لقمه یا پاره ای از اشکنه. یقال ما ذقت عنده عبکه و لالبکه. (منتهی الارب). پارۀ ثرید. (مهذب الاسماء) ، طعامی است که خرما و روغن و پینو را بشورانند و گاهی بجای پینو پست ریزند. (منتهی الارب)
لقمه یا پاره ای از اشکنه. یقال ما ذُقت عنده عبکه و لالبکه. (منتهی الارب). پارۀ ثرید. (مهذب الاسماء) ، طعامی است که خرما و روغن و پینو را بشورانند و گاهی بجای پینو پِسْت ریزند. (منتهی الارب)
یکی از نامهای مکۀ معظمه است. ابن الاثیر گوید از آنروی که گردنهای جباران خرد می کند یا از آنکه مردم بدانجا ازدحام کنند. چه یک به معنی ازدحام است. (از المرصع)
یکی از نامهای مکۀ معظمه است. ابن الاثیر گوید از آنروی که گردنهای جباران خرد می کند یا از آنکه مردم بدانجا ازدحام کنند. چه یک به معنی ازدحام است. (از المرصع)
لیبی. لیبوی. گاه لوبیه گویند و از آن آفریقا اراده کنند مقابل آسیا و اورفی (اروپا). رجوع به اورفی در معجم البلدان شود. افریقیه. شهری است بین اسکندریه و برقه و نسبت بدان را لوبی گویند. ابوریحان گوید: یونانیان معمورۀ زمین را سه بخش کنند در زمین مجتمع آن سه باشد، آنچه از آن و بحرالروم به جانب جنوب بود لوبیه نامیده شود و بحر محیط از جانب مغرب و مصر از جهت شمال و دریای حبشه (احمر) از جهت جنوب و خلیج قلزم و دریای سوف یا بردی از جهت مشرق آن را محدود سازد و اینهمه را لوبیه گویند و بخش دیگر آن اورفی و دیگری آسیاباشد. (از معجم البلدان). ابوریحان گوید: یونانیان را قسمتی است سه گانه به خلاف و آن چنان است که بر زمین مصر او را دو پاره کردندو آنچه از سوی مشرق بود به اطلاق ایسیا نام کردند و آنچه از سوی مغرب بود دریای شام او را به دو پاره کرده یکی سوی جنوب نامش لوبیه و اندر او سیاهان و گندم گونانند و دیگر سوی شمال نامش اوربی و اندر او سپیدان و سرخان اند. (از التفهیم ص 195). حمداﷲ مستوفی گوید: اهل یونان گویند که حکمای ماتقدم ربع مسکون را از مصر بر بدونیم توهم، کرده اند شرقی آن را ایسیا خوانند و غربی آن را دریای شام بدونیم کرد، جنوبی آن را که ربع اصل باشد لوبیه خوانند و آن مقام سیاهان است وشمالی آن را که ربع دیگر بود اورفی گویند و آن مقام سفیدان و سرخ چهرگان است. (نزهه القلوب چ اروپا مقالۀ سوم ص 19). رومیان گفتندکه همه آبادانی جهان سه قسم است: قسم دوم مشرق وی اول حدود مصر است از خط استوا تا به دریای روم و جنوب او بیابانی است که میان بلاد مغرب است و میان بلاد سودان و مغرب وی دریای اقیانوس مغربی است و شمال او دریای روم است و این قسم را لوبیه خوانند. (حدود العالم) (قاموس الاعلام ترکی). رجوع به لیبی و لیبیا شود
لیبی. لیبوی. گاه لوبیه گویند و از آن آفریقا اراده کنند مقابل آسیا و اورفی (اروپا). رجوع به اورفی در معجم البلدان شود. افریقیه. شهری است بین اسکندریه و برقه و نسبت بدان را لوبی گویند. ابوریحان گوید: یونانیان معمورۀ زمین را سه بخش کنند در زمین مجتمع آن سه باشد، آنچه از آن و بحرالروم به جانب جنوب بود لوبیه نامیده شود و بحر محیط از جانب مغرب و مصر از جهت شمال و دریای حبشه (احمر) از جهت جنوب و خلیج قلزم و دریای سوف یا بردی از جهت مشرق آن را محدود سازد و اینهمه را لوبیه گویند و بخش دیگر آن اورفی و دیگری آسیاباشد. (از معجم البلدان). ابوریحان گوید: یونانیان را قسمتی است سه گانه به خلاف و آن چنان است که بر زمین مصر او را دو پاره کردندو آنچه از سوی مشرق بود به اطلاق ایسیا نام کردند و آنچه از سوی مغرب بود دریای شام او را به دو پاره کرده یکی سوی جنوب نامش لوبیه و اندر او سیاهان و گندم گونانند و دیگر سوی شمال نامش اوربی و اندر او سپیدان و سرخان اند. (از التفهیم ص 195). حمداﷲ مستوفی گوید: اهل یونان گویند که حکمای ماتقدم ربع مسکون را از مصر بر بدونیم توهم، کرده اند شرقی آن را ایسیا خوانند و غربی آن را دریای شام بدونیم کرد، جنوبی آن را که ربع اصل باشد لوبیه خوانند و آن مقام سیاهان است وشمالی آن را که ربع دیگر بود اورفی گویند و آن مقام سفیدان و سرخ چهرگان است. (نزهه القلوب چ اروپا مقالۀ سوم ص 19). رومیان گفتندکه همه آبادانی جهان سه قسم است: قسم دوم مشرق وی اول حدود مصر است از خط استوا تا به دریای روم و جنوب او بیابانی است که میان بلاد مغرب است و میان بلاد سودان و مغرب وی دریای اقیانوس مغربی است و شمال او دریای روم است و این قسم را لوبیه خوانند. (حدود العالم) (قاموس الاعلام ترکی). رجوع به لیبی و لیبیا شود
میش دشتی را گویند و در بعض از نسخ گاومیش دشتی نوشته اند. (برهان). صاحب انجمن آرا و آنندراج بر این قول برهان که گوید به معنی گاومیش دشتی نیز آمده خرده گرفته و گفته اند: و معلوم شد که میش دشتی را گاومیش دشتی خوانده چه در فرهنگها چنان چیزی نیست
میش دشتی را گویند و در بعض از نسخ گاومیش دشتی نوشته اند. (برهان). صاحب انجمن آرا و آنندراج بر این قول برهان که گوید به معنی گاومیش دشتی نیز آمده خرده گرفته و گفته اند: و معلوم شد که میش دشتی را گاومیش دشتی خوانده چه در فرهنگها چنان چیزی نیست
مطلق آرد را گویند، خواه آرد گندم باشد و خواه آرد غیر گندم، آردی را نیز گویند که گندم و نخود و آنچه از آن آرد کرده باشند بریان کرده باشند. (برهان). آرد. پست. (جهانگیری) : من که مهر تو از خدا خواهم کاروان کرنج و لوکۀ قند تا کیم دفع عشوه خواهی داد چند از این انتظار آخر چند. کمال اسماعیل. ، پنبه که پنبه دانه از او جدا کرده باشند و هنوز حلاجی نشده باشد، آواز گربه، نالۀ سگ. (برهان). زوزه
مطلق آرد را گویند، خواه آرد گندم باشد و خواه آرد غیر گندم، آردی را نیز گویند که گندم و نخود و آنچه از آن آرد کرده باشند بریان کرده باشند. (برهان). آرد. پِسْت. (جهانگیری) : من که مهر تو از خدا خواهم کاروان کرنج و لوکۀ قند تا کیم دفع عشوه خواهی داد چند از این انتظار آخر چند. کمال اسماعیل. ، پنبه که پنبه دانه از او جدا کرده باشند و هنوز حلاجی نشده باشد، آواز گربه، نالۀ سگ. (برهان). زوزه
نام شهر باستانی آزاد آلمان که در سال 1937 میلادی به پروس (شلسویک -هلشتاین) منضم گردید. بندری است کنار رود تراو در 15هزارگزی بحر بالتیک. دارای 154800 تن سکنه
نام شهر باستانی آزاد آلمان که در سال 1937 میلادی به پروس (شلسویک -هلشتاین) منضم گردید. بندری است کنار رود تراو در 15هزارگزی بحر بالتیک. دارای 154800 تن سکنه