معنی لوب - فرهنگ فارسی عمید
معنی لوب
لوب
هر یک از تقسیمات کوچک یک اندام که به وسیلۀ شکاف، شیار یا دیواره و نیز عملکرد از بخش های دیگر جدا می شود
تصویر لوب
فرهنگ فارسی عمید
واژههای مرتبط با لوب
لوب
لوب
جَمعِ واژۀ لوبه، (منتهی الارب)، سنگستان سیاه، سنگستان، زمین سنگستان بی آب، (غیاث)
لغت نامه دهخدا
لوب
لوب
گوشت پاره ای که در دیگ بگردد، مگس انگبین، ابل ٌ لوب، شتران تشنۀ دور از آب، نخل ٌ لوب، خرمابن تشنۀ دور از آب، (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
لوب
لوب
تشنگی. (منتهی الارب). تشنه شدن. (زوزنی) (تاج المصادر) ، گرد گشتن تشنه حوالی آب بی آنکه برسد آنرا. یقال: لاب الرجل لُوباًو لَواباً و لوباناً، اذا عطش و استدار حول الماء وهو عطشان لایصل الیه. لؤوب. لؤاب. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
روب
روب
سر شیر شیر مسکه دار، سرگشتگی، شوریده رایی، مست خوابی، سستی
فرهنگ لغت هوشیار
جدول جو جستجوی پیشرفته در مجموعه فرهنگ لغت، دیکشنری و دایره المعارف گوناگون
© 2025 | تمامی خدمات جدول جو رایگان است.