جدول جو
جدول جو

معنی لهیماء - جستجوی لغت در جدول جو

لهیماء
(پِ)
موضعی است به نعمان الاراک. میان طائف و مکه گویند نام آن الهیماء است به مناسبت نام مردی موسوم به الهیماء که بدانجا کشته شد. (از معجم البلدان) ، یوم اللهیماء، جنگی میان عمرو بن الحرث بن تمیم بن سعد بن هذیل و عمرو بن عدی بن الدئل بن بکر بن عبدمناه. رجوع به عقد الفرید ج 6 صص 95-97 شود
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از هیمان
تصویر هیمان
عاشق شدن، شیفته شدن، شیفتگی، شوریدگی، دلدادگی
فرهنگ فارسی عمید
(لُ حَ)
گنجینه. (منتهی الارب). ذخیره. (اقرب الموارد) ، یخنی. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
(اِ تِ)
جامه دریدن و کهنه گردانیدن. (از ناظم الاطباء) (منتهی الارب) (آنندراج)
لغت نامه دهخدا
(اِ تِنْ)
اشاره کردن، (از ’وم ء’) (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (از آنندراج) (از اقرب الموارد) (فرهنگ فارسی معین) (تاج المصادر بیهقی)
لغت نامه دهخدا
(دِ)
یوم الهییماء، نام آبی است مر بنی تمیم را و روزی است تاریخی میان بنی تمیم و بنی مجاشع. رجوع به مجمعالامثال میدانی شود
لغت نامه دهخدا
(لُ غَ)
چیستان. لغز. لغیزی. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
(لُ حَ)
یمین ٌ لحیجاء، سوگندبی رجوع. بیع لحیجاء، بیع بی رجوع. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
(اَ)
جمع واژۀ هم ء، به معنی جامۀ کهنه. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(لُ زَ)
آنچه از باران شب، بامدادان در پایین سنگ پیدا گردد از گیاه. لزق. رجوع به لزق شود
لغت نامه دهخدا
(لُءَ)
جمع واژۀ لئیم. (منتهی الارب) :
ارادوا بها جمعالحطام فادرکوا
و ماتوا و دامت سنهاللؤماء.
ابوالعلاء معری
لغت نامه دهخدا
(صُ مَ)
گیاهی است که به گیاه غزر ماند. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
(دُ هََ)
بلاء. تصغیر الدهماء. (منتهی الارب) (آنندراج). داهیه و بلا و سختی. (از ناظم الاطباء) ، آزمایش. (آنندراج)
لغت نامه دهخدا
علم طلسم است، (غیاث اللغات) (آنندراج)
لغت نامه دهخدا
(هََ)
مؤنث هیمان. (منتهی الارب). رجوع به هیمان شود، دشت بی آب و بی نشان و بی راه. (منتهی الارب) (آنندراج). بیابان که در آن آب نبود. (اقرب الموارد) (مهذب الاسماء) ، بیماریی است شتر را که به آشامیدن آب باران فراهم به بیابان حادث گردد. (منتهی الارب) (آنندراج) (تاج العروس) : ناقه هیماء، شتری که به مرض هیام مبتلی باشد. (از اقرب الموارد). ج، هیام. (منتهی الارب) (اقرب الموارد). و هیمی ̍. (اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
تصویری از هیجاء
تصویر هیجاء
جنگ
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از هیمان
تصویر هیمان
سرگشته
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از هتماء
تصویر هتماء
نیش شکسته زن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از لوماء
تصویر لوماء
جمع لئیم، زفتان ژکوران
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از لمیاء
تصویر لمیاء
تیره لب زن، زن سیاه لب یا گندم گون لب
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از لثیاء
تصویر لثیاء
خوی کننده زن خیس تن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از فهماء
تصویر فهماء
جمع فهیم، دریافتگان، نلکایان، با فهم، دانایان
فرهنگ لغت هوشیار
خار تاتاری از گیاهان، زن بی پستانه زنی که دشتان نگردد و به مردان ماند خار تاتاری که گونه ای خار شتر است
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از سیماء
تصویر سیماء
نشنه، نما
فرهنگ لغت هوشیار
کنایه و اشاره، پر خیده نمار، لتره (سخن رمز)، گواژه (کنایه)، پیچه، نمار کردن اشاره کردن، اشاره کنایه رمز، تعریض خطاب بی اشارت و عبارت
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از دهیماء
تصویر دهیماء
سختی، آستانک (بلا) پتیار
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تیماء
تصویر تیماء
پارسی تازی گشته بیابان نجد دشت بیابان
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از دهماء
تصویر دهماء
بمعنی سیاه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از دهیاء
تصویر دهیاء
سخت بسیار شدید: داهیه دهیاء
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از لحیزاء
تصویر لحیزاء
گنجینه، یخنی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از لغیزاء
تصویر لغیزاء
لغیزی: چیستان
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اهماء
تصویر اهماء
جامه دری
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از دهیاء
تصویر دهیاء
((دَ هْ))
سخت، شدید، بلای سخت
فرهنگ فارسی معین
تصویری از فهماء
تصویر فهماء
((فُ))
جمع فهیم
فرهنگ فارسی معین
تصویری از لمیاء
تصویر لمیاء
((لَ))
زن سیاه لب یا گندم گون لب
فرهنگ فارسی معین