- لهید
- ستور مانده
معنی لهید - جستجوی لغت در جدول جو
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
له شدن، کوبیده شدن، ضایع شدن میوه
کوبیده و نرم شده، میوۀ خراب شده، کنایه از خسته و کوفته
له شده
له شدن
جانباخته
امر از دادن، بدهید، بزنید و بکشید (فرمانی که در جنگهای قدیم داده میشد)
بسیار پارسا اهرو اشوک اندک، تنگخو، کمخوار، رودبار تنگ
کوشش بسیار
کشته در راه خدا، بشهادت رسیده
زبانۀ آتش و گرمی آن
دیگ مسی بزرگ، پاتیل، برای مثال دهانی فراخ و سیه چون لوید / کز او چشم بیننده گشتی سپید (نظامی۵ - ۷۹۴)
کشته شده در راه خدا، از نام های خداوند
هم پیمان، همروزگار، دیرینه
سخن و گفتگوی، لاف و گزاف، اشاره بشاعر و قصه خوان و سخن گزار هم هست
دیگ سرگشاده، پاتیل بزرگ مسی
سختی، پتیار، مرگ، تب
دراز اندام، ستم رسیده، پریشان روزگار، فریاد خواه، دریغ خورنده
گرمی آتش
هکچه هکهک دم مرگ
رخصت، پروانه، اجازۀ رسمی که از طرف دولت برای انجام کاری معیّن صادر شود، اجازه نامه، لیسانس، حکم، فرمان، اذن، اجازه، مجوّز، پروانچه، جواز
اجازه رخصت
آزار دادن، زجر کردن
چهار شاخ که با آن خرمن کوفته را به باد می دهند تا کاه از دانه جدا شود