لُ))
نمد که از پشم گوسفند مالند
فرهنگ فارسی معین
تصویری از کهن
تصویر کهن
کهنه، دیرین، دیرینه، قدیم، بزرگ
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از لکن
تصویر لکن
ولی، اما، لیکن، ولیکن، ولیک، لیک
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از لکه
تصویر لکه
لک، اثری که از چربی یا کثافت یا مواد رنگین بر روی لباس یا پارچه و مانند آن پیدا می شود
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از کهن
تصویر کهن
قدیم و دیرینه و فرسوده، مقابل نو و تازه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از لکه
تصویر لکه
قطره، چکه، سرشک، اشک، خال
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از لکن
تصویر لکن
ولیک، ولیکن، ولکن، ولی، اما، لیک، حرفیست که برای تدارک چیزی آرند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از کهن
تصویر کهن
((کُ هَ))
کهنه، قدیمی
فرهنگ فارسی معین
تصویری از لکه
تصویر لکه
((لُ کَ یا کِ))
نان قندی
فرهنگ فارسی معین
تصویری از لکه
تصویر لکه
((لَ ک ِّ))
بخشی از یک سطح که براثر آلودگی به چیزی به رنگ دیگر درمی آید، اثر آلودگی چیزی، تغییر رنگ نقطه ای از سطح چیزی، مجازاً، آلودگی بدنامی
فرهنگ فارسی معین
تصویری از لکن
تصویر لکن
((لا کِ))
اما، لیکن، ولی
فرهنگ فارسی معین
تصویری از سلک الکهنوتی
تصویر سلک الکهنوتی
رده ترسامداری
فرهنگ لغت هوشیار