جدول جو
جدول جو

معنی لکثه - جستجوی لغت در جدول جو

لکثه
(لَ کِ ثَ)
ناقه لکثه، شتر مادۀ فربه. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از لثه
تصویر لثه
گوشت بیخ دندان
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از لکه
تصویر لکه
لک، اثری که از چربی یا کثافت یا مواد رنگین بر روی لباس یا پارچه و مانند آن پیدا می شود
فرهنگ فارسی عمید
(کَ)
کثه. نام شهر حومه یزد و اصل آن کثوه است. (منتهی الارب) (از اقرب الموارد). صاحب حدودالعالم گوید: شهرکی است سردسیر با نعمت بسیار بر حد میان پارس و بیابان. در فارسنامۀ ابن البلخی جزء اعمال یزد آمده و نوشته است: یزد و اعمال آن چون میبد و نایین و کثه و... جمله از پارس است. (ص 122). صاحب معجم البلدان آن را جزء اعمال یزد با هوایی خوش و میوۀ فراوان ذکر می کند و می نویسد: موضعی است در فارس و آن شهری از ولایت یزد ازنواحی استخر است. استخری گوید: از شهرهای بزرگ ناحیۀ استخر است در حومه یزد و ابرقوه. شهری است به کنارۀ بیابان هوائی خوش دارد و در آنجا فراوانی است وروستاهایش نیز چنین است. غالب بناهایش نوعی عمارات طولانی و دراز از گل است. شهری است با باروی استوار ودر باروی آن دو دروازه از آهن است یکی را باب ایزد و دیگری را باب مسجد گویند به سبب نزدیکی به مسجد جامع که در ربض است و آب آنجا از قنات است تنها نهری دارد که از ناحیۀ قلعه می آید از دیهی که در آنجا معدن سرب است. کثه جایی باصفاست در روستایش میوه فراوان است و آن را به اصفهان و دیگر جایها می برند. کوههایش پر از درخت و نبات است که به اطراف حمل می شود. غالب مردم آنجا اهل ادب و کتابتند. (از معجم البلدان)
لغت نامه دهخدا
(لُکْ کَ / کِ)
نوعی از رفتار اسب و اشتر. قسمی رفتن اسب و جز آن. لک
لغت نامه دهخدا
(لُکْ کَ)
لک. لاک. و رجوع به لک شود: اللکه و اللک عصارته (عصارهاللک) التی یصبغ بها. (المعرب جوالیقی ص 300 ح)
داغ، پارچه. (غیاث) (آنندراج)
لغت نامه دهخدا
(لَ ثَ)
درنگ. تأخیر
لغت نامه دهخدا
(لُ ثَ)
درنگی. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
(لَ دَ)
حمله. (دزی)
لغت نامه دهخدا
(لُ زَ)
مشت. ج، لکز. (دزی)
لغت نامه دهخدا
(لَثَ)
شتر استوار درشت اندام. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
(لَیْ یِ ثَ)
لحیهٌ لیّثهٌ، ریش سیه سپید. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
(لُ ثَ)
رنج، تشنگی، خجک (نقطۀ) سرخ در برگ خرما. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
(لَ مَ / مِ)
ضربۀ بامشت. (دزی)
لغت نامه دهخدا
(لُ نَ)
لکنه. لکنت. و رجوع به لکنت شود:
مگرلکنه ای بودش اندر زبان
که تحقیق مفحم نکردی بیان.
(بوستان)
لغت نامه دهخدا
(لُ کَ / کِ)
نان قندی
لغت نامه دهخدا
(لَکْ کَ / کِ)
قطره. چکه. پنده. قطرۀ خرد. سرشک. اشک. یک لکه باران. یک لکه خون، خال. لک. نقطۀ به رنگی دیگر. خال که بر جامه و جز آن افتد به رنگی غیر رنگ آن، خالی به رنگی غیر رنگ بشره. و رجوع به لک شود، نکته، جا. گله. نقطه: یک لکه جا، یک گله جا. یک نقطه. یک لکه ابر
لغت نامه دهخدا
(لِ ثَ)
نوعی از درخت. (منتهی الارب) ، زیه. گوشت بن دندان. گرداگرد دندان. عمودالاسنان، فارسیه اراک. (بحرالجواهر). بن دندان. ج، لثات، لثی ً. (منتهی الارب).
- لثه نتنه، بن دندان بدبوی و گنده و فروهشته.
- لثه سابقه، بن دندان زشت. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
(بَ کَ ثَ)
نوعی از موش بزرگ. (منتهی الارب). ’قارۀ’ عظیم و بزرگ. (از تاج العروس) (از معیار) (از ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(کَ ث ثَ)
مؤنث کث ّ. (ناظم الاطباء) : لحیه کثه، ریش انبوه. (از اقرب الموارد) (ناظم الاطباء) (منتهی الارب). رجوع به کث شود
لغت نامه دهخدا
تصویری از لثه
تصویر لثه
گوشت بن دندان
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از لکث
تصویر لکث
زدن، رنجانیدن، بیشبار کردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از لکه
تصویر لکه
قطره، چکه، سرشک، اشک، خال
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از بلکثه
تصویر بلکثه
کلانموش از جانوران
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از لوثه
تصویر لوثه
سستی، درنگی، گولی، فرو هشتگی، لمتری پر گوشتی، زبانگیری
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از لکعه
تصویر لکعه
پارسی تازی گشته لکاته زن فرومایه، مادیان
فرهنگ لغت هوشیار
لکنت در فارسی ژودش تاتا گرفتگی و لکنت زبان را گویند تمندگی تپغ بنگرید به لکنه بنگرید به لکنه لکنت: مگر لکنه ای بودش اندر زبان که تحقیق مفحم نکردی بیان. (بوستان لغ.: لکنت)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از لکه
تصویر لکه
((لُ کَ یا کِ))
نان قندی
فرهنگ فارسی معین
تصویری از لکه
تصویر لکه
((لَ ک ِّ))
بخشی از یک سطح که براثر آلودگی به چیزی به رنگ دیگر درمی آید، اثر آلودگی چیزی، تغییر رنگ نقطه ای از سطح چیزی، مجازاً، آلودگی بدنامی
فرهنگ فارسی معین
تصویری از لثه
تصویر لثه
((لَ ثِ))
گوشت بن دندان
فرهنگ فارسی معین
چرک، خال، داغ، لک، چکه، قطره
فرهنگ واژه مترادف متضاد
یک لکه روی کاغذ سفید ایجاد می کنید: در تخت یک غریبه خواهید خوابید
یک لکه روی کاغذ رنگی ایجاد می کنید: بزودی عازم سفر خواهید شد
یک سند مهم را لک می کنید: یک تغییربسیار خوشایند
درموقع نوشتن یک چک آنرا لک می کنید: خوشبختی شما حتمی است
- کتاب سرزمین رویاها
۱ـ دیدن لکه بر دستها یا روی لباس خود در خواب، نشانه رنج بردن از مسایل کوچک است.
۲ـ دیدن لکه بر دستها یا روی لباس دیگران در خواب، نشانه آن است که کسی به شما خیانت خواهد کرد. .
فرهنگ جامع تعبیر خواب
خواب لثه های خودتان: نفاق در فامیل
لثه هایتان ورم کرده: کارهای شما رو به بدی میروند
بچه ها لثه شان درد می کند: یک ملاقات غیر منتظره در پیش دارید
یک پزشک لثه های شما را درمان می کند: یک دوست خواهد مرد.
- کتاب سرزمین رویاها
فرهنگ جامع تعبیر خواب
کسی که تلوتلو خوران راه می رود، مندرس و از کار افتاده
فرهنگ گویش مازندرانی
واحد سطح، بخشی از زمین کشاورزی
فرهنگ گویش مازندرانی