جدول جو
جدول جو

معنی لهیر - جستجوی لغت در جدول جو

لهیر
(لُ هََ)
نام موضعی به دیلارستاق لاریجان مازندران. (سفرنامۀ رابینو بخش انگلیسی ص 115)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از زهیر
تصویر زهیر
(پسرانه)
نام یکی از شعرای عرب در دوران جاهلیت، نام چندتن از شخصیتهای تاریخی از جمله نام یکی از یاران حسین (ع) که در روز عاشورا به شهادت رسید، از شخصیتهای شاهنامه، نام دلاوری ایرانی در سپاه کیخسرو پادشاه کیانی
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از آهیر
تصویر آهیر
(پسرانه)
آتش
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از ظهیر
تصویر ظهیر
(پسرانه)
پشتیبان، یاور، ظهیرالدین
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از لویر
تصویر لویر
پیش آمدگی زمین در کنارۀ گودال، پشته، تپه
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از مهیر
تصویر مهیر
ماه، قمر
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از کهیر
تصویر کهیر
عارضه ای که به سبب آلرژی نسبت به بعضی مواد غذایی، سرم های تزریقی یا داروها به طور ناگهانی به صورت برآمدگی های سرخ رنگ و خارش دار در پوست بدن ظاهر می شود
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از شهیر
تصویر شهیر
معروف و مشهور میان مردم، نامدار، نامور، نامی
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از لهیب
تصویر لهیب
زبانۀ آتش و گرمی آن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از لزیر
تصویر لزیر
زیرک، هوشمند، دانا، پرهیزکار
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از ظهیر
تصویر ظهیر
یار و یاور، مددکار، هم پشت، پشتیبان
فرهنگ فارسی عمید
طرخشفوق است که هندبای بری باشد. (فهرست مخزن الادویه)
لغت نامه دهخدا
(بَ)
زن کلان سرین که وی را در رفتن دمه برافتد. (منتهی الارب) (از آنندراج). آنکه ازگرانی بار تاسه و دمه بر وی افتد. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
تصویری از شهیر
تصویر شهیر
نامی بلند آوازه، مشهور
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از لهید
تصویر لهید
ستور مانده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از بهیر
تصویر بهیر
هندی بازاریان لشکر
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از جهیر
تصویر جهیر
زیبا، بلند آواز
فرهنگ لغت هوشیار
ماه قمر: چو پشت آینه است اجسام اینجا شود چون روی آیینه مصفا. نه شمسی ماند آنجا نه مهیری نه ظلمی بینی آنجا نه منیری. (عطار)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از لهیب
تصویر لهیب
گرمی آتش
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از نهیر
تصویر نهیر
آب بسیار
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از لهیف
تصویر لهیف
دراز اندام، ستم رسیده، پریشان روزگار، فریاد خواه، دریغ خورنده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از لهیم
تصویر لهیم
سختی، پتیار، مرگ، تب
فرهنگ لغت هوشیار
آماس و ورمی که در پوست بدن شبیه به آماسی که از برخورد گزنه پدید میاید میباشد
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از دهیر
تصویر دهیر
شکننده خرد کننده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از طهیر
تصویر طهیر
پاک کننده، پاک، شسته
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از صهیر
تصویر صهیر
گداخته
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ظهیر
تصویر ظهیر
مددکار، پشتیبان، کمک
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از جهیر
تصویر جهیر
((جَ))
بلندآواز
فرهنگ فارسی معین
تصویری از شهیر
تصویر شهیر
((شَ))
معروف، نامدار، نامور
فرهنگ فارسی معین
تصویری از ظهیر
تصویر ظهیر
((ظَ))
پشتیبان، یاری کننده
فرهنگ فارسی معین
تصویری از کهیر
تصویر کهیر
((کَ))
نوعی بیماری پوستی که در اثر حساسیت نسبت به بعضی غذاها و داروها به وجود می آید و آن برآمدگی هایی سرخ رنگ و خارش دار در پوست است، کئیر
فرهنگ فارسی معین
تصویری از لهیف
تصویر لهیف
((لَ))
اندوهگین، دریغ خورنده
فرهنگ فارسی معین
تصویری از لهیب
تصویر لهیب
((لَ))
شعله و زبانه آتش
فرهنگ فارسی معین
تصویری از لزیر
تصویر لزیر
((لَ زِ))
هوشمند، دانا
فرهنگ فارسی معین
تصویری از مهیر
تصویر مهیر
((مَ))
ماه، قمر
فرهنگ فارسی معین