جدول جو
جدول جو

معنی لوکر - جستجوی لغت در جدول جو

لوکر(بِ)
نام شهری است از هندوستان. (برهان). شهری است در هند. (حاشیۀ لغت نامه اسدی نخجوانی) :
می شنیدم که میر ماضی را
مطربی بود والی لوکر.
مسعودسعد.
چگونه کرد مر آن دلهرای بی دین را
نشانش چون کند از نار پیش در لوکر (کذا).
عنصری.
نام شهری است به افغانستان و ابوالحسن علی بن محمد غزالی لوکری کرد از اهل این شهر است، قریۀ بزرگی است بر ساحل نهر مرو در نزدیکی پنجده مقابل ده دیگری به نام برکدز، لوکر شرقی و برکدز غربی نهر باشد. یاقوت گوید که از آن جز مناره ای برپا نیست و ویرانه های بسیار دلالت کند که آنجا روزگاری شهری بوده است و آن را به سال 616 هجری قمری دیدم که به سبب گذر لشکریان ویران گشته بود چه بر راه هرات و پنج ده از مرو واقع است. (از معجم البلدان)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از لوکه
تصویر لوکه
آرد گندم یا جو، آرد بریان کرده، پنبه ای که پنبه دانه را از آن جدا کرده باشند
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از لوکس
تصویر لوکس
کالای تجملی
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از نوکر
تصویر نوکر
خدمتکار مرد، مستخدم، چاکر، سپاهی
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از پوکر
تصویر پوکر
نوعی بازی و قمار با ورق شبیه بازی آس
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از لویر
تصویر لویر
پیش آمدگی زمین در کنارۀ گودال، پشته، تپه
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از ژوکر
تصویر ژوکر
برگی از ورق های بازی که تصویر دلقک بر آن است
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از لشکر
تصویر لشکر
قسمتی از ارتش که عدۀ افراد آن در حدود دوازده هزار نفر است، گروه بسیار از سپاهیان، سپاه
لشکر انگیختن: حرکت دادن لشکر، برانگیختن لشکر به جنگ
لشکر جرار: لشکر آراسته و انبوه و بسیار
لشکر کشیدن: حرکت دادن لشکر به سوی دشمن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از لورک
تصویر لورک
کمان حلاجی
فرهنگ فارسی عمید
(لَ کَ)
منسوب است به لوکر که دهی است بین پنجدیه و برکدیز و فعلاً خراب است. (سمعانی)
لغت نامه دهخدا
(رِ)
شاعر لاتن، مولد رم (تولد حدود 53 و وفات حدود 98 میلادی)
لغت نامه دهخدا
نام قباد بن فیروز پدر انوشیروان پادشاه ساسانی. (تاریخ گزیده ص 114)
لغت نامه دهخدا
زبانی غیر معمول که دوکس باهم قرار داده باشند که بدان سخن گویند تا دیگران ازآن چیزی نفهمند زبان شکسته: مردم استراباد بدو زبان سخن گویند: یکی به لوترا (ی) استرابادی ودیگری بپارسی کردانی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از نوکر
تصویر نوکر
خدمتکار، فرمانبردار، گماشته، چاکر
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از لوکری
تصویر لوکری
منسوب به لوکر
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از موکر
تصویر موکر
لاتینی کفک از گیاهان کفک. یا موکرها. کفکها
فرهنگ لغت هوشیار
کمان حلاجی کمان حلاجی کوچک، کمان حلاجی (عموما)، نوعی از تیر پیکان دار
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از لوکس
تصویر لوکس
هر چیز قشنگ و تجملی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از لوور
تصویر لوور
فرانسوی لوزک هم آوای تک تک
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از توکر
تصویر توکر
پر شدن
فرهنگ لغت هوشیار
سپاه، جیش، حشم، رجل، قسمتی از ارتش که عده افراد آن در حدود دوازده نفر است
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از نوکر
تصویر نوکر
((نُ کَ))
خدمتکار مرد، چاکر
فرهنگ فارسی معین
تصویری از لشکر
تصویر لشکر
((لَ کَ))
سپاه، واحد نظامی که به طور متوسط شامل سه تیپ است
فرهنگ فارسی معین
((لُ دِ))
ماشینی دارای بیل بزرگ و گود برای برداشتن موادی مثل برف یا خاک و ریختن آن ها در جای دیگر، خاک بردار (واژه فرهنگستان)
فرهنگ فارسی معین
تصویری از لورک
تصویر لورک
((رَ))
کمان حلاجی
فرهنگ فارسی معین
تصویری از لوکس
تصویر لوکس
شیک، زیبا، قشنگ، پر شکوه، تجملی
فرهنگ فارسی معین
تصویری از لوکه
تصویر لوکه
((کِ یا کَ))
آرد (مطقاً)، آردی که از گندم و نخود بریان شده به دست آید، آرد پست
فرهنگ فارسی معین
تصویری از لوکه
تصویر لوکه
پنبه که پنبه دانه را از آن جدا کرده باشند و هنوز حلاجی نشده باشد
فرهنگ فارسی معین
تصویری از لوکه
تصویر لوکه
((اصت.))
آواز و ناله گربه و سگ
فرهنگ فارسی معین
تصویری از ژوکر
تصویر ژوکر
((کِ))
برگی از دسته ورق بازی که معمولاً روی آن تصویر دلقک دارد
فرهنگ فارسی معین
از ورق های بازی که در هر دسته دو عدد وجود دارد و می توان آن را به جای هر ورق دیگر به کار برد، آن که در بین عده ای بهترین باشد، دلقک، آن که با رفتار و حرکاتش باعث خنده دیگران شود
فرهنگ فارسی معین
تصویری از پوکر
تصویر پوکر
((پُ کِ))
نوعی قمار با ورق
فرهنگ فارسی معین
تصویری از لوکس
تصویر لوکس
Luxurious, Luxuriously, Luxury, Plush
دیکشنری فارسی به انگلیسی
تصویری از لوکس
تصویر لوکس
luxuoso, luxuosamente, luxo
دیکشنری فارسی به پرتغالی
تصویری از لوکس
تصویر لوکس
luxuriös, Luxus
دیکشنری فارسی به آلمانی