دهی از دهستان گوکلان بخش مرکزی شهرستان گنبدقابوس. واقع در 82هزارگزی شمال خاوری گنبدقابوس و 16هزارگزی پل چشمه. کوهستانی و سردسیر. دارای 355 تن سکنه. آب آن از چشمه. محصول آنجا غلات، حبوبات، ابریشم و لبنیات. شغل اهالی زراعت و گله داری و صنایع دستی زنان بافتن پارچه های ابریشمی و راه آن مالرو است و در کوههای آن شکار بسیار باشد. (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 3)
دهی از دهستان گوکلان بخش مرکزی شهرستان گنبدقابوس. واقع در 82هزارگزی شمال خاوری گنبدقابوس و 16هزارگزی پل چشمه. کوهستانی و سردسیر. دارای 355 تن سکنه. آب آن از چشمه. محصول آنجا غلات، حبوبات، ابریشم و لبنیات. شغل اهالی زراعت و گله داری و صنایع دستی زنان بافتن پارچه های ابریشمی و راه آن مالرو است و در کوههای آن شکار بسیار باشد. (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 3)
از: و + اندر، و در. و اندر. (فرهنگ فارسی معین) واندر: تدبیرصد رنگ افکنی بر روم و بر زنگ افکنی وندر میان جنگ افکنی فی اصطناع لایری. مولوی (دیوان کبیر ج 1 ص 4)
از: و + اندر، و در. و اندر. (فرهنگ فارسی معین) وَاندر: تدبیرصد رنگ افکنی بر روم و بر زنگ افکنی وندر میان جنگ افکنی فی اصطناع لایری. مولوی (دیوان کبیر ج 1 ص 4)
غرشمال. روسبی. (اوبهی). فاحشه. زن بدکار. قری. توشمال. شوخ. جماش. شنگ. اطواری. لولی. هرزه. هرجائی. زن فاحشه. (برهان). زن که با مطربان دستیاری کردی: مطرب بزم تو باد آنکه کند از فلک زهره نشاطزمین تا شود او را لوند صدیک از آن کو کند بر زر و بر سیم خویش گرگ درنده نکرد با رمۀ گوسفند. سوزنی. (این کلمه در این شعر معنی بوفن و امثال آن میدهد). یا ایهااللوند مرا پای خاست لند. (از فهرست دیوان سوزنی). اگر شجاع الدین عقل غالب آید نفس لولی باش لوندشکل هر جانشین یاوه روی را اسیر کند. (کتاب المعارف). ای مغفل رشته ای در پای بند تا ز خود هم گم نگردی ای لوند! مولوی. این چه میگوئی دعا چبود مخند تو سر و ریش من و خویش ای لوند. مولوی. در بازیهای ایرانی همیشه یک تن با جامۀ خنده آورو حرکاتی ناشیانه هست که رقاص یا رقاصۀ ماهر را به طور مضحک تقلید کند، یعنی به اصطلاح ندما بازخماند، شاید لوند چنین شغلی داشته است و از بیت فوق سوزنی چنین مقصودی منظور است و اینکه صاحب صحاح الفرس به بیت مرقوم معنی مردم کاهل و تنبل و هرجائی میدهد مورد استشهاد نمی تواند باشد. و در تداول امروزی لوند دشنامی است مر زنان را که معنی بدکاره دهد و نیز به معنی دختر خوش زبان خوش حرکات و تقریباً ترجمه کوکت فرانسه است و از بیت سوزنی هم برمی آید که لوند در کار مطربان مدد و دستیاری بوده است، مهمان طفیلی خراباتیان. (برهان) : می از جام کسان در کام کردن لوندی را حریفی نام کردن. امیرخسرو. ، به کلمه لوند در بیت ذیل مولوی در حاشیۀ مثنوی معنی زن بدکاره داده اند و جای تأمل است: بانگ آمد که همه عریان شوند هرکه هستند از عجوز و از لوند. مولوی. ، مردم کاهل و هیچکاره، شخصی که زن خود را دوست دارد، عشرت کننده، پسر بدکاره، پیشکار که شاگرد و مزدور و خدمتکار باشد، خبر خوش، در عرف، لوند سرهنگ بی باکی را گویند که او را نه ترس خداوند و نه شرم خلق باشد و مال مردم را در حق خود مباح پندارد. (برهان). چون خزانۀ محمد امین ازنقود مفقود شد آلات و ادوات سیمین و زرین را در سکه آوردند و درم و دینار زده امتعه و اقمشۀ نفیسه را به نیمه بها فروخته به عیاران و لوندان میدادند تا به دفع اهل طغیان اقدام نمایند. (حبیب السیر)
غرشمال. روسبی. (اوبهی). فاحشه. زن بدکار. قری. توشمال. شوخ. جماش. شنگ. اطواری. لولی. هرزه. هرجائی. زن فاحشه. (برهان). زن که با مطربان دستیاری کردی: مطرب بزم تو باد آنکه کند از فلک زهره نشاطزمین تا شود او را لوند صدیک از آن کو کند بر زر و بر سیم خویش گرگ درنده نکرد با رمۀ گوسفند. سوزنی. (این کلمه در این شعر معنی بوفن و امثال آن میدهد). یا ایهااللوند مرا پای خاست لند. (از فهرست دیوان سوزنی). اگر شجاع الدین عقل غالب آید نفس لولی باش لوندشکل هر جانشین یاوه روی را اسیر کند. (کتاب المعارف). ای مغفل رشته ای در پای بند تا ز خود هم گم نگردی ای لوند! مولوی. این چه میگوئی دعا چبود مخند تو سر و ریش من و خویش ای لوند. مولوی. در بازیهای ایرانی همیشه یک تن با جامۀ خنده آورو حرکاتی ناشیانه هست که رقاص یا رقاصۀ ماهر را به طور مضحک تقلید کند، یعنی به اصطلاح ندما بازخماند، شاید لوند چنین شغلی داشته است و از بیت فوق سوزنی چنین مقصودی منظور است و اینکه صاحب صحاح الفرس به بیت مرقوم معنی مردم کاهل و تنبل و هرجائی میدهد مورد استشهاد نمی تواند باشد. و در تداول امروزی لوند دشنامی است مر زنان را که معنی بدکاره دهد و نیز به معنی دختر خوش زبان خوش حرکات و تقریباً ترجمه کوکت فرانسه است و از بیت سوزنی هم برمی آید که لوند در کار مطربان مدد و دستیاری بوده است، مهمان طفیلی خراباتیان. (برهان) : می از جام کسان در کام کردن لوندی را حریفی نام کردن. امیرخسرو. ، به کلمه لوند در بیت ذیل مولوی در حاشیۀ مثنوی معنی زن بدکاره داده اند و جای تأمل است: بانگ آمد که همه عریان شوند هرکه هستند از عجوز و از لوند. مولوی. ، مردم کاهل و هیچکاره، شخصی که زن خود را دوست دارد، عشرت کننده، پسر بدکاره، پیشکار که شاگرد و مزدور و خدمتکار باشد، خبر خوش، در عرف، لوند سرهنگ بی باکی را گویند که او را نه ترس خداوند و نه شرم خلق باشد و مال مردم را در حق خود مباح پندارد. (برهان). چون خزانۀ محمد امین ازنقود مفقود شد آلات و ادوات سیمین و زرین را در سکه آوردند و درم و دینار زده امتعه و اقمشۀ نفیسه را به نیمه بها فروخته به عیاران و لوندان میدادند تا به دفع اهل طغیان اقدام نمایند. (حبیب السیر)
دهی از دهستان جاپلق بخش الیگودرز شهرستان بروجرد واقع در 18000گزی شمال الیگودرز، کنار راه مالرو حسن بیگی به کاظم آباد. جلگه و معتدل. دارای 106 تن سکنه. آب آن از قنات. محصول آنجا غلات، لبنیات، چغندر و پنبه. شغل اهالی زراعت و گله داری و راه آن مالرو است. (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 6)
دهی از دهستان جاپلق بخش الیگودرز شهرستان بروجرد واقع در 18000گزی شمال الیگودرز، کنار راه مالرو حسن بیگی به کاظم آباد. جلگه و معتدل. دارای 106 تن سکنه. آب آن از قنات. محصول آنجا غلات، لبنیات، چغندر و پنبه. شغل اهالی زراعت و گله داری و راه آن مالرو است. (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 6)
دهی است از دهستان تکاب بخش ریوش شهرستان کاشمر دارای 520تن سکنه. رجوع به فرهنگ جغرافیایی ایران ج 6 شود، هوای میان اعلای کوه تا فرازگاه وادی. (از منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء)
دهی است از دهستان تکاب بخش ریوش شهرستان کاشمر دارای 520تن سکنه. رجوع به فرهنگ جغرافیایی ایران ج 6 شود، هوای میان اعلای کوه تا فرازگاه وادی. (از منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء)
دهی است از دهستان دالوند بخش زاغۀ شهرستان خرم آباد که در یک هزارگزی شمال خاوری زاغه و 2 هزارگزی شمال راه شوسۀ خرم آباد به بروجرد واقع است. جلگه و سردسیر است و 340 تن سکنه دارد. آبش از سراب میرکه. محصولش غلات و لبنیات، شغل اهالی زراعت و گله داری، صنایع دستی زنان بافتن فرش و جاجیم و راهش مالرو است. کاروانسرای شاه عباسی این محل یادگار دورۀ صفویه است. و ساکنین آبادی از طایفۀ دالوند میباشند. (از فرهنگ جغرافیائی ایران، ج 6)
دهی است از دهستان دالوند بخش زاغۀ شهرستان خرم آباد که در یک هزارگزی شمال خاوری زاغه و 2 هزارگزی شمال راه شوسۀ خرم آباد به بروجرد واقع است. جلگه و سردسیر است و 340 تن سکنه دارد. آبش از سراب میرکه. محصولش غلات و لبنیات، شغل اهالی زراعت و گله داری، صنایع دستی زنان بافتن فرش و جاجیم و راهش مالرو است. کاروانسرای شاه عباسی این محل یادگار دورۀ صفویه است. و ساکنین آبادی از طایفۀ دالوند میباشند. (از فرهنگ جغرافیائی ایران، ج 6)
معرب چغندر و در مصر آن را لفت و بعضی شلجم احمر نامند و آن شبیه به شلجم است در نبات و صورت ولکن برگ آن خشن تر وغیرمأکول برخلاف برگ شلجم که آن را میخورند و طعم آن با حلاوت و تلخی کمی است. انطاکی گفته فرقی میان آن و زردک و شلغم نیست، بیخ آن مایل به استداره و طول و بسیار سرخ و شیرین مایل به تلخی و تیزی است. (از فهرست مخزن الادویه). صوطر. (داود ضریر انطاکی ص 224). چغندر و زردک و گزر. (ناظم الاطباء). اما گزر و زردک غیر چغندر است و هر دو با شلجم (شلغم) فرق دارند
معرب چغندر و در مصر آن را لفت و بعضی شلجم احمر نامند و آن شبیه به شلجم است در نبات و صورت ولکن برگ آن خشن تر وغیرمأکول برخلاف برگ شلجم که آن را میخورند و طعم آن با حلاوت و تلخی کمی است. انطاکی گفته فرقی میان آن و زردک و شلغم نیست، بیخ آن مایل به استداره و طول و بسیار سرخ و شیرین مایل به تلخی و تیزی است. (از فهرست مخزن الادویه). صوطر. (داود ضریر انطاکی ص 224). چغندر و زردک و گزر. (ناظم الاطباء). اما گزر و زردک غیر چغندر است و هر دو با شلجم (شلغم) فرق دارند
عمل لوند: می از جام کسان در کام کردن لوندی را حریفی نام کردن، (امیر خسرو لغ) از هوا داری ما و تو چو مستغنی است یار ای رقیب این چاپلوسی ولوندی تا بکی، (کمال خجندی لغ)
عمل لوند: می از جام کسان در کام کردن لوندی را حریفی نام کردن، (امیر خسرو لغ) از هوا داری ما و تو چو مستغنی است یار ای رقیب این چاپلوسی ولوندی تا بکی، (کمال خجندی لغ)