لوجه. نام شهری ازشهرهای اندلس. شهری از اعمال غرناطه به اسپانیا. غرب بیره و پیش از قرطبه و میان آن دو بیست فرسنگ فاصله باشد. و میان آن و غرناطه ده فرسنگ و آن شهری پاکیزه است بر ساحل نهر سنجل، نهر غرناطه. (از معجم البلدان). الاسپانیول یقولون لوجه و یسمونها به سان فرنسیسکو موقعها جمیل فی سفح جبل علی الضفه الجنوبیه من نهر شنیل و کانت اعمر مما هی الاّن فی ایام العرب و کان یقال ان لوشه و الحمه هما مفتاحا غرناطه و قد استولی فردیناند و ایزابله علی لوشه بمساعده جیش من الانگلیز و ذلک سنه 1488 و لاتزال فی لوشه بقایا آثار العرب. (الحلل السندسیه ج 1 ص 129، 189 و 205 و ج 2 ص 329)
لوجه. نام شهری ازشهرهای اندلس. شهری از اعمال غرناطه به اسپانیا. غرب بیره و پیش از قرطبه و میان آن دو بیست فرسنگ فاصله باشد. و میان آن و غرناطه ده فرسنگ و آن شهری پاکیزه است بر ساحل نهر سنجل، نهر غرناطه. (از معجم البلدان). الاسپانیول یقولون لوجه و یسمونها به سان فرنسیسکو موقعها جمیل فی سفح جبل علی الضفه الجنوبیه من نهر شنیل و کانت اعمر مما هی الاَّن فی ایام العرب و کان یقال ان لوشه و الحمه هما مفتاحا غرناطه و قد استولی فردیناند و ایزابله علی لوشه بمساعده جیش من الانگلیز و ذلک سنه 1488 و لاتزال فی لوشه بقایا آثار العرب. (الحلل السندسیه ج 1 ص 129، 189 و 205 و ج 2 ص 329)
دهی از دهستان یخاب بخش طبس شهرستان فردوس، واقع در 160هزارگزی شمال طبس، جلگه و گرمسیر، دارای 30 تن سکنه، آب آن ازقنات، محصول آنجا غلات و انقوزه، شغل اهالی زراعت و راه آن مالرو است، (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 9)
دهی از دهستان یخاب بخش طبس شهرستان فردوس، واقع در 160هزارگزی شمال طبس، جلگه و گرمسیر، دارای 30 تن سکنه، آب آن ازقنات، محصول آنجا غلات و انقوزه، شغل اهالی زراعت و راه آن مالرو است، (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 9)
لجن. لژن. لوش خره. گل تیره بن آبها و تالابها. گل سیاه که در بن حوضها و ته جویها به هم رسد. (برهان) : نهالی به زیرش زلوشن بدی ز بر چادرش آب روشن بدی. اسدی
لَجن. لَژن. لوش خره. گل تیره بن آبها و تالابها. گل سیاه که در بن حوضها و ته جویها به هم رسد. (برهان) : نهالی به زیرش زلوشن بُدی ز بر چادرش آب روشن بُدی. اسدی
نام حکیمی از حکمای روم که او را لوش نیز گویند، (آنندراج)، نام حکیمی بوده رومی و او در صنعت نقاشی و مصوری عدیل و نظیر نداشته، همچنانکه مانی در چین سالار و بزرگ نقاشان و سرآمد ایشان بوده او نیز بزرگ و سرآمد نقاشان روم بوده است و چنانکه کتاب مانی را انگلیون می خوانند، کتاب او را تنگلوشا می نامند و تنگلوش هم میگویند، (برهان)، این مفهوم از تعبیر غلط ’تنگلوشا’ پدید آمده است، و رجوع به برهان قاطع چ معین و تنگلوشا شود
نام حکیمی از حکمای روم که او را لوش نیز گویند، (آنندراج)، نام حکیمی بوده رومی و او در صنعت نقاشی و مصوری عدیل و نظیر نداشته، همچنانکه مانی در چین سالار و بزرگ نقاشان و سرآمد ایشان بوده او نیز بزرگ و سرآمد نقاشان روم بوده است و چنانکه کتاب مانی را انگلیون می خوانند، کتاب او را تنگلوشا می نامند و تنگلوش هم میگویند، (برهان)، این مفهوم از تعبیر غلط ’تنگلوشا’ پدید آمده است، و رجوع به برهان قاطع چ معین و تنگلوشا شود
نام ولایتی است در هند. لوهاور است که شهر لاهور باشد. (برهان) : چگونه گیرد پنجاه قلعۀ معروف یکی سفر که کند در نواحی لوهر. عنصری. و رجوع به لهاور و لوهاور شود
نام ولایتی است در هند. لوهاور است که شهر لاهور باشد. (برهان) : چگونه گیرد پنجاه قلعۀ معروف یکی سفر که کند در نواحی لوهر. عنصری. و رجوع به لهاور و لوهاور شود
نام شهری است از هندوستان. (برهان). شهری است در هند. (حاشیۀ لغت نامه اسدی نخجوانی) : می شنیدم که میر ماضی را مطربی بود والی لوکر. مسعودسعد. چگونه کرد مر آن دلهرای بی دین را نشانش چون کند از نار پیش در لوکر (کذا). عنصری. نام شهری است به افغانستان و ابوالحسن علی بن محمد غزالی لوکری کرد از اهل این شهر است، قریۀ بزرگی است بر ساحل نهر مرو در نزدیکی پنجده مقابل ده دیگری به نام برکدز، لوکر شرقی و برکدز غربی نهر باشد. یاقوت گوید که از آن جز مناره ای برپا نیست و ویرانه های بسیار دلالت کند که آنجا روزگاری شهری بوده است و آن را به سال 616 هجری قمری دیدم که به سبب گذر لشکریان ویران گشته بود چه بر راه هرات و پنج ده از مرو واقع است. (از معجم البلدان)
نام شهری است از هندوستان. (برهان). شهری است در هند. (حاشیۀ لغت نامه اسدی نخجوانی) : می شنیدم که میر ماضی را مطربی بود والی لوکر. مسعودسعد. چگونه کرد مر آن دلهرای بی دین را نشانش چون کند از نار پیش در لوکر (کذا). عنصری. نام شهری است به افغانستان و ابوالحسن علی بن محمد غزالی لوکری کرد از اهل این شهر است، قریۀ بزرگی است بر ساحل نهر مرو در نزدیکی پنجده مقابل ده دیگری به نام برکدز، لوکر شرقی و برکدز غربی نهر باشد. یاقوت گوید که از آن جز مناره ای برپا نیست و ویرانه های بسیار دلالت کند که آنجا روزگاری شهری بوده است و آن را به سال 616 هجری قمری دیدم که به سبب گذر لشکریان ویران گشته بود چه بر راه هرات و پنج ده از مرو واقع است. (از معجم البلدان)
دهی است از دهستان رودبنۀ بخش مرکزی شهرستان لاهیجان، در 24 هزارگزی مغرب لاهیجان، در جلگۀ معتدل هوای مرطوب واقع است و 356 تن سکنه دارد. آبش از حشمت رود شعبه ای از سفیدرود، محصولش غلات و برنج و ابریشم و کنف، شغل اهالی زراعت و صید ماهی است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 2)
دهی است از دهستان رودبنۀ بخش مرکزی شهرستان لاهیجان، در 24 هزارگزی مغرب لاهیجان، در جلگۀ معتدل هوای مرطوب واقع است و 356 تن سکنه دارد. آبش از حشمت رود شعبه ای از سفیدرود، محصولش غلات و برنج و ابریشم و کنف، شغل اهالی زراعت و صید ماهی است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 2)
دپارتمان دلاهت لوار نام دپارتمانی متشکل از ویواره، ولای، ژودان، فره و لیونه به فرانسه، دارای 2 آرندیسمان و 29 کانتون و 268 کمون و 251608 تن سکنه دپارتمان دولا لوار نام دپارتمانی متشکل از فره و قسمتی از بوژوله و لیونه به فرانسه، دارای 3 آرندیسمان و 32 کانتون و 338 کمون و 664822 تن سکنه
دپارتمان دلاهت لوار نام دپارتمانی متشکل از ویواره، ولای، ژودان، فره و لیونه به فرانسه، دارای 2 آرندیسمان و 29 کانتون و 268 کمون و 251608 تن سکنه دپارتمان دولا لوار نام دپارتمانی متشکل از فره و قسمتی از بوژوله و لیونه به فرانسه، دارای 3 آرندیسمان و 32 کانتون و 338 کمون و 664822 تن سکنه
نام شطی به فرانسه که از قلۀ ژربیه دوژنک به سون سرچشمه گیرد و لاپوی، روئن نور، کسن وژین، ارلئان، بلوا، آمبوآز، تور، سومور، آنسنی، نانت، پمبوف و سن نازر را سیراب کند و پس از پیمودن مسیری به درازای 980هزار گز به اقیانوس اطلس ریزد
نام شطی به فرانسه که از قلۀ ژربیه دوژنک به سِون سرچشمه گیرد و لاپوی، روئن نِور، کسن وژین، اُرلئان، بلوا، آمبوآز، تور، سومور، آنسنی، نانت، پمبوف و سن نازر را سیراب کند و پس از پیمودن مسیری به درازای 980هزار گز به اقیانوس اطلس ریزد
زبانی غیر معمول که دوکس باهم قرار داده باشند که بدان سخن گویند تا دیگران ازآن چیزی نفهمند زبان شکسته: مردم استراباد بدو زبان سخن گویند: یکی به لوترا (ی) استرابادی ودیگری بپارسی کردانی
زبانی غیر معمول که دوکس باهم قرار داده باشند که بدان سخن گویند تا دیگران ازآن چیزی نفهمند زبان شکسته: مردم استراباد بدو زبان سخن گویند: یکی به لوترا (ی) استرابادی ودیگری بپارسی کردانی