جدول جو
جدول جو

معنی لؤب - جستجوی لغت در جدول جو

لؤب
(لُ ئو)
جمع واژۀ لائب. (منتهی الارب). رجوع به لائب شود
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از لوب
تصویر لوب
هر یک از تقسیمات کوچک یک اندام که به وسیلۀ شکاف، شیار یا دیواره و نیز عملکرد از بخش های دیگر جدا می شود
فرهنگ فارسی عمید
(سَ)
ناکس شدن. (زوزنی). ناکس و فرومایه گردیدن. لأمه. ملأمه. (منتهی الارب) : می بینم که کارهای زمانه روی به ادباردارد... اقوال پسندیده مدروس گشته و لؤم و دنائت مستولی. (کلیله و دمنه). از فرط قساوت و لوم طبیعت مبذول نداشت. (ترجمه تاریخ یمینی ص 167) ، بخیل شدن. زفت گشتن. (منتهی الارب). ملأمه. ملأمت
لغت نامه دهخدا
(دَ / دِ)
به لؤلؤ باز بسته. دارای لؤلؤ:
لب چو مرجان و لیک لؤلؤبند
تلخ پاسخ ولیک شیرین خند.
نظامی
لغت نامه دهخدا
(سَ)
تشنگی. (منتهی الارب). تشنه شدن. (زوزنی) (تاج المصادر) ، گرد گشتن تشنه حوالی آب بی آنکه برسد آنرا. یقال: لاب الرجل لوباًو لواباً و لوباناً، اذا عطش و استدار حول الماء وهو عطشان لایصل الیه. لؤوب. لؤاب. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
گوشت پاره ای که در دیگ بگردد، مگس انگبین،
ابل ٌ لوب، شتران تشنۀ دور از آب، نخل ٌ لوب، خرمابن تشنۀ دور از آب، (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
جمع واژۀ لوبه، (منتهی الارب)، سنگستان سیاه، سنگستان، زمین سنگستان بی آب، (غیاث)
لغت نامه دهخدا
(لَ شَ)
گرگ. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
(لَ / لُو لَ)
لولا، نر و ماده ای. بند آهنین پس در. (مهذب الاسماء)
لغت نامه دهخدا
(لَ لَ)
آب بسیار که جهت بسیاری و تنگی دهانۀ کاریز وقت جریان بگردد و گردابش مانند بلبل کوزه شود. آب بسیار که جهت بسیاری و تنگی دهانۀ کاریز یا ماشوره به وقت برآمدن گردان و بر صورت نایژه باشد. (منتهی الارب) ، چرخشت. دستگاه عصاره کشیدن: یوخذ من حب ّ آلاس... فیدق و یخرج عصارته بلولب و تؤخذ العصاره و تصیر فی اناء. (ابن البیطار)
لغت نامه دهخدا
(سَ رَ)
گرد گشتن تشنه حوالی آب بی آنکه برسد آن را. لوب. لؤوب. (منتهی الارب) ، تشنه شدن. (زوزنی) (تاج المصادر بیهقی)
لغت نامه دهخدا
(لُ آ)
پر تیرکه از سوی پشت بود و آن نیکو بود. (مهذب الاسماء)
لغت نامه دهخدا
(لُ ءَ)
جمع واژۀ لأمه. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
(لُءْمْ)
ناکسی، زفتی. خلاف کرم. (منتهی الارب). دنائت. بخل. شح
لغت نامه دهخدا
(سَ دَ جَ)
لوب. لؤاب. تشنگی. یا گرد گشتن تشنه حوالی آب بی آنکه برسد آنرا. (منتهی الارب). تشنه شدن. (تاج المصادر)
لغت نامه دهخدا
(لُ ءَ)
ابن غالب و هو الاصل الثالث من قریش و یتفرع منه علی حاشیه عمود للنسب ثلاث قبائل. (صبح الاعشی ج 1 ص 352)
ابن غالب بن فهر بن مالک، مکنی به ابوکعب. جدی جاهلی از قریش و جد هفتم رسول صلوات الله علیه
لغت نامه دهخدا
(لَوْ وا)
تشنه. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
(تَ فَشْ شُ)
رنج دیدن در کار. (منتهی الارب). دأب. (ناظم الاطباء). رجوع به دأب شود، نیک رفتن، مانده شدن دابه. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
(تَ لَطْطُ)
رؤوب. روب. (منتهی الارب) (اقرب الموارد). رجوع به روب شود
لغت نامه دهخدا
(رُءْبْ)
موضعی است در نزدیکی سمنجان از نواحی بلخ. (از معجم البلدان). روب. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
(حِ مَ)
پنهان گردیدن، فریب دادن دشمن را. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
(ثُءْبْ)
ابن معن. طائی است از قدماء جاهلیت و او جد عمرو بن المسیح بن کعب است. (تاج العروس)
لغت نامه دهخدا
(بُ ءَ)
از ’ب ٔب’، اسب نجیب کوتاه قد درشت گوشت گشاده گام. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (آنندراج)
لغت نامه دهخدا
(نَ / نِ پَ)
آنکه لؤلؤ بارد. مجازاً اشکبار:
بودم آنگه ز لفظ لؤلؤبار
بارم اکنون ز دیدگان لؤلؤ.
سوزنی
لغت نامه دهخدا
تصویری از لواب
تصویر لواب
تشنگی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از لوب
تصویر لوب
کبت (زنبور عسل)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از لولب
تصویر لولب
آبریز مار پیچی، میخ پیچ، چرخشت
فرهنگ لغت هوشیار
((لَ یا لُ لَ))
آب بسیار که جهت بسیاری و تنگی دهانه کاریز یا ماسوره به هنگام جریان بگردد و به صورت نایژه باشد
فرهنگ فارسی معین