- لکه
- لک، اثری که از چربی یا کثافت یا مواد رنگین بر روی لباس یا پارچه و مانند آن پیدا می شود
معنی لکه - جستجوی لغت در جدول جو
- لکه
- قطره، چکه، سرشک، اشک، خال
- لکه ((لُ کَ یا کِ))
- نان قندی
- لکه ((لَ ک ِّ))
- بخشی از یک سطح که براثر آلودگی به چیزی به رنگ دیگر درمی آید، اثر آلودگی چیزی، تغییر رنگ نقطه ای از سطح چیزی، مجازاً، آلودگی بدنامی
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
روزه ای که هندوها می گیرند، برای مثال الا تا مؤمنان گیرند روزه / الا تا هندوان گیرند لکهن (منوچهری - ۸۸)
بر گرفته از لنگهنای سنسکریت روزه هندوان
شاید، بسا که
شهبانو
اخاذی
زمینی است صاف و هموار که در آن محل زمین چین خوردگی یافته یا آثار و عوامل خارجی چین خوردگیها را صاف و مسطح ساخته است
زمین بوم، ناحیه قسمتی از ایالت
سیاهی
پولیکه با مکر و فریب از کسی بگیرند
رشته نخ
قدرت و توانایی کاری یا سرعت ادراک که در اثر تمرین و ممارست در طبیعت انسان متمکن و جایگزین شود
ملک و قدرت
صفت راسخ در نفس
ملک و قدرت
صفت راسخ در نفس
الکا، ملک، زمین، مرز و بوم، کشور
پادشاه زن، زن پادشاه، زوجۀ شاه، شهبانو
پولی یا چیزی که با مکر و فریب از کسی بگیرند
تلکه کردن: کنایه از کسی را فریب دادن و چیزی از او گرفتن
تلکه کردن: کنایه از کسی را فریب دادن و چیزی از او گرفتن
پاره زمین گرد بلند، توده گرد بلند که در حوالی آن فضا باشد، خیابان دایره ای مانند که دور ساختمانی کشیده باشند
ملک و قدرت
آمله، ازگیل
بنگرید به هلاکت و خشکسال
((مَ لَ))
فرهنگ فارسی معین
زن پادشاه، شهبانو، زنی که پادشاه باشد، زنی که نمونه بارز یک خصوصیت ظاهری یا باطنی است، ملکه عصمت، ملکه زیبایی و مانند آن، جنس ماده بالغ و بارور در جامعه حشره های اجتماعی (زنبور عسل، موریانه، مورچه) که کار
شیرفلکه، قطعۀ زمین گرد یا زمین دایره مانند که دور آن خیابان کشیده باشند، میدان، هر چیز شبیه چرخ که دور خود بچرخد
علاوه بر این، شاید مثلاً بلکه فردا بیاید، امید است که، باشد که، برای نفی حکم قبلی گفته می شود، برعکس مثلاً او نه تنها مجرم نیست، بلکه یک انسان شریف است
دریدن و پاره کردن، مکه معظمه
دکانچه، سکو، جایی که قدری از زمین هموار را مرتفع سازند و بر آن نشینند
قطعه
خشم، اندوه زینه جنگ افزار