سخن، لفظی که معنی داشته باشد، آنچه انسان بر زبان می راند و مطلب خود را به وسیلۀ آن بیان می کند، یک جزء از کلام کلمۀ استفهام (ادات استفهام): در دستور زبان علوم ادبی کلمه ای که سؤال و پرسش را برساند و به وسیلۀ آن از چیزی پرسش کنند مانند آیا، چرا، چند، چه، که، کجا، کدام، کو و غیره کلمۀ شهادت: کلمۀ «اشهد ان لااله الاالله»
سخن، لفظی که معنی داشته باشد، آنچه انسان بر زبان می راند و مطلب خود را به وسیلۀ آن بیان می کند، یک جزء از کلام کلمۀ استفهام (ادات استفهام): در دستور زبان علوم ادبی کلمه ای که سؤال و پرسش را برساند و به وسیلۀ آن از چیزی پرسش کنند مانند آیا، چرا، چند، چه، که، کجا، کدام، کو و غیره کلمۀ شهادت: کلمۀ «اشهد ان لااله الاالله»
تکمه، وسیله ای کوچک از جنسی سخت که برای بستن شکاف جامه یا تزیین آن به کار می رود مثلاً در دعوای دیروز تکمۀ یقه اش کنده شده بود، وسیلۀ کوچکی که برای روشن وخاموش کردن وسایل برقی به کار می رود مثلاً تکمۀ زنگ اخبار، هر برجستگی گوی مانند
تُکمِه، وسیله ای کوچک از جنسی سخت که برای بستن شکاف جامه یا تزیین آن به کار می رود مثلاً در دعوای دیروز تکمۀ یقه اش کنده شده بود، وسیلۀ کوچکی که برای روشن وخاموش کردن وسایل برقی به کار می رود مثلاً تکمۀ زنگ اخبار، هر برجستگی گوی مانند
وسیله ای کوچک از جنسی سخت که برای بستن شکاف جامه یا تزیین آن به کار می رود مثلاً در دعوای دیروز تکمۀ یقه اش کنده شده بود، وسیلۀ کوچکی که برای روشن وخاموش کردن وسایل برقی به کار می رود مثلاً تکمۀ زنگ اخبار، هر برجستگی گوی مانند
وسیله ای کوچک از جنسی سخت که برای بستن شکاف جامه یا تزیین آن به کار می رود مثلاً در دعوای دیروز تکمۀ یقه اش کنده شده بود، وسیلۀ کوچکی که برای روشن وخاموش کردن وسایل برقی به کار می رود مثلاً تکمۀ زنگ اخبار، هر برجستگی گوی مانند
کلیچه به دست باز کرده. (منتهی الارب) (از اقرب الموارد). کلیچۀ به دست پهن کرده. (ناظم الاطباء) ، خف ملکمه، موزۀ پاره بردوخته. (مهذب الاسماء). و رجوع به ملکّم شود
کلیچه به دست باز کرده. (منتهی الارب) (از اقرب الموارد). کلیچۀ به دست پهن کرده. (ناظم الاطباء) ، خف ملکمه، موزۀ پاره بردوخته. (مهذب الاسماء). و رجوع به ملَکّم شود
هاژی سرگشتگی گوی گریبان و هر نوع جامه پولک دگمه، آلتی کوچک که با فشار دادن آن زنگ اخبار بصدا در آید و یا ماشینی بکارافتد دگمه، برجستگیهای زیرزمین برخی از رستنیها ساقه های غده یی زیر زمینی (مانند سیب زمینی) توبرکول
هاژی سرگشتگی گوی گریبان و هر نوع جامه پولک دگمه، آلتی کوچک که با فشار دادن آن زنگ اخبار بصدا در آید و یا ماشینی بکارافتد دگمه، برجستگیهای زیرزمین برخی از رستنیها ساقه های غده یی زیر زمینی (مانند سیب زمینی) توبرکول
لکنت در فارسی ژودش تاتا گرفتگی و لکنت زبان را گویند تمندگی تپغ بنگرید به لکنه بنگرید به لکنه لکنت: مگر لکنه ای بودش اندر زبان که تحقیق مفحم نکردی بیان. (بوستان لغ.: لکنت)
لکنت در فارسی ژودش تاتا گرفتگی و لکنت زبان را گویند تمندگی تپغ بنگرید به لکنه بنگرید به لکنه لکنت: مگر لکنه ای بودش اندر زبان که تحقیق مفحم نکردی بیان. (بوستان لغ.: لکنت)
فرزبود فرزان: دریافت آمیغ هر چیزی دانشی که می پردازد به جاورها (احوال) و چگونگی های باشندگان بیرونی یا دیدنی آن چنان که هستند به اندازه توان آدمی سخن استوار آنچه از لگام که زنخ و روی دهان و دو سوی بینی را بپوشاند جانه بند
فرزبود فرزان: دریافت آمیغ هر چیزی دانشی که می پردازد به جاورها (احوال) و چگونگی های باشندگان بیرونی یا دیدنی آن چنان که هستند به اندازه توان آدمی سخن استوار آنچه از لگام که زنخ و روی دهان و دو سوی بینی را بپوشاند جانه بند
پاره گوشت تار جامه تان، خویشاوندی، باز خور پاره گوشت شکارکه باز شکاری را خورانند، مرغ تار جامه تان: دوم آنکه از لحمه باشد که آن تان جامه است که می بافند
پاره گوشت تار جامه تان، خویشاوندی، باز خور پاره گوشت شکارکه باز شکاری را خورانند، مرغ تار جامه تان: دوم آنکه از لحمه باشد که آن تان جامه است که می بافند