جدول جو
جدول جو

معنی لپالپی - جستجوی لغت در جدول جو

لپالپی
از پهنای جسمی ضربه وارد آوردن
فرهنگ گویش مازندرانی

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از لیالی
تصویر لیالی
(دخترانه)
شبها
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از پاپی
تصویر پاپی
در پی، پیرو
پاپی بودن: پاپی شدن، کنایه از در پی کسی یا کاری بودن، کسی یا کاری را دنبال کردن، در امری اصرار ورزیدن
پاپی شدن: کنایه از در پی کسی یا کاری بودن، کسی یا کاری را دنبال کردن، در امری اصرار ورزیدن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از لیالی
تصویر لیالی
لیل ها، شب ها، جمع واژۀ لیل
فرهنگ فارسی عمید
دو صندق چوبی روباز که سابقاً به دو پهلوی اسب یا قاطر می بستند و دو تن مسافر در آن می نشستند، کجاوۀ بی سقف
فرهنگ فارسی عمید
(لَ)
درختی خاردار که در اراضی مرطوب و پست جنگلهای شمال بسیار است از آستارا تا نور و از پانصد متر ارتفاع به بالا دیده شده است. (گاابا). رجوع به للک. لیلک. لک. لیلکی. للکی و کرات شود
لغت نامه دهخدا
(لَ)
از سانسکریت پالی یانکا، کجاوۀ بی سقف
لغت نامه دهخدا
(لَ لَ)
صدا و آواز آش خوردن، صدا و آواز آب خوردن سگ را گویند. (برهان) ، لف لف. رجوع به لف لف شود
لغت نامه دهخدا
(لَ)
جمع واژۀ لیل. او هو جمع لیلاه و هی اصل اللیل. (منتهی الارب). شبها:
تا به چشم شه نماید خوب روی روزگار
از لیالی بر رخ ایام زلف و خال باد.
سوزنی.
، جمع واژۀ لیله، جمع واژۀ لیلی، نام زنی. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
(لَ آ)
جمع واژۀ لؤلؤ. رجوع به لاّلی شود
لغت نامه دهخدا
قسمی از عود بخور است
لغت نامه دهخدا
(لَ لَ پَ)
در (خوار)
لغت نامه دهخدا
شهر کوچکی است در شمال هندوستان و 15570 تن سکنه دارد، ابنیه و آثار قدیمی و کارخانه های شکر و کاغذسازی دارد، در زمان اکبرشاه شهر بزرگ و آبادی بوده است، (قاموس الاعلام ترکی) : بواسطۀ این نفاق که در میان برادران بهم رسید شیرخان دلیر گشته بکنار گنگ آمد و لشکر به کالپی آورد، (تاریخ شاهی ص 155)
لغت نامه دهخدا
پالا، پالاد، پالاو، اسب جنیبت،
افزاینده و زیادکننده، (برهان)،
، صافی کننده، بیزنده، (غیاث اللغات) :
گهی از نرگست خوناب پالای
گهی بیخواب و گه مهتاب پیمای،
عطار،
ترکیب ها:
- ترشی پالای، خون پالای، سماق پالای، رجوع به همین مدخلها شود،
،
امر) امر از پالاییدن یعنی صافی کن:
ز آنکه پالودۀ سر کویست
امتحانش کن و فروپالای،
انوری
لغت نامه دهخدا
شهری در ایتالیا واقع در کالابر از ایالت رگ ژیو دارای 14000 تن سکنه و درختان زیتون دارد
لغت نامه دهخدا
سلسلۀ جبالی است به جنوب هندوستان در ایالت مادوره از مملکت تروان کور در ده درجه تا ده درجه و پانزده دقیقۀ عرض شمالی و هفتاد و پنج درجه تا هفتاد و پنج درجه و سی و پنج دقیقه طول شرقی و بلندترین قلۀ آن 2600 گز ارتفاع دارد و قصبه ای نیز در دامنۀ این کوه بهمین نام هست با 12800 تن سکنه
لغت نامه دهخدا
تصویری از لاپی
تصویر لاپی
فرانسوی سنگ لاجورد
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از لیالی
تصویر لیالی
شبها
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از لپ لپ
تصویر لپ لپ
صدا آش خوردن، صدا آب خوردن سگ
فرهنگ لغت هوشیار
درختی است از تیره پروانه واران که دارای شاخه های خاردار است. میوهءاین گیاه غلاف مانند (شبیه میوه لوبیا) است و دارای ماده ای قندی است که در تهیه نوعی مشروب بکار میرود. این درخت در جنگلهای شمالی ایران نیز فراوان است للکی لیلکی لیلک للک لک کرات لالیک
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از پالکی
تصویر پالکی
کجاوه بدون سقف
فرهنگ لغت هوشیار
لال بودن گنگی بی زبانی، جمع لولو مرواریدها: چنانکه در کتاب محکم و کلام قدیم لالی این سه اسم متعالی را در یک سلک نظم قرار داده است... گنگی، بی زبانی، گفتن نتوانستن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از پاپی
تصویر پاپی
فرانسوی کرک های ریز در هم تافته پت
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از لیالی
تصویر لیالی
((لَ))
جمع لیل، شب ها
فرهنگ فارسی معین
تصویری از پالکی
تصویر پالکی
((لَ))
کجاوه بی سقف
فرهنگ فارسی معین
تصویری از لالی
تصویر لالی
((لَ لِ))
جمع لؤلؤ، مرواریدها
فرهنگ فارسی معین
تصویری از پاپی
تصویر پاپی
Papacy
دیکشنری فارسی به انگلیسی
خوردن تند تند که با صدا همراه باشد
فرهنگ گویش مازندرانی
مرتعی جنگلی در منطقه ی رویان نوشهر
فرهنگ گویش مازندرانی
چادر، گاوی که در زمینه ی پوست سفید رنگ آن لکه های سیاه باشد.، پروانه، سبک، چالاک
فرهنگ گویش مازندرانی
طمعکار، حریص، خوکی
دیکشنری اردو به فارسی
تصویری از پاپی
تصویر پاپی
папство
دیکشنری فارسی به روسی
تصویری از پاپی
تصویر پاپی
Papsttum
دیکشنری فارسی به آلمانی
تصویری از پاپی
تصویر پاپی
папство
دیکشنری فارسی به اوکراینی
تصویری از پاپی
تصویر پاپی
papiestwo
دیکشنری فارسی به لهستانی