جدول جو
جدول جو

معنی لهفه - جستجوی لغت در جدول جو

لهفه(لَ فَ)
لهف. دریغ. و رجوع به لهف شود. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
لهفه
دریغ، رسانه (حسرت)، اندوه
تصویری از لهفه
تصویر لهفه
فرهنگ لغت هوشیار

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از لهنه
تصویر لهنه
ابله، احمق، بی ادب، سنگ
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از لهجه
تصویر لهجه
طرز سخن گفتن و تلفظ، زبان و لغتی که انسان با آن سخن می گوید، زبان
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از لهنه
تصویر لهنه
غذای مختصر که با آن سرگرم شوند پیش از غذای اصلی
سوغات، هدیه ای که کسی از سفر برای دوستان و آشنایان خود بیاورد
رهاورد، تحفه، ارمغان، سفته، نورهان، نوراهان، نوارهان، راهواره، بازآورد، عراضه، بلک
فرهنگ فارسی عمید
جای بند در کمر شلوار که بند را از آن می گذرانند و به کمر می بندند
فرهنگ فارسی عمید
(لَ لَ)
جامۀ سست بافته، سخن و شعر رکیک بلایه. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
(لُ لُهْ)
لهلهه. زمین فراخ که در وی سراب بسیار باشد. ج، لهاله. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
(لُ مَ)
یک مشت از پست. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
(فَ)
یکی لیف. پاره ای از پوست درخت خرما و آن اخص است از لیف. (منتهی الارب) ، انطاکی گوید: گیاهی است سرخ و خاردار و به شکل خیار کوچکی و نائب مناب قثاءالحمار در افعال و در نواحی مصر کثیرالوجود و زیاده از یک درهم قتال است
لغت نامه دهخدا
(فَ یا فِ)
در تداول فارسی نیفه. حزه. حجزه، پشم یا ابریشم که در دوات بود. (مهذب الاسماء) ، آنچه بر چیزی پیچند
لغت نامه دهخدا
(لَ فَ)
سرین، حلقۀ دبر، داغی است. (منتهی الارب). قسمی داغ، سنگ سپید تنک. ج، لخاف. (منتهی الارب). سنگ تنک. (مهذب الاسماء). سنگ سپید و تنک که بر آن نوشتندی. (ابن الندیم ص 31) : و العرب تکتب فی اکتاف الابل واللخاف وهی الحجاره الرقاق البیض. (ابن الندیم). قسمتی از قرآن بر این سنگها یعنی لخاف نبشته بود. قال زید بن ثابت فواﷲ لنقل جبل من الجبال ماکان اثقل علی من الذی امرنی (عمر بن الخطاب) به من جمع القرآن اجمع من الرقاع و اللخاف و العسف و صدور الرجال. (ابن الندیم)
لغت نامه دهخدا
(لِ فَ)
حالت لحاف پوشی. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
(فَ فَهْ)
درمانده به سخن. (منتهی الارب) (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(طَ فَ)
ابن ابی زهیر النهدی. صحابی است. (منتهی الارب). این اسم در کتاب الاصابه بدین صورت آمده: طهیه بن زهیر النهدی، و در عقد الفرید بدین صورت: طهیه بن ابی زهیر النهدی. رجوع به طهیه بن ابی زهیر النهدی شود
لغت نامه دهخدا
(طِ فَ)
پاره ای از هر چیزی. (منتهی الارب) (آنندراج)
لغت نامه دهخدا
تصویری از لهبه
تصویر لهبه
تشنگی، سپیدی ناب
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از لغفه
تصویر لغفه
گراس (لقمه)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از طهفه
تصویر طهفه
تکه پاره، زبوده از گیاهان
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از لاهفه
تصویر لاهفه
مونث لاهف بنگرید به لاهف
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از لخفه
تصویر لخفه
سرین، چنبر کون، سنگ سپید
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از لحفه
تصویر لحفه
زیر دواج بودن دواج و برخورد افکندن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از لقفه
تصویر لقفه
گیاه مار زبان
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از لطفه
تصویر لطفه
ارمغان
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از لیفه
تصویر لیفه
لیفه در فارسی یک پیشند، نرمه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از لهجه
تصویر لهجه
زبان، لسان، جایگاه سخن از زبان
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از لهنه
تصویر لهنه
ابله و احمق و نادان
فرهنگ لغت هوشیار
بنگرید به لعبه صورتی که دختران از پارچه سازند وبا آن بازی کنند جمع لهفتان
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از لهاه
تصویر لهاه
لهات در فارسی: ملازه کزه زبانک زبان کوچک
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از لهجه
تصویر لهجه
((لَ جِ))
زبان، طرز سخن گفتن و تلفظ، شعبه ای از زبان، تلفظ واژه های یک زبان به شیوه خاص یک منطقه
فرهنگ فارسی معین
تصویری از لهنه
تصویر لهنه
((لُ نَ))
غذای کم و مختصر که سیر نکند، ارمغان، سوغات
فرهنگ فارسی معین
تصویری از لهنه
تصویر لهنه
((لُ نِ))
ابله، احمق، نادان
فرهنگ فارسی معین
تصویری از لهنه
تصویر لهنه
سنگ، حجر
فرهنگ فارسی معین
تصویری از لیفه
تصویر لیفه
((فِ))
جای بند یا کش در کمر شلوار
فرهنگ فارسی معین
تصویری از لهجه
تصویر لهجه
گویش
فرهنگ واژه فارسی سره